7 جمله معروف نمایشنامه دوزخ ژان پل ساتر: در این مطلب 7 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب نمایشنامه دوزخ ژان پل ساتر را گلچین کردهایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا ژان پل ساتر
7 جمله معروف نمایشنامه دوزخ ژان پل ساتر
ما پلکهامونو روی هم میزنیم، اسم این کار چشم به هم زدنه. مثل پردهای که بالا و پایین میره. وقتی چشمها رو روی هم میذاریم دنیا به کلی جلو چشمامون محو میشه. شما نمیتونین بفهمین که انسان چقدر احساس آرامش میکنه. در هر ساعت چهار هزار راحت باش کوتاه. چهار هزار راحت باش موقتی. یک گریز آنی از تموم رنجهای زندگی. میفهمی! من نمیخوام بدون پلک زندگی کنم. منظور منو میفهمی؟ سعی کن… سعی کن بفهمی چه انسان بدون پلک زندگی کنه، چه بیخواب باشه تفاوتی نداره. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۱۱)
هر سه نفری که به این اتاق و به این دوزخ وارد شدهاند بار گناهی را بر دوش دارند. گارسِن مرد ترسوییست که از جنگ فرار کرده و تیرباران شده. گناهِ او خیانت به همسرش و آزار رساندن به اوست. اینس زن همجنسگراییست که شوهر زنی به نام فلورانس را به قتل رسانده و با آن زن وارد رابطه شده است اما بعد از مدتی، آن دو آنقدر یکدیگر را ناامید و خسته کردهاند که دیگر توانایی ادامه این رابطه و بهنوعی تحمل یکدیگر را ندارند. پس یک شب فلورانس شیر گاز را باز میکند و کنار اینس میخوابد و به این طریق خودش و اینس را میکشد. استل نیز زن جوانی است که گناه قتل فرزند خویش را بر دوش دارد. او به اجبار تن به ازدواج با مرد پولداری را داده که دوستش نداشته و خلاف میلش بچهدار شده است. استل برای عذاب دادن شوهرش، جلوی چشم او، بچه را از روی پل به رودخانه پرت کرده است.
همه این باور رو دارن که من بی غیرتم، فرار کردم، ولی اگه یه نفر پیدا بشه که با تمامی قوا شهادت بده که من فرار نکردم، اون وقت من غیرت دارم، من آدم پاکی هستم، اطمینان دارم که نجات پیدا میکنم. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۴۹)
جملات معروف کتاب نمایشنامه دوزخ ژان پل ساتر
پس بنابراین اینجا به استراحت هم احتیاجی نیست. درسته، وقتی نیازی نیست واسه چی باید بخوایم پس… پس چرا این وضعیت این قدر دردناک و طاقت فرساست؟ میدونم… میدونم، چون اینجا فرصت یه چشم به هم زدن رو هم نداریم. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۱۰)
حس بدی دارم. (به خودش دست میکشد) وقتی خودمو نمیبینم به صورتم دست میکشم و از خودم میپرسم آیا واقعا من وجود دارم؟ (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۲۸)
شما میتونین جلو دهنتونو بگیرین. ولی میتونین موجودیت خودتونو پنهان کنین؟ (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۳۲)
پس اینجا جهنمه. هیچ وقت باور نمیکردم. یادتونه که چه حرفهایی دربارهی جهنم میزدن؟ جهنم پر از آتیش، شلاقهای سیمی… گرزهای داغ… چقدر مضحکه! به وسایل شکنجه هم احتیاجی نیست. جهنم دیگرانن. جهنم شما هستین. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۵۶)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان نمایشنامه دوزخ ژان پل ساتر
گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023