شعر ترانه ی سینه سرخ تد هیوز

من‌ام پادشاه اسیر شده – شعر ترانه سینه سرخ

من‌ام پادشاه اسیر شده – شعر ترانه سینه سرخ تد هیوز من ام پادشاه اسیر شده ی جنگل و یخ پاره های بزرگ و سرمای دیوسان با چکمه هایش از باد من ام بی تاج از دنیای باران به تسخیر تندر و آذرخش و رودخانه ها من ام فرزند گم شده ی باد که درون[…]

شعر خطرات سحرآمیز تد هیوز

کلاغ به قصری اندیشید – شعر خطرات سحرآمیز

کلاغ به قصری اندیشید – شعر خطرات سحرآمیز تد هیوز   کلاغ به قصری اندیشید – سنگ سردرش بر او فروریخت، استخوان هایش ماند. کلاغ به اتوموبیلی پرسرعت اندیشید – ستون فقراتش را بیرون کشید، و او را تهی و بی بازو وانهاد. کلاغ به آزادی باد اندیشید – و چشمانش تبخیر شد، باد صفیرکشید[…]

شعر کلاغ روی در هم می کشد تد هیوز

آیا او توش و توان خویشتن است؟ کلاغ روی در هم می کشد

آیا او توش و توان خویشتن است؟ کلاغ روی در هم می کشد تد هیوز   آیا او توش و توان خویشتن است؟ امضای او چیست؟ یا او کلیدی ست، با حسی سرد بر انگشت های نیاز؟ او چرخ دعاست، قلب اش همهمه گر. خوراکش باد است – توان صبورش التماس. ردپاهایش به جاودانگی هجوم[…]

شعر با انفجار تد هیوز

و شیون ها از ترس کرخت می شوند – با انفجار

و شیون ها از ترس کرخت می شوند – شعر با انفجار تد هیوز   و شیون ها از ترس کرخت می شوند و استخوان ها از منجنیق جسم می جهند جسمی که مسافتی تلوتلو می خورد و یکسره فرو می ریزد. با این همه هنوز خنده چارنعل می تازد با کفش های هزارپا هنوز[…]

شعر با خنده تد هیوز

ماشین ها تصادف می کنند – با خنده

ماشین ها تصادف می کنند – شعر با خنده تد هیوز ماشین ها تصادف می کنند و بچه ها و چمدان ها بیرون می ریزند با خنده کشتی بخار راست می ایستد و با سلام نظامی فرو می رود به سان یک بدل کار با خنده فرود عمودی یک هواپیما با انفجارش کامل می شود[…]

شعر ضعف اعصاب کلاغ تد هیوز

کلاغ با حس لغزشی در مغزش – ضعف اعصاب کلاغ

کلاغ با حس لغزشی در مغزش – شعر ضعف اعصاب کلاغ تد هیوز   کلاغ با حس لغزشی در مغزش دریافت که هر پرِ او سنگواره ی قتلی است. چه کسی این همه را کشته است؟ این مردگان زنده، که ریشه در عصب و خون او دارند تا او سیاه به چشم آید؟ چگونه پرواز[…]

شعر کلاغ رسانه را می آزماید تد هیوز

مرد خواست برای زن ترانه ای سر کند – کلاغ رسانه را می آزماید

مرد خواست برای زن ترانه – کلاغ رسانه را می آزماید تد هیوز   مرد خواست برای زن ترانه ای سر کند نمی خواست با زمین یا هر چیز دیگری تشبیه اش سازد و قیاس کند چنان شود که فروش بی رویه ی پاک کننده ها او حتی واژه ها را نمی خواست که دم[…]

شعر یک خطای مذهبی وحشتناک تد هیوز

آن هنگام که مار پدیدآمد – یک خطای مذهبی وحشتناک

آن هنگام که مار پدیدآمد – یک خطای مذهبی وحشتناک تد هیوز   آن هنگام که مار پدیدآمد، اندرونه ی خاک برشته بود، از هسته ی تخم مرغ خویشتن پیچیده بود برگرد آن گردن دراز بالاگرفته در توازن دو نگاه ناشنوا و سنگی ابوالهولِ آخرین واقعیت و خم شده بر آن دو سر شعله ی[…]

شعر بیهودگی کلاغ تد هیوز

به نگاهی از نزدیک در آیینه – بیهودگی کلاغ

به نگاهی از نزدیک در آیینه – شعر بیهودگی کلاغ تد هیوز   به نگاهی از نزدیک در آیینه ی شر کلاغ دید مه گرفتگی تمدن ها برج ها باغ ها نبردها آیینه را پاک سترد اما فرارسید مه گرفته شبکه ی آسمانخراش شهرها بخار کرده بر آیینه او پاک سترد برگ دوانده در انبوه[…]

شعر کلاغ اودیپوس تد هیوز

مومیایی ها به احشای از هم دریده – کلاغ اودیپوس

مومیایی ها به احشای از هم دریده – شعر کلاغ اودیپوس تد هیوز   مومیایی ها به احشای از هم دریده اش یورش بردند با نواربندی هاشان و موم هایشان تهی را استفراغ کرد – پرواز کرد. سنگ قبری پیش پایش افتاد و ریشه دواند – استخوان ها را شکست و خرد کرد و گریخت.[…]

شعر ستیزه جو تد هیوز

این مرد بود و زورمندترین زورمندان بود – ستیزه جو

این مرد بود و زورمندترین زورمندان بود – شعر ستیزه جو تد هیوز   این مرد بود و زورمندترین زورمندان بود دندانهایش را چون صخره ای برهم می فشرد. هر چند پیکرش چون سیلابی بر تخته سنگی سیگار می کشید و دودها را در حلق تاریک اش فرو می برد خود را به چنگال های[…]

شعر کلاغ بر ساحل تد هیوز

شنید انفجار تخته و توفال ها را – کلاغ بر ساحل

شنید انفجار تخته و توفال ها را – شعر کلاغ بر ساحل تد هیوز   شنید انفجار تخته و توفال ها را، دید که بالا و پایین می پرند، کلاغ زبان خود را مکید. دید دریا-خاکستری کوهی از خویش را خمیر می کند کلاغ جوش چرکی خود را فشرد. حس کرد تراوشات ریشه ی دریا[…]

شعر تصنیف جنایی تد هیوز

مردی بود و آن گاه که زاده می شد – تصنیف جنایی

مردی بود و آن گاه که زاده می شد – شعر تصنیف جنایی تد هیوز   مردی بود و آن گاه که زاده می شد زنی افتاد بین کشتی و بندرگاه در کشاکش ماه و آفتاب فریاد و بانگ زاری اش حقیرانه بود و آنگاه که او شیر می مکید و حریصانه به منبع گرم[…]

شعر کلاغ و پرندگان تد هیوز

وقتی عقاب درست از میان بامدادی -کلاغ و پرندگان

وقتی عقاب درست از میان بامدادی – شعر کلاغ و پرندگان تد هیوز   وقتی عقاب درست از میان بامدادی تقطیرشده از زمرد سبز اوج گرفت وقتی تلیله ماهی گرفت در گرگ و میش دریا در آوای موسیقی جام های شراب وقتی پرستو از میان ترانه ی زنی سریع فرود آمد در حفره ای و[…]

شعر سقوط کلاغ تد هیوز

وقتی کلاغ سفید بود – سقوط کلاغ

وقتی کلاغ سفید بود – شعر سقوط کلاغ تد هیوز   وقتی کلاغ سفید بود چنان دید که خورشید زیادی سفید است. دید که زیاد به سفیدی می درخشد. عزم کرد که بتازد و شکست اش دهد. با درخششی تمام، همه ی توانش را به کار برد پنجه زد و از خشم باد کرد. منقارش[…]

شعر خداشناسی کلاغ تد هیوز‍

کلاغ دریافت که خدا او را دوست دارد – خداشناسی کلاغ

کلاغ دریافت که خدا او را دوست دارد – خداشناسی کلاغ تد هیوز   کلاغ دریافت که خدا او را دوست دارد و گرنه، از پا افتاده مرده بود. این ثابت شده بود. کلاغ لمید، حیرت زدگی در تپش قلبش. و او دریافت که خدا با کلاغ سخن گفت – تنها وجود وحی او بود.[…]

شعر نبرد اوسفرونتالیس تد هیوز

کلمات با بیمه نامه عمر آمدند – نبرد اوسفرونتالیس

کلمات با بیمه نامه عمر آمدند – نبرد اوسفرونتالیس تد هیوز کلمات با بیمه نامه عمر آمدند کلاغ خود را به مردن زد. کلمات با احضاریه ی خدمت وظیفه آمدند – کلاغ خود را به دیوانگی زد. کلمات با چک سفیدامضا آمدند- او بر آنها تصویر هایی از مینی ماوس کشید. کلمات با چراغ علاءالدین[…]

شعر یک فاجعه تد هیوز

خبرهایی از یک واژه رسید – یک فاجعه

خبرهایی از یک واژه رسید – شعر یک فاجعه تد هیوز   خبرهایی از یک واژه رسید کلاغ دید که او انسان ها را می کشد. کلاغ سیر خورد. دید که تمام شهر ها را بولدوزر وار ویران می کند. دوباره سیر خورد. او دریای فضولات سمّی اش را دید. نگران شد. دید که نفس[…]

شعر روایت کلاغ از سنت جرج تد هیوز

می بیند که هرچیزی در جهان – روایت کلاغ از سنت جرج

می بیند که هرچیزی در جهان – روایت کلاغ از سنت جرج تد هیوز   می بیند که هرچیزی در جهان نشان رقابت ارقام است برای رسیدن به پاسخ با لذتی هذیانی، به چابکی به مسابقه وارد شد. سکوت می سازد. یک تهی واره را سرد می کند همه ی فضاهای بیرونی را نمی آفریند[…]

شعر عشاء ربانی کلاغ تد هیوز

کلاغ گفت خب اول چی؟ عشاء ربانی کلاغ

شعر عشاء ربانی کلاغ تد هیوز   کلاغ گفت: “خب اول چی؟” خداوند، خسته از خلقت؛ خرناس کشید . کلاغ گفت، “چطور، اول چطور؟” کوهی بود شانه های خداوند کلاغ نشسته بر آن . کلاغ گفت “بیا ببینیم چه خبره”. خداوند فرو گسترد، عشاء ربانی، نعشی بزرگ. کلاغ یک دهان پُر جدا کرد و بلعید[…]

شعر پوزخند تد هیوز

آنک پوزخندی پنهان بود – پوزخند

شعر پوزخند تد هیوز   آنک پوزخندی پنهان بود مسکنی ابدی می خواست. چهره ها را آزمود در لحظه های فراموشی شان، زنی که نوزادی را از بین پاهایش بیرون می کشید اما چندان بر آن چهره نماند. مردی بسیار پریشان حال با قطعه آهنی همان دم در پرواز از تصادف اتومبیلی او چهره اش[…]

شعر وحش سیاه تد هیوز

کجاست وحش سیاه؟ – وحش سیاه

کجاست وحش سیاه؟ کلاغ چون جغدی سرش – شعر وحش سیاه تد هیوز   کجاست وحش سیاه؟ کلاغ چون جغدی سرش را چرخاند. کجاست وحش سیاه؟ کلاغ در بسترش پنهان شد، تا به کمین اش بنشیند. کجاست وحش سیاه؟ کلاغ بر صندلی اش نشست، بلند بلند دروغ هایی در باره ی وحش سیاه به هم[…]

شعر گزارش کلاغ از جنگ تد هیوز

اینجا جنگ هولناکی بود – شعر گزارش کلاغ از جنگ

اینجا جنگ هولناکی بود – شعر گزارش کلاغ از جنگ تد هیوز   اینجا جنگ هولناکی بود هیاهویی بسیار بیش از حد غوغایی که می توانست برخیزد جیغ ها کشیده و نعره ها بلند بسیار بیش از تحمل گوش ها. بسیار پرده های گوش که درید و بس دیوارها که فروریخت در گریز هیاهو. میان[…]

شعر کلاغ تیرانازوروس تد هیوز

آفرینش از جیغ زنان لرزید – شعر کلاغ تیرانازوروس

آفرینش از جیغ زنان لرزید – شعر کلاغ تیرانازوروس تد هیوز   آفرینش از جیغ زنان لرزید انبوهی از سوگواران و ماتم سرایان بود. کلاغ توانست که بشنود و با هراس اطراف را نگاه کرد. پیکر پرستویی ناگاه گریخت در تپیدن از حشره ها و اندوه شان، همه خورده شده. تن گربه به خود پیچید[…]

شعر آن لحظه تد هیوز

وقتی از دهانه تپانچه دود آبی رنگ بیرون زد – شعر آن لحظه

وقتی از دهانه تپانچه دود آبی رنگ بیرون – آن لحظه تد هیوز   وقتی از دهانه تپانچه دود آبی رنگ بیرون زد و به هوا برخاست مثل سیگاری که از زیرسیگاری برمی خیزد و تنها چهره ی به جامانده در جهان شکسته فروافتاد بین دستهای آرام آویزان، بسیار سست و درختان تا همیشه پایان[…]

شعر کلاغ فرودمی آید تد هیوز

کلاغ رشته کوه ها را دید – کلاغ فرودمی آید

کلاغ رشته کوه ها را دید – شعر کلاغ فرودمی آید تد هیوز   کلاغ رشته کوه ها را دید، بخارکنان در بامداد. و او دریا را دید تیره ی برآمده با تمام زمین در چنبره اش ستارگان را دید، بخارکنان در دوردستهای تاریک، قارچ های جنگل هیچ، به پراکندن ابر هاگ هایشان، ویروس های[…]

شعر اولین درس کلاغ تد هیوز

خداوند کوشید سخن گفتن را به کلاغ بیاموزد – شعر اولین درس کلاغ

خداوند کوشید سخن گفتن را به کلاغ بیاموزد – اولین درس تد هیوز   خداوند کوشید سخن گفتن را به کلاغ بیاموزد خدا گفت : “بگو! عشق! عشق” کلاغ با دهان باز خیره نگاه کرد و کوسه ای سفید به دریا افتاد. و چرخان در اعماق فرو رفت. از پی کشف ژرفای خویش. خداوند گفت:[…]

شعر یک شوخی کودکانه تد هیوز

پیکرهای زن و مرد بی روح خفته است – شعر یک شوخی کودکانه

پیکرهای زن و مرد بی روح خفته است – یک شوخی کودکانه تد هیوز   پیکرهای زن و مرد بی روح خفته است بی حال، مبهوت، مات و مسخره، سست بر گل های عدن خداوند اندیشه کرد. مسئله چندان بزرگ بود که او را به خواب فرو برد. کلاغ خندید، او کرم را تنها پسر[…]

شعر در تد هیوز

بیرون زیر آفتاب بدنی می ایستد – شعر در

بیرون زیر آفتاب بدنی می ایستد – شعر در تد هیوز بیرون زیر آفتاب بدنی می ایستد این رشد جهان جامد است. تکه ای از دیوار خاکی جهان است. گیاهان زمین – مثل اندام های تناسلی و گل ها ناف در شکاف هایش می زیند همچنان، برخی از جانوران زمین- چون دهانی. همه ریشه در[…]

شعر کلاغ و مامان تد هیوز

وقتی کلاغ فریاد زد گوش مادرش – شعر کلاغ و مامان

وقتی کلاغ فریاد زد گوش مادرش – شعر کلاغ و مامان تد هیوز وقتی کلاغ فریاد زد گوش مادرش تا مغز استخوان تیر کشید. وقتی خندید مادر خون گریست سینه هایش، کف دست ها، ابروانش همه خون گریستند گامی برداشت، گامی دیگر و سپس گامی دیگر – هرقدم اش زخمی ابدی بر چهره ی مادر.[…]