فردا که برسد
پاییز میرسد
ساعت ها جلو میکشند
و امید من با هر تیک تاک ساعت
قدمی به عقب بر میدارد
مرگ آغاز میشود
و زندگی من هر چه سریعتر
در سایه خود میخزد
نفس من سنگین تر میشود
و به داخل ریه هایم می شتابد
روز دوم آغاز می شود
و من بوی عطر خوش هوای تابستان
را فراموش میکنم
و عطر سر پاییز را
لجوجانه استشمام میکنم
و با چشم های جستجو گرم
به دنبال نشانی از تابستان می گردم
روز سوم آغاز می شود
و من بوی سرد پاییز
را سطر به سطر حفظ کرده ام
و اجبارا پوشیدن لباس گرمی
را قبول میکنم
روز چهارم آغاز می شود
و من امیدی به ضربانی دوباره ندارم
روز پنجم آغاز میشود
و من امیدی به باز کردن چشم ها ندارم
روز ششم آغاز می شود
خط زندگی موازی می شود
و خط مرگ شکسته
روز هفتم میرسد
و ناچار اعضای زندگی
تابستان را به پاییز هدیه میدهم
روز هشتم فرا میرسد
و من روحم را تقدیم
پاییز میکنم
و چشمانم را به دیدن
خورشید فراری عادت میدهم
و امروز…..
مهر تهی از مهر است
و مهر تهی خالی تر از آن است
که فریاد بکشد
و من پر تر از آنم
که خاموش بمانم
و من شکسته تر از آنم
که ترک بخورم
شیشه بخار کرده است
و پاییز پشت این
شیشه محو میشود
و من پر رنگ میشوم
در مقابل آینه غبار آلود اتاق
و فرا که برسد مهر پشت پنجره
تمام میشود
و من در آن سوی
حقیقتی شیرین آغاز میشوم
- ثانیه ای تا مرگ - می 20, 2023
- فردا که برسد - مارس 4, 2023