خود آزاری

خود آزاری

  • خود آزاری

     

    از حال رفتن های پی در پی

    از دست رفتن های تدریجی

    با خاطرات مست خوابیدن

    خون سرفه های صبح در گیجی

     

    از لذت درد خودآزاری

    از زانوان غم بغل کردن

    مرهم به روی زخم خود بردن

    با عکس نامحرم بغل کردن

     

    از روح مجروحی که آخر ماند

    مرحومه در جسمی اثیری و

    از بغض های بی در و پیکر

    از نوجوانی های پیری و

     

    زخم و کبودی های جانکاه از

    خونمردگی اعتقادی که…

    بین هزاران نارفیق… آه از

    روشن دلی و اعتمادی که… 

     

    در جمع ها هم منزوی بودن

    اقلیم های گنگ تنهایی

    آیینه های پر غباری که

    وامانده از کار شناسایی

     

    تن خستگی، سر خوردگی، پوچی

    هرچیز را خاکستری دیدن

    ناباور از دیوانگی اما

    بر تخت خود را بستری دیدن

     

    مانند صخره در هجوم موج

    ساییدگی در اوج سرسختی

    موضوع انشایی که غم بود و

    شاعر شدن در اوج بدبختی

     

    ّاز روزهای دور و تاریکم

    این خاطرات بد به جا مانده

    این روزها شوری به دل دارم

    که زخم ها را خوب پوشانده

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    آرزوبیرانوند
    Latest posts by آرزوبیرانوند (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *