10 جمله معروف خطاب به عشق آلبر کامو

10 جمله معروف خطاب به عشق آلبر کامو – تکه کتاب

  • 10 جمله معروف خطاب به عشق آلبر کامو: در این مطلب 10 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب خطاب به عشق آلبرکامو را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا آلبرکامو

     

     

     

    10 جمله معروف خطاب به عشق آلبر کامو

    «هولناک است که باید یکدیگر را وقت مخاطره و تردید هم دوست بداریم، در قعر دنیایی که فرو می‌پاشد و در تاریخی که زندگی انسان پشیزی نمی‌ارزد.» (خطاب به عشق – نامه کامو به ماریا کاسارس. ۷ ژوییه ۱۹۴۴ – صفحه ۲۲)

     

    «اگر نمی‌آیی عزیزم، دست‌کم از جزییات زندگی‌ات، از کارهایت به من دقیق‌تر خبر بده… نمونه‌پرسش‌هایی که شاید برای قلب عاشق پیش بیاید: تو به مودون می‌روی. به خانه‌ی کی؟ با کی؟ شنبه ساعت ۶ غروب در خیابان آلری، در منطقه‌ی ۱۵ که محل تو نیست چه کار می‌کردی؟ و غیره. می‌بینی ماری، عزیزکم؟ تمام این‌ها ممکن است بر ذهن مردی بیکاره و عاطل و باطل آوار شود. مردی که چیزی ندارد تا اشتیاق لبریزش را بر آن بیاویزد.» (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۲۴)

     

    «نامه‌ای بلند برایم بنویس. یک نامه‌ی خیلی بلند، که بتواند پانزده روز سکوتِ پابه‌زا را پر کند.» (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۴۴)

     

    فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هرلحظه می‌توانی پیش او برگردی. روزی از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیده‌ام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خسته‌ام می‌کند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشته‌ام. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۳۸)

     

     

    هر کار که بکنی می‌دانم که درست است، چون از وقتی می‌شناسمت با احساسی عمیق فهمیده‌ام که تو هرگز چیزی نمی‌گویی که با هستی‌ات در تضاد باشد. درواقع من اگر مرد به دنیا آمده بودم دلم می‌خواست یکی مثل تو باشم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۶۸)

     

     

    من با تو سرچشمه‌ای از زندگی را بازیافته‌ام که گمش کرده بودم. شاید آدمی برای اینکه خودش باشد به بودن کسی نیاز دارد. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۸۵)

     

    جملات معروف کتاب خطاب به عشق آلبر کامو

     

    سال شروع می‌شود بی‌اینکه بتوانم تو را، عشق من، در آغوشم بفشارم. هرگز فراقت را چنین تلخ احساس نکرده‌ام. درست است که برایم چیزی ننوشته‌ای، درست است که تا دوردست‌های وجودم به تو فکر می‌کنم. اگر نامه‌ات، تلگرامت نبود، با وجود این شوکی که به من وارد شده است روحیه‌ام خیلی بد می‌شد. امیدوارم تا حالا برایم نوشته باشی و امیدوارم باز ببینمت. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۲۵)

     

     

    منتظرت هستم، منتظر نامه‌ات. هرگز موقع راه رفتن جای خالی‌ات را مثل امشب احساس نکرده بودم. هیچ‌چیز، هیچ‌چیز دیگر برایم معنی ندارد. در این کشور هر جا بروم که تا حدی بتوانم رها باشم، خودم را نظاره‌گر و مطرود و گیج احساس می‌کنم و قادر نیستم هیچ‌چیزی از خودم بروز بدهم (فرض کن تا بیست سالگی در اسپانیا زندگی کرده باشی و دوباره برگردی آنجا.) دیگر زندگی کردن بلد نیستم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۲۷)

     

     

    دوستت دارم همچون خود زندگی که گاهی بر فراز قله‌های جهان احساسش می‌کنم و منتظرت هستم با سماجتی به درازای ده زندگی، با محبتی که تمام‌شدنی نیست، با میلی شدید و نورانی که به تو دارم، با عطش وحشتناکی که به قلب تو دارم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۵۱)

     

     

    کجا دنبالت بگردم؟ کجا به دستت آورم؟ چطور بی تو تسکین دهم این دردی را که خفه‌ام می‌کند؟ روزها می‌گذرند، اما کند، مثل شب‌های بی‌خوابی و من دیگر تاب تحمل خود را هم ندارم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۷۳)

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان خطاب به عشق آلبرکامو

     

    شعر چون رایت عشق آن جهانگیر نظامی – لیلی و مجنون 16

    شعر دیدی دلم شکست چارلز دیکنز

    شعر مرگ ماهی احمدرضا احمدی

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *