این-مطرب-از-کجاست-که-برگفت-نام-دوست

این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست – 100

  • دانلود دکلمه صوتی شعر این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست سعدی – غزل 100 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست. دل زنده می‌شود به امید وفای یار.

     

     

    شعر این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست – غزل 100 – سعدی

     

    این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

    تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

     

    دل زنده می‌شود به امید وفای یار

    جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست

     

    تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن

    هرک اوفتاد مست محبت ز جام دوست

     

    من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم

    هیچ ارمغانیی نبرم جز سلام دوست

     

    رنجور عشق به نشود جز به بوی یار

    ور رفتنیست جان ندهد جز به نام دوست

     

    وقتی امیر مملکت خویش بودمی

    اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست

     

    گر دوست را به دیگری از من فراغتست

    من دیگری ندارم قایم مقام دوست

     

    بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای

    هم چاره آن که سر بنهی زیر بام دوست

     

    درویش را که نام برد پیش پادشاه

    هیهات از افتقار من و احتشام دوست

     

    گر کام دوست کشتن سعدیست باک نیست

    اینم حیات بس که بمیرم به کام دوست

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست سعدی است. این قطعه‌ها توسط  محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب و حمیدرضا محمدی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر تنها پل الوار

    شعر داد مرا روزگار مالش دست جفا خاقانی – قصیده ۱۴

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    9 جمله معروف سووشون سیمین دانشور – تکه کتاب

     

    معنی این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

    این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

    این رامشگر از کجا آمده است که در میان سرود خود نام دوست را برمی خواند؟ بگویید تا جان و جامه را به مژدگانی این پیام نثار کنم.

    [ مطرب = به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده / بذل کردن = بخشیدن، نثار کردن، اشاره است به این رسم که وقتی به کسی خبر خوبی می داده اند، بر اثر شور و شوق جامه و دستار خود را به مژدگانی به آورندۀ خبر خوش می داد].

     

    معنی دل زنده می‌شود به امید وفای یار

    دل زنده می‌شود به امید وفای یار جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست

    دل به امید وفاداری یار حیاتی دوباره می یابد و جان با شنیدن کلام دوست سخت شادمان می گردد.

    [ وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان، ثبات در قول و سخن و دوستی / سماع = شنیدن، نغمه و آواز / زنده شدن دل و رقص کردن جان = کنایه از شاد و مسرور شدن دل و به هیجان آمدن جان ].

     

    معنی تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن

    تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن هرک اوفتاد مست محبت ز جام دوست

    کسی که از جام دوست بنوشد و از محبّت او سرمست گردد تا قیامت به حال خود باز نمی گردد.

    [ نفخ = دمیدن / صور = آنچه اسرافیل روز محشر خواهد دمید، یک بار جهت میراندن و بار دوم برای زنده کردن و میان هر دو نفخه چهل سال فاصله باشد (لغت نامه) ].

     

    معنی من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم

    من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم هیچ ارمغانیی نبرم جز سلام دوست

    اگر از این پس به شهر دیگری سفر کنم، جز نام دوست تحفه دیگری از آینجا برای مردم آن سرزمین نخواهم برد.

    [ دیار = جمع دار به معنی خانه ها، شهر و سرزمین / ارمغانی = تحفه و ره آورد ].

     

    معنی رنجور عشق به نشود جز به بوی یار

    رنجور عشق به نشود جز به بوی یار ور رفتنیست جان ندهد جز به نام دوست

    آن کس که درد عشق به جان دارد فقط به بوی معشوق بهبود می یابد و چنانچه در شرف موت باشد، فقط پس از جاری کردن نام دوست بر زبان جان خواهد داد.

    [ رنجور = بیمار و دردمند / رفتنی = گذشتنی، معدوم شونده و فناپذیر ].

     

    معنی وقتی امیر مملکت خویش بودمی

    وقتی امیر مملکت خویش بودمی اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست

    روزگاری در سرزمین خویش فرمانروا بودم، ولی اکنون از روی اختیار با دوستی خالص غلامی دوست را پذیرفتم.

    [ وقتی = زمانی / ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ].

     

    معنی گر دوست را به دیگری از من فراغتست

    گر دوست را به دیگری از من فراغتست من دیگری ندارم قایم مقام دوست

    اگر دوست با پرداختن به دیگری از من فارغ و بی نیاز است، من هرگز کس دیگر را جانشین دوست نخواهم کرد.

    [ فراغت = بی نیاز و بی اعتنا / قائم مقام = عوض و جانشین ].

     

    معنی بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای

    بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای هم چاره آن که سر بنهی زیر بام دوست

    اکنون که نمی توان بر بالای بام دوست گام نهاد، چاره آن است که متواضعانه سر بر زیر بام وی نهی و تسلیم او باشی.

    [ پا بر بام دوست نهادن = عظمت و بزرگی یافتن / سر زیر بام دوست نهادن = تسلیم شدن، خوار و ذلیل گشتن ].

     

    معنی درویش را که نام برد پیش پادشاه

    درویش را که نام برد پیش پادشاه هیهات از افتقار من و احتشام دوست

    چه کسی نزد پادشاه از من حقیر نامی خواهد برد؟ دریغا چه فاصله درازی است میان نیازمندی من و شکوه و بی نیازی دوست.

    [ درویش = فقیر و تهی دست / هیهات = چه دور است / افتقار = فقر و نیازمندی / احتشام = حشمت و شکوه ].

     

    معنی گر کام دوست کشتن سعدیست باک نیست

    گر کام دوست کشتن سعدیست باک نیست اینم حیات بس که بمیرم به کام دوست

    گر مراد و آرزوی دوست از میان برداشتن سعدی است، بیمی ندارم. این زندگی که در راه دوست جان نثار کنم ، برایم کافی است.

    [ کام = مراد و آرزو / باک = ترس و بیم / حیات = عمر و زندگی ].

     

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی غزل این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست سعدی

    روفیا میگوید:

    این مطرب از کجاست که بر گفت نام دوست
    تا جان و جامه بزل کنم بر پیام دوست
    میگویند پس از درگذشت شمس کسی برای مولانا خبری از او آورد که او را زنده در جایی دیده اند ،
    مولانا خلعت برکند و آن را به پیام آور صله کرد .
    گفتند دروغ میگوید ، مولانا فرمود جامه را نثار دروغش کردم ، اگر راست میگفت که جان نثارش میکردم .

     

    محدث میگوید:

    بدین تقریب خوانده ام که: روزی حضرت ابراهیم خلیل الرحمن(علیه و علی نبینا و آله السلام) در جایی بود که دید مردی بر آمد و گفت سبحان الله. حضرت که ذوب در وحدت بود و اسوۀ توحید است، تعدادی از اموالش-مثلا گوسفندانش -را به سبب همان ذکر بدو داد. دیگر بار آن مرد ندا در داد که الحمد لله و ابراهیم بار دیگر بر سر شوق و ذوق آمد و عقلش دستور داد که بر وی ببخش چیزهایی دیگر و بار سوم که آن مرد حمد خدا را گفت ابراهیم از خود بی خود شد! و …الی آخر….

    با مطلع این غزل شیخ به یاد این داستان افتادم ولی حافظه ام مدد نکرد اصلش را بنویسم. حکایت شمس و مولوی هم جالب بود…
    این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
    تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

     

    محمد حسن ارجمندی میگوید:

    دل زنده می‌شود به امید وفای یار………………جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست

    سماع در این بیت از یک سو از ریشة سمع(شنیدن) است که با کلام تناسب دارد و از سوی دیگر با رقص ایهام تناسب دارد. زیرا همانطور که می‌دانیم سماع، نوعی رقص صوفیانه است.

     

     

    معنی غزل این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست سعدی چیست؟

    این رامشگر از کجا آمده است که در میان سرود خود نام دوست را برمی خواند؟ بگویید تا جان و جامه را به مژدگانی این پیام نثار کنم.

    [ مطرب = به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده / بذل کردن = بخشیدن، نثار کردن، اشاره است به این رسم که وقتی به کسی خبر خوبی می داده اند، بر اثر شور و شوق جامه و دستار خود را به مژدگانی به آورندۀ خبر خوش می داد].

     

    شعر این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»