11 جمله معروف سال های سگی ماریو بارگاس یوسا

11 جمله معروف سال های سگی ماریو بارگاس یوسا – تکه کتاب

  • 11 جمله معروف سال های سگی ماریو بارگاس یوسا: در این مطلب 11 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب سال های سگی ماریو بارگاس یوسا را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا ماریو بارگاس یوسا

     

     

    11 جمله معروف سال های سگی ماریو بارگاس یوسا

     

    تو تو این‌جا نظامی هستی، چه بخوای و چه نخوای و تو ارتش چیزی که مهمه اینه که بزن‌بهادر باشی، دل و جرئت داشته باشی، می‌دونی چی می‌خوام بگم؟ پیش از این‌که سوارت بشن سوارشون شو. راه دیگه‌ای وجود نداره. (کتاب سال‌های سگی اثر ماریو بارگاس یوسا – صفحه ۳۴)

     

    اون سال وضع ما خیلی بهتر بود، چون وقتی جزو سگ‌ها به حساب می‌اومدیم حلقه فقط از یه واحد تشکیل می‌شد، اما حالا تموم سالِ چهارمی‌ها جزو حلقه بودن و این ما بودیم که مهار امورو تو دست داشتیم و از حق نگذریم جاگوار بیش از ما همه. یادم می‌آد وقتی رو که یکی از سگ‌ها دستش شکست و تموم افراد واحد از ما پشتیبانی کردن، موفرفری گفت: «از نردبون برو بالا، سگ، لفتش هم نده وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.» سگ چطوره به ما خیره شده بود! «من از جای بلند می‌ترسم، دانش‌آموزها.» جاگوار زیر خنده زد و کابا اون روش بالا اومد: «می‌دونی کی رو داری دست می‌اندازی، سگ؟» این بود که بالا رفت، اما حتماً ترسیده بود، موفرفری به‌ش می‌گفت: «ادامه بده، ادامه بده، بچه‌ننه.» و جاگوار گفت: «حالا آواز بخون. اما مث یه آوازه‌خونِ درست و حسابی، دست‌هاتو حرکت بده.» مثل میمون خودشو چسبونده بود به نردبون و پایه نردبون روی کاشی‌ها تکون‌تکون می‌خورد. «اگه بیفتم چی، دانش‌آموزها؟» من گفتم: «افتادی که به درک.» بلند شد ایستاد، هنوز می‌لرزید و شروع کرد به آواز خوندن. (کتاب سال‌های سگی اثر ماریو بارگاس یوسا – صفحه ۹۲)

     

     

    در ارتش، دانش‌آموزان، باید به سمبل‌ها احترام بذارین، این مطلبو تو کله‌هاتون فرو کنین. (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۲۸)

     

     

    کردی که پیشاپیش خودشو آماده کرده باشه ارزش دو مردو داره، شما نگهبان‌ها برین تو زمین سان و گوش به زنگ باشین. همین‌که دیدین دارن می‌آن داد بکشین تا ما بریزیم بیرون. چیزهایی برای پرتاب کردن همراه داشته باشین، کاغذ توالتو مچاله کنین و تو مشت‌هاتون خوب فشار بدین اون‌وقت مشت‌هاتون حال زور قاطرو پیدا می‌کنه. به نوک پوتین‌هاتون تیغ خودتراش ببندین تا، مثل جنگ خورس، حال سیخکِ پای خروسو داشته باشه. جیب‌هاتونو از سنگ پر کنین، بیضه‌بندو فراموش نکنین، مرد از بیضه‌هاش بیش از روحش باید مواظبت کنه. (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۹۷)

     

    جملات معروف کتاب سال های سگی ماریو بارگاس یوسا

     

    به اتاق نشیمن برگشتند و آلبرتو اجازه گرفت سیگار بکشد. زن سر تکان داد اما وقتی دید که آلبرتو سیگارش را روشن کرد، های‌هایِ گریه‌اش را سر داد و گفت که زمان چطور سپری می‌شود. بچه‌ها چطور در یک چشم به هم زدن قد می‌کشند و زندگی چه زود می‌گذرد! (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۱۵۰)

     

     

    آلبرتو گفت: «زندگی خیلی بی‌رحمه. از عدالت خبری نیست.» (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۱۸۲)

     

     

    سروان گفت: «یه چیزی رو به‌ت بگم، امروز تنها برقدرت‌هان که نقش تعیین‌کننده دارن. من سالِ ۴۱ تو لشکرکشی به اِکوادر شرکت داشتم. ما می‌تونستیم پیشروی کنیم، اما ابرقدرت‌ها دخالت کردن و قضیه رو کشوندن به راه حل سیاسی. کثافت‌ها! کارها همه به دست غیرنظامی‌ها حل می‌شه. دیگه گذشت اون دورانی که نظامی‌ها تو پرو قدرت داشتن.» (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۲۶۰)

     

     

    یه بار آروسپیدو توی شهر دیدم، تو یه ماشین قرمز بزرگ بود، یه پیرهن زرد مکش مرگ ما پوشیده بود، وقتی با اون سر و وضع دیدمش از تعجب نزدیک بود شاخ در بیارم، به خودم گفتم، یا مسیح، اون یه سفیدسار پولداره، حتماً تو محله میرافلورس زندگی می‌کنه. اگه من پول و یه ماشین گنده قرمز اون جوری داشتم به زور اسلحه هم وارد مدرسه نظام نمی‌شدم. وقتی قرار بشه، مثل بقیه، بابای آدمو پیش چشمش بیارن پول به چه دردی می‌خوره؟ (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۳۶۲)

     

     

    همیشه بدترین بدبختی‌ها برای بهترین خانواده‌ها پیش می‌آید و هیچ‌کس علتش را نمی‌داند. (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۳۷۳)

     

     

    می‌خوای یه چیزی به‌ت بگم؟ این‌جا از عدالت خبری نیست. اگه ستوان این‌جا توی آسایشگاه یه ذره آشغال پیدا کنه سه روز بازداشتم می‌کنه، اما اگه تو سرِ یه سرباز بزنم سه روز منو زندونی می‌کنن. راست‌شو می‌خوای بدونی، دانش‌آموز؟ افسرها تا بخوای سربازها رو می‌چزونن اما اون‌ها هم پشت همدیگه رو دارن. ما، سرجوخه‌ها، چوب دو سر طلاییم، از یه طرف افسرها مثل آشغال بامون رفتار می‌کنن و از اون طرف سربازها چشم دیدن‌مونو ندارن. هرکاری از دست‌شون برمی‌آد می‌کنن تا روزگار ما سیاه بشه. (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۴۰۳)

     

     

    ببین، وقتی دشمن اسلحه‌شو زمین می‌ذاره و تسلیم می‌شه، سربازِ مسئولیت‌شناس به طرفش شلیک نمی‌کنه. نه فقط به دلایل اخلاقی بلکه به دلایل نظامی، به خاطر صرفه‌جویی. حتی در جنگ نباید مرگ و میرهای بیهوده در میون باشه. می‌فهمی چی میگم؟ (کتاب سال‌های سگی – صفحه ۵۳۰)

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان سال های سگی ماریو بارگاس یوسا

     

    شعر سگها و گرگها مهدی اخوان ثالث

     

    دکلمه صوتی شعر خانه ام ابری ست با صدای احمد شاملو + دانلود

     

    شعر من شما را به یاد دارم احمدرضا احمدی

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *