شعر ملک الشعرا بهار با مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

خلیل‌زادهٔ آزاده‌ای که دیرگهیست

خلیل‌زادهٔ آزاده‌ای که دیرگهیست

شعر خلیل‌زادهٔ آزاده‌ای که دیرگهیست _ ملک الشعرا بهار صفای هر چمن    خلیل‌زادهٔ آزاده‌ای که دیرگهیست که حسنت از رخ چون برگ ارغوان پیداست   در آشکار و نهان کام دل بجو ز جهان که خوبروی جهانی تو تا جهان پیداست   سرین نرم تو از امتحان برآمده خوب خود امتحان‌ چه که ‌ناکرده‌[…]

به باغ در، به مه دی خمیده خاربنی

به باغ در، به مه دی خمیده خاربنی

شعر به باغ در، به مه دی خمیده خاربنی _ ملک الشعرا بهار  در وصف مجلهٔ فروغ تربیت   به باغ در، به مه دی خمیده خاربنی به پیشم آمدگفتم درین چه خاصیت است   نه تیر قامت او را ز غنچه پیکانست نه صدر حشمت او را ز برگ حاشیت است   بسان تیغی[…]

اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب

اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب

شعر اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب _ ملک الشعرا بهار    اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب یکی به تیغ ملک بین مدار آتش و آب     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  شعر پوزخند تد هیوز شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده[…]

دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون

دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون

شعر دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون _ ملک الشعرا بهار  در مرثیه و مادهٔ تاریخ فوت پدر   دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون بشد صبوری ازما چوشد صبوری ما   دریغ از آن دل آگاه و خاطر دانا که بردرند ز غم جامه صبوری ما   صبوری آن ملک[…]

صبا ز طرهٔ جانان من چه می‌خواهی

صبا ز طرهٔ جانان من چه می‌خواهی _ 100

شعر صبا ز طرهٔ جانان من چه می‌خواهی _ غزل100 _ ملک الشعرا بهار    صبا ز طرهٔ جانان من چه می‌خواهی ز روزگار پریشان من چه می‌خواهی‌؟   دلم ببردی و گویی که جان بیار ای دوست به حیرتم که تو از جان من چه می‌خواهی‌؟   دوباره آمدی ای سیل غم‌، نمی‌دانم دگر[…]

نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی

نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی _ 98

شعر نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی _ غزل98 _ ملک الشعرا بهار    نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی   از این وآن نکشی هیچ در جهان آزار اگرتو نیت آزار این و آن نکنی   ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار که ترک صحبت[…]

نهاده کشور دل باز رو به ویرانی

نهاده کشور دل باز رو به ویرانی _ 97

شعر نهاده کشور دل باز رو به ویرانی _ غزل97 _ ملک الشعرا بهار    نهاده کشور دل باز رو به ویرانی که دیده مملکتی را بدین پریشانی   دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود هر آن که‌ شد چو تو سرگشته در هوسرانی   ز تار زلف سیاه تو روز[…]

شبی گذشت به آسودگی و آزادی

شبی گذشت به آسودگی و آزادی _ 93

شعر شبی گذشت به آسودگی و آزادی _ غزل93 _ ملک الشعرا بهار    شبی گذشت به آسودگی و آزادی هزار شکر بدین نعمت خدادادی   چه عیش‌ های مهنا که روی داد به ما بدین چمن که بدو باد روی آبادی   ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم من و ملازمت لعبتان[…]

علی‌الصباح که بر طره‌ات زنی شانه

علی‌الصباح که بر طره‌ات زنی شانه _ 91

شعر علی‌الصباح که بر طره‌ات زنی شانه _ غزل91 _ ملک الشعرا بهار    علی‌الصباح که بر طره‌ات زنی شانه هزار نافه گشایی میان کاشانه   گر از بهشت گریزد کسی رواست بسی که هست چون‌ تو بهشتی‌رخیش‌ درخانه   کسان زنند به دیوانگیم طعنه و من بر آن که از غم عشق تو نیست[…]

منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن

منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن _ 83

شعر منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن _ غزل83 _ ملک الشعرا بهار    منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من   بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن   ز رنج و درد چنان[…]

ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم

ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم _ 81

شعر ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم _ غزل81 _ ملک الشعرا بهار   ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم ز بس که داد زدیم آی دزد خسته شدیم   ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم   خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی میان میوهٔ[…]

منم که خط غلامی دهم به نیم ‌سلام

منم که خط غلامی دهم به نیم ‌سلام _ 77

شعر منم که خط غلامی دهم به نیم ‌سلام _ غزل77 _ ملک الشعرا بهار    منم که خط غلامی دهم به نیم ‌سلام دل من است که قانع شود به یک پیغام   کنون که گردش ایام را ثباتی نیست همان‌ خوش است که در عشق بگذرد ایام   من آن مقام بلند از[…]

اگرچه بسته قضا دست نوبهار امسال

اگرچه بسته قضا دست نوبهار امسال _ 74

شعر اگرچه بسته قضا دست نوبهار امسال _ غزل74 _ ملک الشعرا بهار   اگرچه بسته قضا دست نوبهار امسال بدین خوشیم که خُرّم بود بهار امسال   سزد که خلق نکوتر ز سال پار شوند که نوبهار نکوتر بود ز پار امسال   نگار، پار سر قتل و جنگ و غارت داشت ولی به[…]

مکن تو با دل من بیش از این به جور سلوک

مکن تو با دل من بیش از این به جور سلوک _ 73

شعر مکن تو با دل من بیش از این به جور سلوک _ غزل73 _ ملک الشعرا بهار   مکن تو با دل من بیش از این به جور سلوک که ملک زیر و زبر می‌شود ز جور ملوک   لبت به نغمهٔ جان‌بخش چون مسیحا، جان دهد به پیکر بی‌روح مردم مفلوک   وفا[…]

کسی که افسر همت نهاد بر سر خویش

کسی که افسر همت نهاد بر سر خویش _ 72

شعر کسی که افسر همت نهاد بر سر خویش _ غزل72 _ ملک الشعرا بهار   کسی که افسر همت نهاد بر سر خویش به دست کس ندهد اختیار کشور خویش   بگو به سفله که در دست اجنبی ندهد کسی که نان پدر خورده‌، دست مادر خویش   چه غم عقیدهٔ ما را اگر[…]

بهار مژدهٔ نو داد فکر باده کنید

بهار مژدهٔ نو داد فکر باده کنید _ 66

شعر بهار مژدهٔ نو داد فکر باده کنید _ غزل66 _ ملک الشعرا بهار    بهار مژدهٔ نو داد فکر باده کنید ز عمر خویش در این فصل استفاده کنید   خورید باده‌، مدارید غصهٔ کم و بیش که غصه کم شود ار باده را زیاده کنید   مناسب است به شکرانهٔ مقام رفیع گر[…]

کنون که کار دل از زلف یار نگشاید

کنون که کار دل از زلف یار نگشاید _ 62

شعر کنون که کار دل از زلف یار نگشاید _ غزل62 _ ملک الشعرا بهار    کنون که کار دل از زلف یار نگشاید سزد گر از من آشفته کار نگشاید   بلی ز عاشق آشفته کی گشاید کار چو کار دل ز سر زلف یار نگشاید   ز روزگار در این‌ بستگی‌ چه‌ شکوه[…]

میان ابرو و چشم توگیر و داری بود

میان ابرو و چشم توگیر و داری بود _ 60

شعر میان ابرو و چشم توگیر و داری بود _ غزل60 _ ملک الشعرا بهار   میان ابرو و چشم توگیر و داری بود من این میانه شدم کشته این چه کاری بود   تو بی وفا واجل در قفا و من بیمار بمردم از غم و جز این چه انتظاری بود   مرا ز[…]

نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد

نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد _ 53

شعر نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد _ غزل53 _ ملک الشعرا بهار   نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد درخت سرو ز شادی به اهتزاز آمد   بیاکه طرهٔ سنبل زشوق گشت پریش بیا که دیدهٔ نرگس به راه باز آمد   به یاد حضرت زردشت جام باده بنومن که جشن حضرت جمشید جم فراز آمد[…]

اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد

اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد _ 48

شعر اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد _ غزل48 _ ملک الشعرا بهار   اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد   برون ز زلف‌ تو یک حلقه هم نخواهد رفت کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد   گرم دو بوسه دهی[…]

دل از تطاول زلف نگار جان نبرد

دل از تطاول زلف نگار جان نبرد _ 42

شعر دل از تطاول زلف نگار جان نبرد _ غزل42 _ ملک الشعرا بهار    دل از تطاول زلف نگار جان نبرد چو مارگیر کز آسیب مار جان نبرد   به‌ صیدگاه دل‌ آن زلف خم به‌خم دامیست که از علایق او یک شکار جان نبرد   دلا تجاهل عارف گزین که صاحب ذوق محقق[…]

به کشوری که در آن ذره‌ای معارف نیست

به کشوری که در آن ذره‌ای معارف نیست – 27

شعر به کشوری که در آن ذره‌ای معارف نیست _ غزل27 _ ملک الشعرا بهار    به کشوری که در آن ذره‌ای معارف نیست اگرکه مرگ بباردکسی مخالف نیست   بگو به مجلس شورا چرا معارف را هنوز منزلت کمترین مصارف نیست   وکیل بی‌هنر از موش مرده می‌ترسد ولی ز مردن ابناء نوع خائف[…]

شب فراق تو گویی شبان پیوسته است

شب فراق تو گویی شبان پیوسته است _ 21

شعر شب فراق تو گویی شبان پیوسته است _ غزل21 _ ملک الشعرا بهار    شب فراق تو گویی شبان پیوسته است که زلف هرشبی اندرشب دگربسته است   دل از تمام علایق گسسته‌ام که مرا خیال ابروی او پیش چشم‌، پیوسته است   نه خنجر و نه کمانست ابروان کجش که در فضیلت رویش[…]

شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست

شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست _ 18

شعر شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست _ غزل18 _ ملک الشعرا بهار    شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست   ز چشم‌ شوخ رقیب ای صنم چه پوشی روی‌؟ بپوش قلب خود از وی که آبرو اینجاست   حذر چه می‌کنی از[…]

همین نه ازستم چرخ شهرآمل سوخت

همین نه ازستم چرخ شهرآمل سوخت _ 15

شعر همین نه ازستم چرخ شهرآمل سوخت _ غزل15 _ ملک الشعرا بهار    همین نه ازستم چرخ شهرآمل سوخت که‌ازعطش به‌ری امسال سبزه وگل سوخت   بجای شمع برافروخت در چمن گل سرخ بجای شهپر پروانه بال بلبل سوخت   به باغ‌، بید معلق زتشنگی چون شمع گرفت لرزه و ازپای تا به کاکل[…]

بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت

بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت _ 14

شعر بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت _ غزل14 _ ملک الشعرا بهار    بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت کسی که علم فراموش کرد و جهل آموخت   بگو به سایهٔ دیوار دیگران خسبد کسی که خانهٔ خود را به دیگران بفروخت   وطن زکید اجانب درون آتش و ما به سر زنیم و[…]

خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا

خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا _ 8

شعر خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا _ غزل8 _ ملک الشعرا بهار    خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا   خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست که ماه موی میانست و سر و سیم‌ تنا   خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار خوشا جوانی با این[…]

بتا اگرچه به صورت تو زادهٔ بشری

بتا اگرچه به صورت تو زادهٔ بشری – تغزل

شعر بتا اگرچه به صورت تو زادهٔ بشری – تغزل ملک الشعرا بهار   بتا اگرچه به صورت تو زادهٔ بشری ولی به روی درخشان‌، سلاله قمری   بشر نزاده چنین ماه روی غالیه موی چگونه باورم آیدکه زادهٔ بشری   به چهر و سیما فرزند ماه گردونی به قد و بالا مانند سرو کاشمری[…]

اجل پیام فرستاد سوی کشور ری

اجل پیام فرستاد سوی کشور ری – ذم ری

شعر اجل پیام فرستاد سوی کشور ری – ذم ری ملک الشعرا بهار   اجل پیام فرستاد سوی کشور ری که گشت روز تو کوتاه و روزگار تو طی   بریخت خون سلیل رسول‌، زاده سعد به یاد میری تهران و حکم‌داری ری   از آن زمانه به نفرین خاندان رسول دچار گشته‌ای ای خاک[…]

ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه

ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه

شعر ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه ملک الشعرا بهار  در مدح مظفر الدین شاه    ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه   ببر پیامی از چاکران درگه قدس به آستان ملک شهریار کار آگاه   بهین شهنشه والاتبار ملک‌ستان خدایگان سلاطین مظفرالدین شاه  […]