منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن

منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن _ 83

  • شعر منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن _ غزل83 _ ملک الشعرا بهار 

     

    منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن

    ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من

     

    بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود

    شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن

     

    ز رنج و درد چنان شد تنم که گر بینی

    گمان بری که سرشته ز رنج و دردم تن

     

    مرا ز عشق که بر اهرمن نصیب مباد

    سیه‌ تر آمده گیتی ز جان اهریمن

     

    چو تفته آهن‌، دل در برم از آن بگداخت

    که یار را به‌ بر اندر دلی است چون آهن

     

    تنم بکاست از آنگه که عشق ورزبدم

    بلی بکاهد مردم ز عشق ورزبدن

     

    ازآن زمان که مرا عشق زد به دامان دست

    همی فشانم خون از دو دیده بر دامن

     

    دلم بیفسرد از جور یار و درد فراق

    تنم بفرسود از گردش دی و بهمن

     

    سخن ز عشق به کس گرچه می‌نگویم لیک

    شرار عشق پدید آیدم ز سوز سخن

     

    هوای یارم آمیخته است با رگ و پوست

    چو رنگ و بوی نهفته به لاله و لادن

     

    مرا رسید ز عشق آنچه ز آتش اندر عود

    مرا مبین‌، که همه اوست اینکه بینی من

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

     

    قالب: غزل

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    نه خود اندر زمین نظیر تو نیست – 126

    چو گل بیش ندهم سران را صداعی – ۲۱۷

    درغمش هرشب به گردون پیک آهم می‌رسد _ 46

    آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد _ 112

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «هوای یارم آمیخته است با رگ و پوست چو رنگ و بوی نهفته به لاله و لادن مرا رسید ز عشق آنچه ز آتش اندر عود مرا مبین‌، که همه اوست اینکه بینی من» از چ سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *