شعر ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ – سیلویا پلات
ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯾﺴﺖ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه:
تب و تاب تولیپ ها را حدی نیست – دسته گلی برای او
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
شعر جهان
ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ
شعری که خواندیم اثر «سیلویا پلات» بود، پلات از «شاعران آمریکا» است. شعر بالا با سطر «ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ» شروع می شود. کدام سطرِ شعر برای شما جذابیتِ بیشتری ایجاد می کند؟
دیدگاه شما درباره شعر ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ
دیدگاهتان را درباره ی شعر ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ سیلویا پلات، این شاعر خوبِ آمریکا بنویسید. اگر ترجمه ی دیگری از این شعر سراغ دارید، آن را در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا روی صفحه کار شود. و اگر تمایل دارید می توانید این شعر را با صدای خودتان بخوانید یا ویدیویی از آن درست کنید و در بخش دیدگاهها به اشتراک بگذارید.
- هر که در من است پرنده است – در ستایش رَحِم - سپتامبر 1, 2023
- شهر وجود ندارد – شب پر ستاره - سپتامبر 1, 2023
- یک دسته نامه دارم – اختراع خداحافظی - سپتامبر 1, 2023
محبوب من گاهی
ازمن دور افتاده یادی کن کن
آرامشم بودن تو است،
سراغی از من بگیر
پنجره ی اتاقت را باز کن
تا نسیم عصرگاهی در لای موهایت بپیچه، و عطر خوشبویت مرا به وجد آورد
مرا درکنار پنجره اتاقت صدا کن
به رویم لبخندی از عشق بزن، لبخندت خود زندگیست،مرفین خالص و،، آرامش بخش است
چند تا از دوست داشتن هایت را بر روی گلبرگ های قلب تشنه ام
بپاش
با دستان لطیفت برگ های خشک بی مهری را دست چین کن،
از لای کتاب های قدیمی
عشق را بیرون بکش
گرد و غبار را از چهره مهربانی
و صفا پاک کن اندکی لبخند چاشنی لبان زیبایت کن،
بیا باهم کنار پنجره بنشینیم،
وبه آوای دلنشین چکاوکان و پرندگان عاشق گوش دهیم
خو را غرق کنیم در دنیای عشق و محبت
فنجانی قهوه ای داغ از جنس شراب چشمانت برایم دم کن
میخواهم داغ بنوشم
مبادا سرد شود برق نگاه عاشقت،
وتو وقتی قهوه می نوشی
شعرهای عاشقانه برایم بخوان
گاهی به خلوت کده ی ساکت وسردم قدم گذار
مگذار همه فکر کنند مرا فراموش کرده ای، همان طور که تو در قلب من تا ابد زنده وجاودانه هستی،، گاهی بیا،،