13 جمله معروف ایوب یوزف روت: در این مطلب 13 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب ایوب یوزف روت را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا یوزف روت
13 جمله معروف ایوب یوزف روت
منوخیم، پسر مندل شفا خواهد یافت. همتای او در خاک اسرائیل یافت نخواهد شد. این درد او را دانا، این زشتی او را خوشقلب، این تلخی او را ملایم و این بیماری او را نیرومند خواهند کرد. چشمهایش ژرفنگر خواهد شد و گوشهایش باز و پرطنین. بر دهان مهر سکوت خواهد داشت، هنگامی که لبهایش را از هم بگشاید مژده خواهد داد. ترس به خودت راه مده و به خانهات برو! (رمان ایوب اثر یوزف روت – صفحه ۱۸)
مندل با خود میاندیشید: برای چه من به عذاب گرفتار شدم؟ و در مغزش به جستجوی گناهی میپرداخت و گناهِ عظیمی نمییافت. (رمان ایوب اثر یوزف روت – صفحه ۴۷)
روتنبرگ گفت: «به خاطر بیاور، مندل، ایوب را به خاطر بیاور. بر سر او هم همان آمد که بر سر تو. او روی زمین لخت نشسته بود، خاکستر بر سر و زخمهایش چنان چرکین که او مانند جانور روی زمین بخود میپیچید. او هم به خداوند توهین کرد. با این حال همه این چیزها فقط یک امتحان بود. مندل، کسی چه میداند، در آن بالا چه میگذرد. شاید اهریمن مثل قدیمها نزد خداوند رفته و گفته است باید یک آدم منصف را از راه به در کرد. و خداوند فرموده است: فقط مندل، این بنده من را امتحان کن.» (رمان ایوب اثر یوزف روت – صفحه ۱۵۸)
خداوند سنگدل است و هر چه آدم بیشتر اطاعت میکند او در حق ما سختگیرتر میشود. او قویتر از قدرتمندان است، با ناخن انگشت کوچکش میتواند قدرتمندان را نابود کند، اما او این کار را نمیکند. فقط ضعفا را با رغبت از میان میبرد. ضعف آدمی قدرت او را برمیانگیزد و اطاعت خشم او را بیدار میکند. (رمان ایوب اثر یوزف روت – صفحه ۱۵۷)
دیگر جرئت نکرد از خداوند مسئلت بجوید. به نظرش خداوند خیلی بالا آمد، خیلی بزرگ، خیلی دور، در ورای آسمان بیکران، نردبانی از میلیونها دعا باید میداشت تا دستش به گوشۀ دامن خدا برسد. (رمان ایوب – صفحه ۱۶)
منوخیم هم رشد میکرد. گرچه پاهایش چلاق بودند، اما آنها مطمئناً بلندتر شده بودند. بالاتنهاش هم کشیدهتر شده بود. یک روز صبح، ناگهان فریاد بلندِ هرگز شنیدهنشدهای از خود درآورد. سپس خاموش شد. لحظهای بعد واضح و روشن گفت: «ماما» (رمان ایوب – صفحه ۲۷)
جملات معروف کتاب ایوب یوزف روت
مندل گفت: «این چه حرفهای احمقانهای است که اینجا میزنی؟ میگویی به کجا بروم؟ میگویی نزد چه کسی بروم و نظرش را بپرسم؟ چه کسی به یک معلم بیچاره کمک میکند و چگونه باید به من کمک کرد؟ توقع چه کمکی از مردم داری، در حالی که ما به عذاب خداوند مبتلاییم؟» (رمان ایوب – صفحه ۴۰)
مندل سینگر میگفت: «دبورا، تو چه میخواهی، فقیران ضعیفند، خداوند برای آنها از آسمان سنگ طلا نمیریزد، در بختآزمایی برنده نمیشوند و نصیبشان را باید با عبودیت بپذیرند. او به یکی میدهد و از یکی میگیرد. من نمیدانم برای چه او ما را جزا میدهد، ابتدا با منوخیمِ بیمار و اکنون با بچههای سالم. وای به روزگار مستمند، اگر گناه کرده باشد و اگر مریض باشد روزگارش سیاه است. انسان باید به سرنوشتش رضایت بدهد! بگذار پسرها به سربازی بروند، آنها که کشته نخواهند شد! علیه ارادۀ آسمانی هیچ نیرویی وجود ندارد. از اوست رعد و از اوست برق، او همهجا هست و از او نمیتوان گریخت؛ اینچنین در تورات آمده است.» (رمان ایوب – صفحه ۴۴)
از زمان تولد منوخیم، شب در قلبش لانه کرده بود و غم در همۀ شادیهایش وجود داشت. همۀ جشنها مصیبت شده بودند و همۀ فصلها زمستان نام داشتند. خورشید طلوع میکرد، اما گرما نمیبخشید. فقط امیدواری نمیخواست بمیرد. همۀ همسایهها میگفتند: «او افلیج میماند.» زیرا آنها مصیبتزده نبودند و کسی که مصیبتزده نیست، به معجزه ایمان ندارد. (رمان ایوب – صفحه ۹۳)
بدیها ناگهان میآیند و خوبیها آهسته میخرامند. (رمان ایوب – صفحه ۱۲۶)
هنوز قلبم میزند، هنوز چشمهایم میبیند، هنوز اعضایم حرکت میکنند، هنوز پاهایم راه میروند. میخورم، مینوشم، نماز میخوانم و نفس میکشم. اما خونم لخته میشود، دستهایم پژمرده میشوند، قلبم خالی است. من دیگر مندل سینگر نیستم، من تهماندۀ مندل سینگر هستم. (رمان ایوب – صفحه ۱۴۸)
من از آتش جهنم نمیترسم، پوست من سوخته است، اعضایم بیجان شدهاند و ارواح خبیثه دوستان من شدهاند. همۀ عذابهای جهنم را کشیدهام. (رمان ایوب – صفحه ۱۶۱)
آدم موجود ناراضیای است. دیرزمانی نیست که به تجربه یک معجزه دیده است، دومی را میخواهد ببیند. (رمان ایوب – صفحه ۲۰۴)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان ایوب یوزف روت
13 جمله معروف عصیان یوزف روت تکه کتاب
10 جمله معروف روز ملخ ناتانیل وست تکه کتاب
ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023