ثانیه ای تا مرگ خاطره ها در میان اوراق سیاه اتاق گم نمیشوند خاطره ها در میان یک عکس دسته جمعی همیشه گی نمیشوند برای یک انتظار یک نگاه یک لبخند کافی است… ****** دیوار های اتاق را رنگ سفید میزنم تا پاک بشود از چیز هایی که خاطرش بود میخ ها را[…]
فردا که برسد پاییز میرسد ساعت ها جلو میکشند و امید من با هر تیک تاک ساعت قدمی به عقب بر میدارد مرگ آغاز میشود و زندگی من هر چه سریعتر در سایه خود میخزد نفس من سنگین تر میشود و به داخل ریه هایم می شتابد روز دوم آغاز می شود و من[…]