کافیست...

کافیست…

  • کافیست…

     

    با تو خوشبخت میشوم یک روز :

    این تجسم برای من کافیست

    اینکه شاید تو هم دچار منی…

    این توهم برای من کافیست

    پشت این اشک ها صبورم من؛

    مثل دیوانه های زنجیری

    امتحان کن چگونه میمیرم ؛

    یک تبسم برای من کافیست

    مثل یک وسوسه به دور تنم؛

     با تو و عطر تو می آمیزم

    گرچه دوری؛ تو دوری از دستم؛

    بوی گندم برای من کافیست

    پوستم از تو باز میترکد!

    و تو مرگ مرا نمی بینی

    در تو زنده بگور خواهم شد؛

    این تلاطم برای من کافیست

    ابرهای سیاه دور وبرم ؛

    من از این ابرها نمی ترسم

    پرم از احتمال تهمت ها؛

    حرف مردم برای من کافیست

    مردم این عشق را نمی فهمند؛

    وتومجبورِ کنار کسی؛

    منکه مجبور کنار کسی :

    این تفاهم!برای من کافیست

    اینکه قلبت برای من باشد

     و در آغوش دیگری باشی

    پشت این درد مشترک؛ تنها؛

     نیمه ایی گم برای من کافیست

    توی این رو ز های تکراری ؛

     پشت دیوار ها نباید ماند

    فکر یک انقلاب پر آشوب؛

     پر تحٌکم برای من کافیست ؛

    تا شبی در کنار تو باشم ؛

    با تو آن لحظه را نفس بکشم

    و جهان را بهم بریزم باز ؛

    یک تبسم برای من …کافیست!

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    آرزوبیرانوند
    Latest posts by آرزوبیرانوند (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *