امید

امید

  • امید

    در تلاقی هنر،
    شاعری نقّاشم!
    گه‌گداری خشکیِ کاغذ را
    می‌کنم تر به نم رود روان،
    می‌کنم همسایه
    خزهٔ سبز به نزدیکی سنگ
    تا قراری بدهم تندی رودم را…
    یک درخت تنها
    می‌کشم در بغل آبی رود
    از همه پیرتر است
    سنگ می‌گفت شبی طوفانی
    یار ایام قدیمش به دل آب روان افتاده
    ریشه‌اش، امّا بود
    یادگاری که هنوز، جان دارد…
    و در این نزدیکی،
    خانه‌ای کاه‌گلی،
    سقف امنی است پرستوها را…
    نور خورشید در و پنجره را می‌بوسد
    می‌رسد تا به حوالی اتاق
    آنجا تاریک است
    راز تلخی دارد!
    هیچ‌کس آن‌‌جا نیست
    روباهی، امّا
    بی‌خبرچ از همه چیز؛
    نیمه‌شب می‌آید
    می‌رود گوشهٔ آن خلوت دنج
    می‌کند شب را صبح
    در حوالی طلوع
    صبح در چنگ شب است

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    حمیده نوروزی مصیر
    Latest posts by حمیده نوروزی مصیر (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»