امید در تلاقی هنر، شاعری نقّاشم! گهگداری خشکیِ کاغذ را میکنم تر به نم رود روان، میکنم همسایه خزهٔ سبز به نزدیکی سنگ تا قراری بدهم تندی رودم را… یک درخت تنها میکشم در بغل آبی رود از همه پیرتر است سنگ میگفت شبی طوفانی یار ایام قدیمش به دل آب روان افتاده ریشهاش، امّا[…]