9 جمله معروف من شدن اروین د یالوم: در این مطلب 9 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب من شدن اروین د یالوم را گلچین کردهایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا اروین د یالوم
9 جمله معروف من شدن اروین د یالوم
کتابخانه خانهی دوم من شده بود و هر یکشنبه ساعتهای زیادی آنجا میگذراندم. بعدازظهرهای طولانی من دو فایده داشت: کتابخانه مرا به جهان بزرگتری، که عاشقش بودم، جهان تاریخ و فرهنگ و افکار وصل میکرد و در عین حال اضطراب پدر و مادرم را نیز کم میکرد و باعث میشد آنها از اینکه بجهی باسوادی به جامعه تحویل میدهند، احساس رضایت کنند. (کتاب من شدن – صحفه ۳۸)
سالهای پیش از مریلین اغلب سیاهوسفید به ذهنم میآید: بعد از او بود که رنگ وارد زندگیام شد. اولین دیدارمان را با وضوحی غیرعادی به یاد میآورم. (کتاب من شدن – صحفه ۸۰)
همیشه از من میپرسیدند که فقدان باور دینی در زندگی یا کار روانپزشکیام مشکلی ایجاد میکند یا نه. پاسخ من همیشه «نه» بود. اولا که باید بگویم من «بیدین» هستم، نه «ضددین». وضع من به هیچ وجه نابهنجار نبود: دین در زندگی بیشتر اهالی استنفورد و همکاران پزشک و روانپزشکم نقش اندکی ایفا میکند یا اصلا نقشی ندارد. (کتاب من شدن – صحفه ۱۷۵)
دیدنِ خانهی فروید و راه رفتن در خیابانهای وین او، سی سال بعد موقع نوشتن وقتی نیچه گریست خیلی به دردم خورد. براساس این خاطرات و عکسهایی که آن سال گرفته بودم، برای ملاقاتهای خیالی نیچه و پزشک معروف وینی، یوزف بروئر که خود مرشد فروید بوده است، زمینهی تصویری معتبری ایجاد کردم. (کتاب من شدن – صحفه ۱۹۸)
جملات معروف کتاب من شدن اروین د یالوم
برای مدتی طولانی، به نوع متفاوتی از کتاب فکر میکردم. همهی عمر عاشق روایت بودم و اغلب در کارهای تخصصیام قاچاقی داستانهای درمانی وارد کردهام که بعضی از آنها چند خط بودهاند و برخی تا چند صفحه ادامه داشتند. طی سالیان، خوانندگان کتاب گروهدرمانیام به من گفتهاند که صفحات نظری خشک کتاب را تحمل میکنند چون میدانند که کمی بعد داستان آموزنده از راه میرسد. بنابراین، در پنجاه و شش سالگی تصمیم گرفتم تغییری اساسی در زندگیام انجام دهم. همچنان، با نوشتههایم به رواندرمانگران جوان آموزش میدادم، ولی به داستان موقعیتی ممتاز دادم: اول داستان را مطرح میکردم و بعد به آن اجازه میدادم تا اولین وسیلهی آموزشیام شود. احساس میکردم زمان رهاسازی داستانگویی در وجودم فرا رسیده است. (کتاب من شدن – صحفه ۲۷۸)
وقتی من و مریلین هردو در کتابفروشی دانشگاه یوآنینا مشغول امضا کردن کتاب بودیم، مریلین از صاحب آنجا پرسید که من چقدر میان خوانندگان یونانی محبوبیت دارم. او پاسخ داد: «یالوم اینجا پرفروشترین نویسندهی امریکاییه.» مریلین پرسید: «فیلیپ راث چطور؟» و او پاسخ داد: «اونو هم دوست داریم، ولی ما یالوم رو یونانی میدونیم.» (کتاب من شدن – صحفه ۳۳۵)
شوپنهاور زمخت، بیباک، و بیاندازه منزوی بود. او دنژوانی قرن نوزدهمی بود که به همهی نیروها، از جمله دین، حمله کرد. شوپنهاور همچنین مردی زجرکشیده بود و آثارش بیشتر انرژی خود را از اندوه، بدبینی، و نفرتِ بیش از حد او از انسان میگیرند. (کتاب من شدن – صحفه ۳۴۶)
زندگی خانوادگی ما پُر است از بازی. من با هر سه پسرم در زمین تنیس محله تنیس بازی میکردم – آنها از بهترین خاطراتماند. به رید و ویکتور از همان ابتدای کودکیشان شطرنج یاد دادم و آنها شطرنجبازان قهاری شدند. با لذت آنها را به مسابقات میبردم و همیشه هم با جایزه برمیگشتند. (کتاب من شدن – صحفه ۳۹۴)
بله، اعتراف میکنم که از رسیدن به این آخرین پاراگراف وحشتناک میترسم. همیشه تودهای کتاب در ذهنم داشتم که منتظر بودند نوشته شوند، ولی دیگر تمام شد. وقتی این کتاب را تمام کنم، مطمئنم دیگر کتابی منتظرم نخواهد بود. دوستان و همکارانم وقتی این حرف را میشنوند شکایت میکنند. آنها بارها چنین چیزی از من شنیدهاند؛ ولی میترسم که اینبار با دفعات قبل فرق داشته باشد. (کتاب من شدن – صحفه ۴۲۲)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان من شدن اروین د یالوم
شعر پرنده ای در لوله ی تانک پوریا پلیکان
شعر چیزی به انفجار نمانده است پوریا پلیکان
شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023