چون گرگی وحشی به کمین نشسته ام تو را

چون گرگی وحشی به کمین نشسته ام تو را

  • چون گرگی وحشی به کمین نشسته ام تو را

     

    چون گرگی وحشی به کمین نشسته ام تو را

    و روزی در هوای مه آلود،

    در دامنه ی کوهی خلوت،

    تند و تیز تو را چون آهویی به زمین می زنم

    گردن تو را به دهان می گیرم ای استبداد

    و کشان کشان به پای تخته سنگی می کشانم

    خون سرخ ات فرو می رود در سپیدی برف ها…

    و من با پوزه ام می بویم تن ات را

    و با وزش نسیم های سرد،

    دیوانه وار می نوشم خون گرمت را.

     

    مهدی بابایی (سوشیانت)

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدی بابایی (سوشیانت)
    Latest posts by مهدی بابایی (سوشیانت) (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *