ماه اسفند نیز شد گذری

ماه اسفند نیز شد گذری _ آخر سال

  • شعر ماه اسفند نیز شد گذری _ آخر سال _ ملک الشعرا بهار 

     

    ماه اسفند نیز شد گذری

    گشت سالی ز عمر ما سپری

     

    رفت سالی که جز وبال نبود

    عمر بود این که رفت‌، سال نبود

     

    پنج‌ مه‌ زان به‌ حبس و خون‌ جگری

    هفت ماه دگر به دربه‌دری

     

    چهل و نه گذشت با اکراه

    بر سرم پنجه می‌زند پنجاه

     

    سر ز پنجه گرفته‌ام به دو دست

    کاهنین پنجه‌اش تا شست

     

    نرسد عمر من به شصت یقین

    زیر این پنجه‌های پولادین

     

    چل و پنجاه‌، آهنین دستند

    در گلوها چو پنجه و شستند

     

    عمر اکنون ز سال پنجاهم

    دامی افکنده بر سر راهم

     

    گر سلامت رهم ز پنجهٔ دام

    چون کشم‌سر ز شصت‌خون‌آشام

     

    با چنین دست کز غمم بسر است

    راه پنجاه نیز پر خطر است

     

    در شگفتم که با چنین غم و درد

    سال دیگر چکار خواهم کرد!

     

    آخر سال را خدا داناست

    سال نیکو از اولش پیداست

     

    شب ‌عید است ‌و من ‌غریب‌ و اسیر

    بسته تقدیر پنجهٔ تدبیر

     

    قرض بالای قرض خوابیده

    خانه‌ام چون دلم خرابیده

     

    سال پارینه هم در اول سال

    قرض من بود شش هزار ربال

     

    سال بگذشت و تازه شد نوروز

    سی‌هزار است قرض من امروز

     

    می‌رسد نامهٔ وکیل از ری

    که بود بی‌نتیجه کوشش وی

     

    که خریدار خانه نایابست

    زان که زر در زمانه نایابست

     

    سیم و زر گشته در خزینه نهان

    وآن خزینه نهان ز چشم جهان

     

    یا شود خرج راه‌آهن شاه

    یا بدر می‌رود ز دیگر راه

     

    آنچه دولت ستاند از مردم

    هشت عشر از میانه گرددگم

     

    همه نادار، خلق و دارا هیچ

    همه جا عرضه و تقاضا هیچ

     

    غیر عمال دولت و تجار

    باقی خلق در شکنجه دچار

     

    تاجران هم ازین کساد فره

    پس هم می‌زنند یک‌ یک زه

     

    جز دو سه لات روزنامه‌نگار

    کز چپ و راست داخلند به کار

     

    راست چون شاعران عهد قدیم

    لب پر از مدح و سرپر از تعظیم

     

    باقی خلق لند لند کنند

    گاهی آهسته گاه تند کنند

     

    دسته دسته به شیوهٔ قاچاق

    می گریزند سوی هند و عراق

     

    وان که چون‌منش‌پای رفتن نیست

    کرد باید به رنج و زحمت زیست

     

    بلدی خانه‌اش کند حرٍّاج

    عوض مالیات خانه و باج

     

    کودکانش ز درس وامانند

    همه از تربیت جدا مانند

     

    من در اینجاگرسنه و بیکار

    گرد من ده دوازده نان‌خوار

     

    مورد قهر و خانه بر بادم

    رفته علم و ادب هم از یادم

     

    طرفه‌عهدیست کز سیاست‌و زور

    کور، شد چشم‌دار و بیناکور

     

    زد به ذوق و ادب معارف جار

    شد فلان‌، اوستاد و مرد بهار

     

    نیستم من دریغ مرد هجا

    گرچه باشد هجا به وقت‌، بجا

     

    مفت خواهند جست از دستم

    که بدین تیر نگرود شستم

     

    هجو اینان وظیفهٔ عالیست

    جای یغمای جندقی خالیست

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

     

    قالب: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    شب آدینه هشتم آبان

    بررسی مؤلفه های سوررئالیسم و کارکردهای زبان سوررئال

    بیوگرافی پل الوار

    گشت مردی شریک پرخواری _ تمثیل

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ماه اسفند نیز شد گذری

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ماه اسفند نیز شد گذری گشت سالی ز عمر ما سپری رفت سالی که جز وبال نبود عمر بود این که رفت‌، سال نبود» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «مفت خواهند جست از دستم که بدین تیر نگرود شستم هجو اینان وظیفهٔ عالیست جای یغمای جندقی خالیست» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر آخر سال ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر آخر سال ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»