شعر پهلویا! یاد ز میراث کن _ خطابهٔ چهارم _ ملک الشعرا بهار
پهلویا! یاد ز میراث کن
مدرسهٔ پهلوی احداث کن
پهلوی آموخته اهل فرنگ
خوانده خط پهلوی از نقش سنگ
سغدی و میخی و اوستا همه
کرده ز بر مردم دانا همه
لیک در ایران کسی آگاه نی
جانب خواندن همه را راه نی
هست امیدم که شه پهلوی
زنده کند عهد شه غزنوی
با علما مهر و فتوت کند
با ادبا لطف و مروت کند
خاصه به این بنده که ایرانیم
هم به سخن عنصری ثانیام
خدمت من مخفی و پوشیده نیست
لیک ز خود وصف، پسندیده نیست
سال شد از بیست فزون تا که من
گشتهام آوارهٔ حبالوطن
نه ز پی مطعم و مشرب شدم
نه ز پی ثروت و منصب شدم
عشق من این بود که در ملک جم
نابغهای قد بنماید علم
نابغهای صالح و ایرانپرست
رشتهٔ افکار بگیرد بهدست
تکیه به ملت کند از راستی
دور نماید کجی وکاستی
پست کند هوچی و بیکاره را
شاد کند ملت بیچاره را
آنچه سزا دید به حال همه
اجرا فرماید بیواهمه
تهمت و دشنام و دروغ وگزاف
غیبت و تکفیر و خطا و خلاف
دزدی و قلاشی و تنپروری
پشتهماندازی و هوچی کری
محو شود جمله در ایام او
فخر نماید وطن از نام او
دورهٔ او عصر فضیلت شود
دورهٔ آسایش ملت شود
خوارکند مفسد و جاسوس را
تازه کند کشورکاوس را
متحد الشکل بود لشکرش
تاکه شود امن و امان کشورش
شاهد عرضم بود ای شهریار
دورهٔ پر شعشعهٔ نوبهار
دیدهام از پیش، من امروز را
دادهام این مژدهٔ فیروز را
لیک دریغا که به درگاه تو
جمع نگشتند از اشباه تو
تو چو یکی شیر برون آمدی
با یک شمشیر برون آمدی
برق فروزندهٔ شمشیر تو
بود نگهدار دل شیر تو
یکتنه از بیشه چمیدی برون
بود خدا و خردت رهنمون
جانورانی به هوای شکار
ربزهخور صیدگه شهریار
چون اسد پرده، گرسنه شکم
لخت به مانندهٔ شیر علم
نام تو را ورد زبان ساختند
پنجه به هرگوشه درانداختند
بنده و چون بنده کسان دگر
هریکی آزرده ز یک جانور
از دل و جان جمله هواخواه تو
دور فتادیم ز دردگاه تو
کار درین مرحله مشکل شود
هرکه ز دیده رود از دل رود
هرچه قلم خلق به دفتر زدند
تهمت آن بر سر احقر زدند
لاجرم از عذر زدم فال خود
عفو تو را جستم و اقبال خود
بنده خطایی ننمودم، وگر
کردهام ای شاه، ز من درگذر
تا به من زار شدی سرگران
شد کلهم دستخوش دیگران
چوب ز بازوی فلک میخورم
از سگ و از گربه کتک میخورم
تاجرک چشمچپ ورشکست
رفتو بهترشیز بهجایم نشست
فاطمی آن دکتر علم حقوق
آن بهعدالت زده در شهر بوق
کرد مرا در سر عدلیه خوار
سخت برآورد ز جانم دمار
ساخت برایم ز مروت کلاه
طرفه کلاهی که ندیده است شاه
ننگ عمامه ز سرم کرد دور
هشت کله را به سرمن به زور
زیرکله ماند سر و زنش من
گشت نهان راه پس و پیش من
گرگذرد چند صباحی دگر
شه نکند یاد من خونجگر
کار به اشخاص دگر میرسد
نوبت الواط گذر میرسد
جانب این بنده نمایند روی
نعش کش وگورکن و مردهشوی
شاه پشیمان شود آنگه که پیر
مرده وزو مانده سه طفل صغیر
بو که شهم لطف فراوان کند
آنچه بود لایق شاهان کند
آنچه شهان با ادبا می کنند
با شعرا و خطبا می کنند
تا من و ملت به دعای تو شاه
دست برآریم به سوی اله
دم بکش و خاتمه بخش ای بهار
بر سخنان دری آبدار
راستی از هرچه بود بهتر است
راستی از خصلت پیغمبر است
راست زی و راست رو و راستگوی
راست شو و هرچه دلت خواست گوی
مطالب بیشتر در:
ملک الشعرا بهارشعر مشروطه
وزن شعر: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: منظومه
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
ماه اسفند نیز شد گذری _ آخر سال
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد – 194
در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
پهلویا! یاد ز میراث کن
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «پهلویا! یاد ز میراث کن مدرسهٔ پهلوی احداث کن پهلوی آموخته اهل فرنگ خوانده خط پهلوی از نقش سنگ» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «راستی از هرچه بود بهتر است راستی از خصلت پیغمبر است راست زی و راست رو و راستگوی راست شو و هرچه دلت خواست گوی» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
شعر خطابهٔ چهارم ملک الشعرا بهار
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر خطابهٔ چهارم ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- به هر که جور نکردی نمی توانستی - ژانویه 29, 2024
- چشم مستت شوخی آغازد همی - ژانویه 29, 2024
- هزار سال رهست از تو تا مسلمانی - ژانویه 29, 2024