12 جمله معروف تماما مخصوص عباس معروفی

12 جمله معروف تماما مخصوص عباس معروفی – تکه کتاب

  • 12 جمله معروف تماما مخصوص عباس معروفی: در این مطلب 12 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب تماما مخصوص عباس معروفی را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا عباس معروفی

     

     

    12 جمله معروف تماما مخصوص عباس معروفی

    رادیو داشت آهنگی از آرو پِرت پخش می‌ کرد که تا آن روز نشنیده بودم و نداشتمش. چقدر آهنگ‌ های قشنگ در این دنیا وجود داشت که من نشنیده بودم. چقدر چهره‌ های زیبا از برابرم گذشتند که من آن‌ ها را ندیدم، چقدر رویاهای عجیب دیدم که وقتی از خواب بیدار شدم، هرگز دیگر به یادم نیامد، و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد که همیشه تا همیشه خودم را نبخشم.

     

     

    از مرگ نمی‌ ترسیدم، از گیر افتادن می‌ ترسیدم. دم را که فرو می‌ دادم تا بازدم نمی‌ دانستم چه بلایی سرم می‌آید، در هراس این بی‌خبری می‌ خواستم از تنم فرار کنم. می‌ خواستم پر باز کنم و یکباره بگریزم، اما توی تنم گیر افتاده بودم.

     

     

    آدم چقدر احمق است که گاهی سرنوشتش را می‌ سپارد به دست روز مبادا. گاهی چیزی کوچک می‌ تواند با سرنوشت آدم بازی کند، گاهی آدم نامه‌ ای را بی‌ دلیل حفظ می‌ کند که بعدها همان نامه سند محکومیتش می‌ شود.

     

     

    داشتم فکر می‌ کردم هرکسی از جنگ یک چیزش را می‌ بیند. به نظر من در هر جنگی باید به دو چیز نگاه کرد؛ یکی به کفش مردم، و دیگر به دندان بچه‌ ها. این‌ ها نشان می‌ دهند که یک جنگ چقدر فاجعه‌ آمیز بوده.

     

    جملات معروف کتاب تماما مخصوص عباس معروفی

     

    تاریخ مثل یک صفحه‌ ی کاغذ است که ما روی پهنه‌اش زندگی می‌کنیم و درد می‌ کشیم، دردی به پهنای کاغذ.

     

    آدم در تنهایی است که می‌ پوسد و پوک می‌ شود و خودش هم حالیش نیست. می‌ دانی؟ تنهایی مثل ته کفش می‌ ماند؛ یکباره نگاه می‌ کنی می‌ بینی سوراخ شده، یکباره می‌ فهمی که یک چیزی دیگر نیست.

     

     

    خیلی‌ ها فکر می‌ کنند سلامتی بزرگ‌ ترین نعمت است، ولی سخت در اشتباه‌ اند. وقتی سالم باشی و در تنهایی دست و پا بزنی، آنی مریض می‌ شوی، بدترین نحوست‌ ها می‌آید سراغت، غم از در و دیوارت می‌ بارد، کپک می‌ زنی.کاش مریض باشی ولی تنها نباشی.

     

     

    من که جز تو کسی را ندارم، ولی چرا تو را هم ندارم؟

     

    همه از هم فاصله داریم عباس! ما نسل بدبختی هستیم. دست‌ مان به مقصر اصلی نمی‌ رسد، از همدیگر انتقام می‌ گیریم.

     

     

    قرار نیست همه‌ ی ملت‌ های جهان سختی‌ ها و مصائب آلمانی‌ ها را دوباره تجربه کنند که! ما هم تجربه‌ های خودمان را داریم. ما همیشه صدای انفجار شنیده‌ ایم، مدام به ما تجاوز شده، ما هم به محبت نیاز داریم. شاید دلیلش این چیزها باشد که ما کلمه‌ ی نه را برای دوست و رفیق هرگز به کار نمی‌ بریم. حتا برای آشنایان هم به کار نمی‌ بریم. به رهگذران هم نمی‌ توانیم به آسانی نه بگوییم.

     

     

    عشق یعنی چی؟ یعنی تپش‌ های بی‌ دلیل قلب؟ یعنی نگاهی که روی اجزای صورتت می‌ چرخد و بعد دیگر نیست؟ یعنی دیر جنبیدن و حسرتی که می‌ ماند؟ شاید هم یعنی درد کشیدن و فشرده شدن دل که آدم هستی‌ اش بیاید پشت چشم‌ هاش.

     

     

    و آن مرغی است که کنار شط از تشنگی هلاک می شود
    از بیم آن که اگر بنوشد، آب شط تمام شود.

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان تماما مخصوص عباس معروفی

     

    شعر تنهایی ماه فروغ فرخزاد

    شعر تنهایی هوشنگ ابتهاج

    شعر شب تنهایی خوب سهراب سپهری

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *