8 جمله معروف همین حوالی جومپا لاهیری: در این مطلب 8 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب همین حوالی جومپا لاهیری را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا جومپا لاهیری
8 جمله معروف همین حوالی جومپا لاهیری
جوان که بودم، حتی آنوقتها که پدرم زنده بود، مادرم هیچوقت تنهایم نمیگذاشت. نمیخواست حتی لحظهای هم از یکدیگر دور باشیم. همچون نگهبانی در برابر تنهایی از من محافظت میکرد، انگار تنهایی کابوس یا زنبوری وحشی باشد. من و او همواره ملغمهای ناسالم بودیم، تا زمانی که من رفتم پی زندگی خودم. آیا من همچون سپری میان او و وحشتش بودم، کسی که نمیگذاشت او به اعماق مغاک بیفتد؟ آیا ترس از ترس او بود که مرا به این سبک زندگی هدایت کرد؟ (کتاب همین حوالی اثر جومپا لاهیری – صفحه ۳۱)
گرچه تنها زندگی میکنم، از یک بغل محکم خوشحال میشوم، از دو بوسه بر گونهها و پیادهروی کوتاهی در خیابان. (کتاب همین حوالی – صفحه ۱۰)
همهی مصیبتهای زندگیام در بهار رخ دادهاند، همهی زخمهای دیرپا. از همین روست که از رنگ سبز درختان بیزارم، از هلوهای نوبر بازار و دامنهای نازک و شل و ولی که زنان محله با آمدن بهار میپوشند. این چیزها برای من فقط یادآور فقدان و خیانت و سرخوردگیاند. بیزارم از اینکه صبحها بیدار شوم و حس کنم بهزور به جلو هلم میدهند. (کتاب همین حوالی – صفحه ۱۹)
تنهایی به حرفهی من بدل شده، چون انضباط خاصی میطلبد و موقعیت خاصی است که میکوشم در آن به درجهی استادی برسم. با اینهمه، کلافهام میکند و بهرغم شناخت دقیقی که از آن دارم، سنگینیاش را بر شانه حس میکنم. این وضع احتمالاً تاثیری است که مادرم بر من گذاشته. او همیشه از تنهایی میترسید. (کتاب همین حوالی – صفحه ۳۱)
جملات معروف کتاب همین حوالی جومپا لاهیری
محلهی ما در ماه اوت آب میرود، درست مثل پیرزنی که روزگاری زیبایی هوشربایی داشته، اما امروز دیگر چیزی از آن بهجا نمانده است. (کتاب همین حوالی – صفحه ۶۵)
فکر پول خرجکردن، فکر خریدن چیزی قشنگ اما غیرضروری برای خودم، همیشه بر دوشم سنگینی کرده است. این حس از کجا میآید؟ از پدرم؟ او که با وسواس سکههایش را میشمرد و هروقت میخواست پولی به من بدهد، روی هر اسکناسی انگشت میکشید مبادا اسکناس دیگری به آن چسبیده باشد؟ او که از رستوران رفتن بیزار بود و بیرون از خانه حتی یک فنجان چای هم نمیخورد، چون قیمتش معادل یک بسته چای کیسهای در سوپرمارکت بود؟ آیا تحتتاثیر تربیت سختگیرانهی پدر و مادرم است که همیشه ارزانترین لباس، ارزانترین کارتپستال و ارزانترین غذای منو را انتخاب میکنم و برچسب قیمت لباسها را با همان دقتی میخوانم که مردم قبل از تماشای اثری در موزه توضیحات زیر تابلو را میخوانند؟ (کتاب همین حوالی – صفحه ۷۱)
آسمان، برخلاف دریا، هرگز به کسانی که از آن میگذرند چنگ نمیزند. آسمان چیزی از روح ما را در خود نگه نمیدارد. اصلاً برایش مهم نیست. آسمان همیشه متغیر است، هر لحظه به یک رنگ، تعریفناپذیر. (کتاب همین حوالی – صفحه ۱۲۳)
سرگشته، گمشده، در دریا، خلاف جهت، گمراه، آواره، پریشان، گیج، بیخانمان، برگشته. من با این واژههای مرتبط ارتباط دارم. این کلمات سکونتگاه منند، تنها سرپناه امن من. (کتاب همین حوالی – صفحه ۱۳۹)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان همین حوالی جومپا لاهیری
9 جمله معروف سوفیا پتروونا لیدیا چوکوفسکایا تکه کتاب
6 جمله معروف پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی تکه کتاب
این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست غزل 100
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023