به‌به از این عهد دل‌افروز نو

به‌به از این عهد دل‌افروز نو _ خطابهٔ سوم

  • شعر به‌به از این عهد دل‌افروز نو _ خطابهٔ سوم _ ملک الشعرا بهار

     

    به‌به از این عهد دل‌افروز نو

    عصر نو و شاه نو و روز نو

     

    پادشها! از پس ده قرن سال

    قرن تو را داده شرف‌، ذوالجلال

     

    تاج کیان تا به تو خسرو رسید

    چهرهٔ این ملک چوگل بشکفید

     

    از خود ایران ملکی تازه خاست

    تازه گر از وی‌ شود ایران‌،‌ رواست

     

    پادشها! مدح و ثنا می کنم

    هرچه کنی بنده دعا می کنم

     

    رشتهٔ فکرم به کف شه بود

    شاه از افکار من آگه بود

     

    گر چو نی‌ام شه بنوازد خوشست

    زان که ‌چو نی ‌نغمهٔ ‌من ‌دلکش‌ است

     

    ور دهدم تار صفت گوشمال

    پاره شود رشته و آرد ملال

     

    تا که چمن سبز شود در بهار

    سرخ بود روی تو ای شهریار

     

    از تو بسی خیر به ملت رسد

    نعمت امنیت و صحت رسد

     

    دولت نو داری و بخت جوان

    داد و دهش کن چو انوشیروان

     

    تختگه جم به تو فرخنده باد

    دولت و اقبال تو پاینده باد

     

    تا شود این ملک‌، همایون به ‌تو

    نو شود آزادی و قانون به تو

     

    عرصهٔ این ملک به قانون کنی

    سرحد آن دجله و جیحون کنی

     

    خاتمه بخشی بدِ ایام را

    تازه کنی اول اسلام را

     

    ملک خراسان زتو خُرّم شود

    وسعت دیرینش مسلم شود

     

    مملکت دلکش آذرگشسب

    از توکند عزت دیرینه کسب

     

    وصل شود در همه مازندران

    شهر و ده و خانه‌، کران تاکران

     

    شهر ستخر از تو به رونق شود

    ساخته چون قصر خورنق شود

     

    بند چو شاپور به کارون کشی

    جسر چو محمود به‌ جیحون کشی

     

    کُرد و بلوچ و عرب و ترکمان

    گشته به ‌وصفت ‌همگی یک ‌زبان

     

    نقشهٔ آثار تو والا شئون

    نقش شود برکمر بیستون

     

    زنده شود دین قویم نبی

    ختم شود دورهٔ لامذهبی

     

    فارسی از جهد تو احیا شود

    وحدت ملی ز تو پیدا شود

     

    کارکنان کشف معادن کنند

    کوه کنان کوه ز جا برکنند

     

    خاک وطن جمله زراعت شود

    کار وطن جهد و قناعت شود

     

    دشت دهد حاصل مرغوب خوب

    کوه شود حامل‌ محصول چوب

     

    باغ شود کوه ز محصول نغز

    کوه شود باغ ز اشجار سبز

     

    کشف شود در قطعات شمال

    زر و مس و آهن و نفت و ذغال

     

    کوه سکاوند به ما جان دهد

    نوبت دیگر زر رویان‌ دهد

     

    حاصل در حاصل‌، دشت و دره

    دکان در دکان‌، کبک و بره

     

    اهل وطن سرخوش و اعدا ذلیل

    صادر ما وافر و وارد قلیل

     

    در همه جا کارگران گرم کار

    کارگران خرم و بیکاره خوار

     

    یک ترن از شرق بیفتد به راه

    وصل کند هند به بحر سیاه

     

    یک ترن از غرب شود سوت‌زن

    وصل کند دجله به رود تجن

     

    و از در بوشهر قطاری دگر

    وصل کند فارس به بحر خزر

     

    قوت ما قوت رستم شود

    هیئت ما هیئت آدم شود

     

    راست نشینیم و بپوییم راست

    راست نیوشیم و بگوییم راست

     

    دفع اجانب را، جدّی شویم

    لازم اگر شد، متعدی شویم

     

    قصد تعدی و تجاوز به خصم

    شرط بود گاه تبارز به خصم

     

    حس تجاوز چو نمایان شود

    فعل دفاع وطن آسان شود

     

    تازه شود عهد خوش باستان

    نوبت پاکان رسد و راستان

     

    نو شود اعیاد و رسوم کهن

    خلق به هر جشن کنند انجمن

     

    تازه شود جشن خوش مهرگان

    آن که شد از غفلت ترک از میان

     

    آتش جشن سده روشن شود

    شهر ز بهمنجنه گلشن شود

     

    روز چو با ماه برابر شدی

    بودی جشنی و مکرر شدی

     

    این همه اعیاد از ایران گریخت

    بس که‌وطن‌ سینه‌ زد و اشک ریخت

     

    پادشها! عیش وطن عیش تست

    بهر وطن‌عیش‌وخوشی کن درست

     

    گوی که اعیاد کهن نو کنند

    یاد ز عهد جم و خسرو کنند

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)

     

    قالب: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    در خیابان باغ‌، فصل بهار

    ماه اسفند نیز شد گذری _ آخر سال

    شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد – 194

     

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    به‌به از این عهد دل‌افروز نو

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «به‌به از این عهد دل‌افروز نو عصر نو و شاه نو و روز نو پادشها! از پس ده قرن سال قرن تو را داده شرف‌، ذوالجلال» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «پادشها! عیش وطن عیش تست بهر وطن‌عیش‌وخوشی کن درست گوی که اعیاد کهن نو کنند یاد ز عهد جم و خسرو کنند» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر خطابهٔ سوم ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر خطابهٔ سوم ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *