وصف-در-شعر-فروغ-فرخزاد

وصف در شعر

  • وصف در شعر فروغ فرخزاد : هنگامی که میل به بروز و بیان احساسات و تفکرات دروئی در وجود هنرمند به غلیان در می آید، می کوشد با بهره جستن از ابزار هنری ای که در اختیار دارد، به افکار و احساسات خویش عینیت و تجستم بخشد، از این رو میتوان اثر خلق شده را شکل عینی و ظاهری ذهنیت ندیشه و احساس هنرمند نامید اهمیت وصف در اثر ادبی و به طور خاص تر در شعر، تا جایی است که اگر گفته شود وصف عمود و پایه شعر است اغراق آمیز نخواهد بود. در میان اغراض ،شعری فن وصف در عرصه ادبیات جایگاه ویژه را به خود اختصاص داده است. در همیت این فن ،مهم همین بس که برخی را اعتقاد بر این است که وصف، عمود و پایه شعر است.» (بن رشیق ۱۹۵۵م، ۲۹۴/۲)در مشاهده آنچه در تیررس دیدگان نافذ شاعر است، نخست ذوق شاعر از دیدگان و متأثر میشود و انگهی در و حالتی پدید می آید، که نیروی تخیل و تداعی معانی و اندیشههای مختلف و را به عالمی دیگر سوق میدهد. اگر این تأثیر ذوقی، قوی و عمیق باشد، شاعر در صدد القاء آن حالت نفسانی به دیگران برمی آید و آنچه را به چشم دیده به زبان شعر توصیف مینماید و فرایندهای ذهنی خویش را پیش چشم ما مجسم میکند تا همان حالت نفسانی ،نیز به خواننده القا شود.» (شیبانی، ۱۳۷۸۱۴۱-۱۴۰)
    از وجوه اهمیت وصف این است که میتوان تفاوت بین دو شاعر صاحب سبک مانند فروغ فرخ زاد و سهراب سپهری را با مطالعه و مقایسه نوع توصیفها و تصاویر شعری شان دریافت سبک شخصی یعنی سبک خاص یک شاعر یا نویسنده که اثر او را از هر اثر دیگری متمایز میکند. لازم به توضیح نیست که در عالم هنر همه صاحب سبک فردی نیستند یعنی بسامد مختصات و ویژگیهای سبک ،آفرین در آثار ،آنان، به قدری نیست که باعث تشخص فردی شود.» (شمیسا، ۱۳۷۳: ۶۹)

    از آنجا که انسان همواره در پی آن بوده است تا احساس خویش را با وصف بیان کند، وصف را میتوان از کهن ترین فنون شعری دانست. «وصف همان نعت است، همان طور که میگویی این شی مانند این است یا به آن شباهت دارد. ابن منظور، (بی تا، ۱۴۲) قدامه میگوید: الوصف انما هو ذكر الشيء بما فيه من الاحوال و الهيئات». (قدامة بن جعفر، ۱۹۴۸: ۵۱)
    وصف تجربه یا شیء فرایندی است دیداری تجزیه کننده و پرشتاب که از ادراکی ، دیداری تجزیه کننده و پرشتاب، که از ادراکی سطحی مایه میگیرد و توجه مخاطب را به جزئیات پیاپی در سطح شیء جلب میکند.» (فتوحی رودمعجنی، ۱۳۸۴: ۳۲)
    بعضی از ناقدان معاصر نیز مانند نقاد قدیم بر این باورند که هیچ فنی از وصف، بی بهره نیست به طوری که وصف جنگ حماسه وصف جمال و زیبایی غزل وصف فضائل و خوبیها؛ مدح و وصف حزن و اندوه؛ رثا نام گذاری شده است. بنابراین شعر جز اندکی از آن مربوط به باب وصف است.(شایب ۱۹۳۹ .۸۲) اهمیت وصف به حدی است که ادبای عرب، کل فنون شعری را داخل در آن دانسته اند دبای عرب شعر را کلاً وصف میدانند و کل فنون شعری را داخل در وصف میکنند (ابن رشیق ۱۹۵۵: ۲۹۶)

    «اصل در ادبیات این است که فقط یک فن واحد به کار رود و آن وصف است، زیرا تعبیر وصف احوال حسی و احوال درونی است به همین جهت ابن رشیق میگوید: شعر به جز مواردی نادر به وصف بر میگردد بنابراین میتوان همه اغراض شعری را به گونه ای دیگر وصف نامید. اکثر ناقدان بر این باور هستند که بهترین وصف آن است که وصف کننده بتواند طوری موصوف را وصف کند که گویی شنونده آن را به چشم میبیند و آن به این ترتیب است که شاعر بیشترین معانی موصوف را به آشکارترین ،وجه به طوری که احساس کند، به تصویر بکشد، به همین خاطر بعضی از ناقدان عرب گویند بهترین وصف منقلب کننده گوش و چشم است.(بدوی، ۱۹۷۷ ۲۷۷)
    محمد بندریگی نیز در تعریف وصف میگوید: «وصف روشی ادبی یا شعری یا نثری است که طبیعت را به وصف و نمایش در میآورد و آن را همان طور که ادیب یا شاعر دیده و در ذهن او میآید بیان میکند (بندریگی، ۱۳۷۴: ۲۱۸۷)
    به بیان دیگر وصف، شیوه ای است برای بیان تعابیر مختلف که این شیوه دقیقاً با ادراک مطابقت میکند و پایه های اصلی ،آن بیان صحنه ها رویدادها و حالات مختلف است». (میشال عاصی، ۱۹۸۷: ۱۳۰)

    احمد هاشمی نیز در تعریف وصف میگوید:
    “الوصف عبارة عن بيان الامر باستيعاب أحواله و ضُروب نعوته الممثلة له واصولة ثلاثة الاول: أن يكون الوصف حقيقياً بالموصوف مفرزاً له عما سواه. الثاني: أن يكون ذا طلاوة و رونق الثالث: أن لا يخرج فيه إلى حدود المبالغة و الاسهاب ويكتفي بما كان مناسباً للحال و انواعه كثيرة و لكنها ترجع إلى قسمين واهما وصف الأشياء و وصف الأشخاص أما الأشياء الحرية بالوصف فهي كالأمكنة . و الحوادث و مناظر الطبيعة . وصف عبارت است از امری با در برداشتن حالات و انواع اوصافش و در این صورت دارای سه اصل است:
    الف- وصف نسبت به موصوف حقیقی و مختص آن باشد.
    ب- به مبالغه و طولانی شدن منجر نشود و مناسب حال باشد
    ج- دارای زیبایی و خوبی .باشد (الهاشمی، ۱۹۴۳: ۱۸۷-۱۸۸)

    جان سیرل نیز عمل زبانی را به پنج طبقه تقسیم کرده و توصیف را یکی از اقسام آن دانسته است: «عمل زبانی توصیفی گفتاری که حالتی یا حادثه ای را توصیف میکند یا گوینده عقیده خود را درباره صحت و سقم مطلبی اظهار میدارد» (شمیسا، ۱۳۸۶: ۵۵) از وجوه دیگر اهمیت ،وصف این است که هر یک از دوره های شعری را میتوان با توجه به نوع وصفها و همچنین موضوعات مورد وصف از یکدیگر تفکیک کرد. به این دلیل که وصفها در هر یک از ادوار با توجه به نوع روحیات حاکم و عواملی چون شرایط سیاسی اجتماعی و…. با وصفهای سایر دوره ها متفاوتند.
    در حقیقت وصف کلامی است که منظرهای حقیقی یا خیالی را با تصویری درونی یا بیرونی منتقل کند؛ ،وصف شکل ظاهری و قابل لمس اندیشه هنرمند است و هر چه تصویر آفرینیهای شاعر یا نویسنده قوی تر ،باشد اعتبار اثر او بیشتر خواهد بود. شاعر، واقعیت را به صورت تصاویر لفظی بازگو میکند و نقاش به وسیله تصاویر بصری و هر هنرمندی به وسیله ابزار خاصی اندیشه خود را به دیگران منتقل میکند.
    در نگرش سنتی توصیف و تصویرگری در شعر و به طور کلی عمل شعری شباهت بسیار با نقاشی و نگارگری دارد شاعران و بلاغیون قدیم همیشه شاعری را به نقاشی و نساجی و بافندگی تشبیه می.کردند. اصرار بر رنگها و عنصر مکان و زمان در توصیفهای شاعرانه گواه این ادعاست. ابن طباطبا منتقد قديم عرب (۳۲۲) (ق) در کتاب عیار الشعر، شاعر را با نساج و نقاش قیاس کرده (فرخی سیستانی (۴۹۲) (ق) در قصیده مشهور با کاروان حله، شعر خود را به منسوجی که با دل و جان تنیده و حلهای ابریشمین مانند کرده که ترکیبش از سخن است و زبان بافنده آن آب و آتش بدان گزند نرساند و خاک و گرد ،ایام رنگش را تباه نکند؛ اساساً به جهت غلبه همین نگرش است که تصویرهای بصری و توصیفهای مربوط به حس بینایی، عنصر مسلط تصویرگری در شعر قدیم جهان است. (فتوحی، ۱۳۸۴: ۳۰-۳۱)

    به سبب وجود همین ویژگی است که انتخاب اجزای مناسب در توصیف ضرورت می یابد. از آن جا که مسئولیت نشان دادن به جای ،گفتن بر عهده واژه هاست شاعر در گزینش واژگان، به جنبه های رنگ، صدا و… نیز میاندیشد تا شی خارجی، کامل و بی نقص را در قالب واژه بازآفرینی کند.» (علی پور، ۱۳۷۸: ۵۱) با توجه به اهمیت و نقش اساسی وصف مطالعه ویژگیها و چگونگی آن در آثار هر یک از شاعران از قسمتهای جالب در ادبیات است. توصیف و تصویرگری در شاهنامه، در رأس همه متون قدیم فارسی قرار دارد. زیرا دقیق ترین توصیفها و تصویرها و متناسبترین بعدها و اندازه ها در حال و هوای شعر کلاسیک فارسی در آن مشاهده میشود. مقایسه شاهنامه با دیگر آثار داستانی قدیم، اعم از منظوم و منثور، گویای این حقیقت است که فردوسی با شم استثنایی ،خود بعدهای هر توصیف را خواه در باب ویژگیهای جسمی و خواه روحی ،قهرمانان به خوبی تعیین و اعمال کرده است. او میداند که عدول از تناسب توصیف با امر موصوف و عدم رعایت شان واقعی هر چیز در ،داستان، تنها کار کسانی است که داستان را مجالی برای سلیقه و میل شخصی خویش قرار داده اند. او هر جا که لازم است از توصیف در می گذرد و برعکس در موارد لازم یک صحنه حتی یک حرکت کوچک را چنان برجسته میکند که خود دنیایی از تأمل و حرف و پیغام را پدید می آورد…» (حمیدیان، ۱۳۷۲: ۴۰۱)
    نوع تصاویر و ،توصیفات در هر دوره ای دارای ویژگیهای منحصر به فرد است، مثلاً وصفها و تصاویر شاعران سبک خراسانی محدود به دنیای حسی است، و این از آن روست که در این دوره توجه به درون و باطن ،پدیده ها هنوز به گونه ای برجسته، برای انسان مطرح به همین دلیل شعر این دوره شعری حسی است که از توصیف ظاهر پدیده ها، فراترنمی رود.

    «اگر بخواهیم از میان همه مه ویژگیهایی که برای شعر فارسی، در دوره های مختلف برشمرده اند، یکی را ذکر کنیم و بگوییم این ،ویژگی همیشه همراه شعر بوده است، باید «وصف» را نام ببریم. هر چند این مایه و مضمون شعری نیز بهسان دیگر خصایص آن، در ادوار مختلف تغییر یافته و متحول شده است مطالعه و تأمل در آثار شاعران آغازین ادب فارسی، نشان میدهد که وصف متفاوت مناظر طبیعی، می و معشوق، میادین جنگ، و ابزارهای مربوط بدانها از مهمترین صحنه پردازیهای توصیفات این اشعار بوده است. مرحوم ذبیح الله صفا در کتاب تاریخ ادبیات ایران (ج ۳۶۵/۳) می نویسند: وصف، در شعر فارسی قرن چهارم و آغاز قرن پنجم، از مهم ترین مواردی است که هنرنمایی های شاعران این عهد در آن مشهود میشود. وصف هایی که گاه در حد اعجاز بوده و همه جاندار و زنده و طبیعی است. وصف، بعد از شعر به قلمرو نثرهای منشیانه نیز وارد گردید و زیباییهای نثر منشیانه در واقع در گرو همین وصف به وجود آمد. مسلم آن است که مایههای وصف در اشعار شاعران هر دوره بنا به ذوقیات و شرایط با به ذوقیات و شرایط خاصی که داشته اند متفاوت شده و هر کدام به زمینهای روی آورده اند: فردوسی به وصف میادین جنگ و ابزارهای آن پرداخته در اشعار برجای مانده از کسایی وصف مناظر طبیعی و انواع گلها فراوان دیده میشود؛ شعر ،منوچهری در بردارنده وصف و تصویر گلها و پرندگان است؛ در شعر فرخی ،معشوقکان فراوان است و مسعود سعد غالباً آسمان و مناظر آنرا در شعر خویش نقاشی کرده است این وصفها که گاهی در اشعار شاعران مختلف زمینه و

    موضوع واحدی داشته و بسیار تکرار شده است به سبب شیوههای بیانی متفاوت و نگاهی که هر یک از این شعرا به این مسایل داشته اند چنان گوناگون افتاده که کمتر خوانندگان متوجه این تکرارها میشوند نظری ۱۳۸۵: ۲۳۶-۲۳۷) از یک دیدگاه میتوان هنر شاعری و خلاقیت هنری شاعر را در وصفهای وی و میزان قدرت و توانایی او در انتقال احساس و پیام خویش، جست و جو کرد.

    به هر حال نویسنده و شاعر موفق کسی است که با ذهن خلاق و آفریننده، توصیفات زیبا مناسب و تصویرگریهای دلپذیر و به جا را آنچنان با بیان خویش درآمیزد که در انتقال احساس و پیام و اندیشه خویش و همسوسازی شنونده با فضایی که میخواهد بسازد، به تنگنا و دشواری نیفتد و این موقعی میسر است که شاعر و نویسنده، تنها به اطلاعات و آموخته ها تکیه نکرده به تجربه های عاطفی و برقراری ارتباط با دنیای بیرون بپردازد. گسترش آفاق احساس و اندیشه و پیوند با واقعیتها و فراتر از همه اینها صیقل دادن شفاف ساختن روح و اندیشه، شرط آفرینش آثار ماندگار و تأثیرآفرین است.» (جورکش،۷۰-۶۲ :۱۳۸۳)

    بررسی چگونگی هر یک از این تصاویر و نیز نقش و میزان کاربرد هر یک از این ابزارها، از رو دیرباز مورد توجه منتقدان و تحلیل گران آثار ادبی بوده است. در این میان، سروده های فروغ نیز به خصوص در حوزه توصیف و تصویرگری و ابزارهای آن از ارزش فراوانی برخوردارند. زیرا شاعر از طریق این توصیفات و تصاویر به ملموس کردن حالات و احساساتی میپردازد که در روند آفرینش شعر، به آنها دچار میشود. بسیاری از اشعار فروغ، ساده، روان و دلنشین، به خصوص تر و تازه است و شاعر به برکت خلاقیت تخیل هر لحظه خواننده را با ارائه وصفی دیگر و تصویری ،تازه مجذوب میکند و به دنبال خود میکشد.» (یوسفی، ۱۳۷۳: ۴۱)

    به دلیل توانایی و خلاقیت فرخزاد در ارائه تصاویر متعدد و توصیفات بدیع و متنوع است که میتوان او در شمار شاعران وصف «محور به حساب آورد تا جایی که شعر را «وصف حالی نیز نامیده اند قلق کار فرخزاد آشنایی و حساسیت اوست نسبت به طبیعت گفتار. دستور زبان شعر فرخ زاد ،دستور زبان گویش تهرانی است و همچنین بدیع و معانی و بیان شعر او طبیعتی گفتاری دارد این شاید راز و رمزآشنایی فرخزاد” باشد. بیان او را وصف حال نامیده ایم و به اعتباری اعترافی” (Confessional).» (جلالی، ۱۳۷۵: ۳۰۴)

    تاكنون در زمينه وصف هاي شعر فروغ فرخ زاد، بررسي خاصي صورت نگرفته است، در زمینه صفات به کار رفته در شعر ،فروغ به طور مستقل مقاله وصفهای فروغ از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی قابل ذکر است که به بررسی اجمالی وصف (Epithet) در مجموعه شعر تولدی دیگر فروغ فرخزاد پرداخته اند در زمینه وصف و دسته بندی انواع آن در حوزه ادبیات ،عرب کتابهایی مانند فن الوصف ایلیا الحاوى و تاریخ الادب العربی از عمر فروخ قابل ذکر است که در این پژوهش مورد توجه نگارنده بوده است. پژوهش حاضر دارای دو بخش مجزا است؛ در بخش اول سعی بر این بوده است تا با مطالعه دقیق هر یک از سروده های فروغ و چگونگی کاربرد هر یک از ابزارها و عناصر بیانی و میزان استفاده از آنها توسط شاعر به شناسایی نوع وصفهای موجود در شعر وی نائل شویم. بخش دوم نیز به بررسی صفت های به کار رفته در اشعار فروغ از حیث ساختار دستوری، اختصاص دارد.

    نویسندگان: دکتر محبوبه معاشری، زهرا کیان بخت

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی فروغ فرخزاد

    وصف در شعر فروغ فرخزاد ؛ بخش اول؛ ابزارها و انواع وصف

    الف – انواع وصف
    وصف در ادبیات عرب، دارای تقسیم بندیهای متنوعی است که به تعدادی از آنها که مبنای تقسیم بندی وصفها در این پژوهش بوده اند، اشاره می شود:

    ب- وصف حسي
    وصف حسی عبارت است از این که ،شاعر، چیزی را همان گونه که آن را حس می کند، توصیف کند و آن چیز، چنان در مقابل دیدگان تو جلوه گر باشد که گویی خودت با چشمهایت آن را میبینی.» (فروخ، ۱۹۸۸: ۷۳)
    در وصف حسی شاعر هر آنچه را با حواس پنجگانه درک میکند، بیان میکند و از ظاهر پدیده ها گفت و گو میکند در این باره وصف حسی یعنی این که موصوف به تصویر کشیده شده و مجسم اینکه ابوهلال عسگری میگوید: بهترین وصف، وصفی است که بیشترین معانی موصوف خود را در برداشته باشد و موصوف را طوری به تصویر بکشد مثل این که در مقابل دیدگانت آن را مشاهده میکنی.» (همان، ۱۹۸۸: ۸۱)

    پ- وصف نقلی
    «شاعر در وصف ،نقلی آنچه را که مشاهده میکند نقل میکند و میکوشد تا صورت تشابه میان دو چیز یا دو منظره یا تصویر را کشف کند و آنگاه آن را طوری توصیف میکند که مانند نمونه عینی آن باشد مانند این که امر والقیس اوصافی به کار میبرد تا اسبی را خلق کند که شبیه اسب خودش باشد (الحاوی، ۱۹۸۷: ۸)
    وصف نقلی اولین مرحله از مراحل وصف است و در آن ،شاعر با پدیده در نزاع است تا در قالب الفاظ و تصاویر به آن دست یابد وصف نقلی نسخه ای مطابق با نسخه هستی است.» (همان، ۱۹۸۷ ۸)

    ت- وصف وجدانی یا درونی
    وصفی است که شاعر از حدود ظواهر قدم بالاتر میگذارد و ،وصف، مفهوم شعری تازه ای پیدا می کند. در وصف ،وجدانی شاعر به آنچه که ماورای پیرامونش است، توجه نموده و میکوشد تا از آن اطلاعاتی به دست آورد و سپس به توضیح و تفسیر آن می پردازد، به اشیا و موجودات، ویژگی و صفت انسانی میبخشد این اشیا و موجودات خالی از احساس و عاطفه، مانند انسان دچار غم و اندوه میشوند شادمان میشوند و در وصف وجدانی، منظره، از حواس شاعر به ضمیرش به شکل انسانی زنده منتقل میشود و مفهوم جدیدی پیدا میکند. وصف وجدانی پیشرفته تر از وصف نقلی و مادی ،است زیرا در این نوع وصف ظاهر مادی دارای اهمیت کمتر است و هم چنین این نوع ،وصف ذهن را تحت تأثیر عمیق قرار میدهد.» (همان، ۱۹۸۷: ۱۱-۱۲)

    ث- وصف مادی
    وصف مادی ذکر مشابهت میان دو منظره مادی و حسی نیست بلکه شاعر، تشابه میان یک فکر یا حالت درونی و نفسانی را از یک طرف و منظره حسی و یا پدیده مادی را از طرف دیگر به تصویر می.کشد مثلاً ،شاعر حالت شجاعت ،انسان که حالتی درونی است را به شیر که مادی و حسی است، تشبیه میکند یا مثلاً مرگ را که از طریق چشم دیده نمی شود، بلکه با قوه فهم درک میشود به منظره حسی تغییر میدهد به عبارت دیگر، آن را از حالت معنوی به مادی و ،حسی تبدیل میکند (همان، ۱۹۸۷: ۱۰۸)

    ابزارهای وصف در شعر فروغ

    – انواع ابزار
    «در علم بیان و بدیع تصویر و هر کدام از آرایه ها با عنوان صنعت، مستقل از ساخت کلی شعر تحلیل می.شود این امر ناشی از این نگرش است که صناعت در خدمت معنا و تصویر (ایماژ) تابع اندیشه شاعرانه است و نقش خدمتگزار معنا را به عهده دارد. صناعات ادبی در حکم ابزارهایی هستند برای شرح و ،بیان و لباسی برای آراستن معنا؛ از این رو دو وظیفه اساسی را بر دوش میکشند -۱ توضیح و تأکید معنا و شرح و تثبیت آن ۲- آرایش و تزئین معنا.» فتوحی رودمعجنی، ۱۳۸۴ (۲۵) «گاه، توصیف ها در هزارتوی جهان زیبا،آفرینی از راه عناصر بلاغی، جان میگیرند و با مخاطب سخن میگویند؛ آن تیره مردمکها… مجذوب خون گرم شکاری است.» (فرخزاد۲۷۵ :۱۳۸۴)

    فروغ در وصفهای خویش از ابزارهای مختلف ،تشبیه ،استعاره، تشخیص و کنایه، استفاده میکند. اگرچه گفته اند استعاره پرکاربردترین ابزار مورد استفاده رمانتیک هاست، اما ابزاری که فروغ، بیش از سایر ابزارها، از آن سود می جوید نه استعاره، بلکه تشبیه است. او در تصویرسازی های خود از همه عناصر بیانی به شکلی زیبا و غریب استفاده کرده است، وسعت خیال وی به اندازه ای است که در هر مرتبه از زاویه ای تازه به اشیا و امور نگریسته است. «فروغ به همان اندازه که اندیشه ناب ،دارد در شیوه بیانی ،نیز جست وجوگر و بدیعه ساز است.
    توصیف هایش، خود میتواند موضوع گفتاری مبسوط .باشد. بعضی از این تصویرگریها، برخاسته از همان شیوه واقع گرا و نگاه ساده اوست از مضامینی بسیار پیش پا افتاده، تابلوهای ساده زیبایی تصویر میکند و تنها در انتهای بند با عنصری بلاغی از تشبیه یا استعاره، به ذهن خواننده ضربهای میزند» (همان، ۱۳۸۴: ۲۷۳)

    جایگاه تشبیه در اشعار فروغ

    با بررسی دقیق مجموعه اشعار فرخزاد این مسأله روشن میشود که بسامد کاربرد تشبیه در توصیفات وی به نسبت سایر عناصر ،بیانی بیشتر است.
    در شعر وی تشبیه نیز همچون دیگر ابزارها به گونه ای نو و ابتکاری برای بیان مفاهیم مورد نظر شاعر به کار گرفته شده است تشبیهات شعر فرخزاد در بسیاری از موارد، غریب و به دور از ابتذال ناشی از تکراری و کلیشه ای بودن هستند تشبیهات غریب در مقابل تشبیهات مبتذل یعنی کلیشه و تکراری حاصل ذهن خلاق شاعران و مبین نوآوری ایشان است. هنرمندان از این طریق مدام به ابعاد جهان و حوزه معناها میافزایند و جهان را متوسع و گسترده تر میکنند و میتوان گفت که شاعران نیز همچون خدایان بر مسند ابداع و خلق نشسته اند.» (شمیسا ۱۳۸۱: ۱۱۳)تشبیه در شعر وی به دو صورت اضافی و تفصیلی به کار رفته است. با این توضیح که در دوره اول حجم تشبیهات اضافی نسبت به تشبیهات گسترده بیشتر است، اما در دوره دوم، تشبيهات گسترده فزونی می.گیرند بررسی مجموع سرودههای فرخزاد نشان میدهد که اغلب اجزای این تشبیهات عناصری است ،محسوس ملموس و مادی «البته حکم طبیعی بشری این است که برای نشان دادن و مجسم کردن و به قول علمای معانی بیان برای بیان مقصود ،خود یک فرد محسوس را به فرد محسوس اعلی و اکمل، تشبیه کند. قدیمی ترین نوع این ،تشبیه عبارت از تشبیه محسوس به محسوس است.» (آهنی، ۱۳۵۷: ص۱۴۰)

    تشبیه حسی به حسی :
    تشبیه «معشوق» به «موج»
    تو در چشم من همچو موجی خروشنده و سرکش و ناشکیبا…. (دیوار، ۸۱) شاعر، در تشبیهی حسی به حشی معشوق خویش را به موج مانند کرده و در ابیات بعد، وجه تشابه میان این دو را دقیق تر توضیح داده است.
    نو دائم به خود در ستیزی اتو هرگز نداری سکونی اتو دائم ز خود می گریزی تو آن ابر(دیوار، ۸۲)
    آشفته نیل “گونی تشبيه معشوق» به ابر آشفته نیلگون تشبیه به حسی دیگری است که در این بیت، دیده میشود. اینگونه تشبیهات، در دوره دوم نیز، همچنان جایگاه خود را در اشعار فرخ زاد حفظ میکنند و همانند دوره اول در میان تمام انواع تشبیه، از بالاترین فراوانی، برخوردار هستند.

    تشبیه عقلی به حسی :
    تشبیه «عشق» به «تاج»
    این کیست این کسی که تاج عشق به سر /دارد و در میان جامه های عروسی پوسیده ست.. (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، ۴۱۲)
    پس از دو نوع تشبیه ذکر شده تشبیهات حسی به ،عقلی دارای فراوانی بیشتری هستند.

    تشبیه حسی به عقلی :
    تشبیه «دست» به «آه»
    … و دستهای ملتمسش از شکافها مانند آههای طویلی به سوی من پیش آمدند… (تولدی دیگر ۳۵۲)
    تشبيه عقلی به عقلی در شعر فروغ دارای نمونههای کمی است که بیشتر در قالب اضافه تشبیهی به کار رفته است.

    تشبیه عقلی به عقلی :
    تشبیه «سکوت» به «دانش»
    … و این غروب بارور شده از دانش سکوت… (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، ۴۰۱)

    جایگاه تشخیص در اشعار فروغ

    دومین ابزار پرکاربرد در وصفهای فروغ تشخیص است؛ او این ابزار را بسیار هنرمندانه در شعر خویش به کار گرفته است. فرخزاد در بسیاری از موارد، امور مربوط به پدیده های جاندار را به پدیده های بیجان نسبت داده و شعر خود را از این طریق، متحرک و پویا ساخته است :
    ما در آن جنگل سبز سیال/ شبی از خرگوشان وحشی/ و در آن دریای مضطرب خونسرد از صدفهای پر از مروارید/ و در آن کوه غریب فاتح/ از عقابان جوان پرسیدیم /که چه باید کرد غافلگیرکننده دارد. در بعضی موارد نیز تشخیص در شعر ،وی به صورت مورد خطاب قرار دادن عناصر و اشیای بیجان به کار رفته است از شگردهای فروغ در وصف استفاده از عنصر حس آمیزی است که ،شاعر ،گاه آن را با تشخیص در می آمیزد در بعضی توصیفها، عنصر تشخیص با حس آمیزی گره میخورد و سپس شاعر از راه تناظر آن تصویر با خود، از حیث دگرگونی، در ایجازی به قاعده هنرآفرینی میکا گل باقالا اعصاب کبودش را در سکر نسیم میسپارد به رها گشتن از دلهره گنگ دگرگونی و در اینجا در سرزمین من…. (فرخ زاد ۱۳۸۳ ۲۷۵) اما بیشترین حجم تشخیص ها در سروده های فروغ مربوط به عناصر طبیعت هستند. جهانی که مخاطب، در شعر فرخ زاده با آن روبرو می شود جهانی زنده است که پدیدههای صامت نیز در آن، از حیات و حرکت برخوردارند.

    جان بخشی به گلهای اطلسی
    … کسی از باران از صدای شرشر باران از میان پچ و پچ گلهای اطلسی… (تولدی دیگر ۴۳۸)

    جایگاه استعاره در اشعار فروغ

    با توجه به اشعار فرخ زاد میتوان گفت تصاویر استعاری وی نیز همچون تشبیهاتش، اغلب از عناصر و پدیده های مادی و ملموس مایه گرفته و ساده و قابل فهم است و از استعاره های پیچیده و دیریاب که باعث تزاحم معانی و برانگیختن تأمل بیش از حد خواننده برای درک ارتباط معنایی میان اجزای آن می،شود اثری نیست کاربرد استعاره نسبت به دو صنعت تشبیه و تشخیص کمتر است اگر چه کاربرد آن در دوره دوم شعری وی افزایش قابل ملاحظه ای یافته است که در روند تحوّل و تکامل شعری وی بسیار جالب توجه است.

    جنازه ها استعاره از انسانها
    جنازه های خوش بخت/ جنازه های ملول /جنازه های ساکت متفکر (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، ۴۱۳)

    جایگاه کنایه در اشعار فروغ

    کنایه ها به دو دسته کنایه های قاموسی و کنایه های ابداعی قابل تقسیم اند. کنایه های قاموسی به دلیل رواج و تکرار بسیار، از ارزش چندانی برخوردار نیستند، اما کنایه های ابداعی از آن جا که برساخته خود شاعر ،هستند موجب اعتبار بخشیدن به اثر میشوند. با جست وجوی کامل در اشعار فرخ زاد روشن میشود که کاربرد کنایه در دوره دوم شعری وی افزایش مییابد و بیشترین فراوانی آن به تولدی دیگر و پس از آن به دفتر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد مربوط میشود. پس از این دو دفتر، بیشترین فراوانی به ترتیب به دفترهای اسیر دیوار و عصیان مربوط است. در بسیاری از این ،کنایات گونه ای طنز نیز قابل مشاهده است.
    بزرگ تر شدن یاس از صبوری روح کنایه از غلبه یاس .. و یأسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود…(تولدی دیگر، ۳۵۸)

    انواع وصف در شعر فروغ

    با توجه به ابزارهایی که شاعر برای وصفهای خویش بر میگزیند، انواع وصف در سروده های وی نیز مشخص میشود. در شعر فروغ بیشترین میزان فراوانی انواع وصف متعلق به وصف نقلی است که اساس آن بر تشبیه استوار است جز دفتر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، در همه دفترهای شعری وی این نوع ،وصف از بیشترین فراوانی برخوردار است و پس از آن به ترتیب وصف وجدانی که اساس آن تشخیص است و وصفهای مادی و حسی، دارای بیشترین فراوانی هستند تنها در دفتر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، بسامد کاربرد وصف وجدانی بیشتر از وصف نقلی و بسامد کاربرد وصف خسی بیشتر از وصف مادی است.

    ۲- بخش دوم؛ صفت در شعر فروغ فرخزاد

    دستورهای قدیم و جدید با وجود اختلافات بسیار تعاریف نسبتاً واحدی را برای صفت ارائه دادهاند و نقش آن را توصیف حالات و ویژگیهای موصوف مورد نظر، ذکر کرده اند. صفت» واژه ای است که ویژگی ای را به موصوف نسبت میدهد (حق شناس، ۱۳۸۵ ص۱۴۷)
    «صفت واژه یا گروهی از واژه هاست که درباره اسم، توضیحی میدهد و یکی از خصوصیات اسم را از قبیل ،حالت مقدار شماره و مانند آن بیان میکند (احمدی گیوی و انوری ۱۱۰:۱۳۸۰)

    شریعت (۱۳۷۲ (۲۵۹) صفت ابزاری است که فروغ برای بیان مفاهیم مورد نظر خود بیشترین استفاده را از آن کرده است. اگرچه ممکن است گاه این گونه به نظر برسد که وی برای کامل شدن وزن به کاربرد صفات متوسل شده است شاید تنها عیب او در وزن ،سازی آن باشد که گاه گداری خیلی کم صفاتی برای پرکردن ،وزن به کلمات میبندد خیلی خوب حس میشود که فروغ سعی بسیار میکند که این صفات منطقی یا نو باشد و همین دقت هم گاهی کارها را خراب تر میکند. سیاه پوش، ۱۳۷۶ (۸۰) حتی پذیرفتن این مسأله که او در مواردی هم برای پر کردن وزن صفاتی را در قالب مصراع یا بیت می،گنجاند که یکی از مسائل گریزناپذیر در جریان سرودن شعر است چیزی از توانایی منحصر به فرد وی در به کارگیری صفات کم نمی کند. تأمل در مفهوم و کاربرد این صفتها، بیانگر این نکته است که وی نوعی احساس نیاز به بیان این صفات دارد و در واقع از این طریق نظر و احساس خود را در باب مسائل گوناگون بیان میکند.

    همیت صفت در تصویر به حدی است که بعضی از معاصران ما آن را به انواع تشبیه و مجاز و ،استعاره برتری داده اند و معتقدند که بهترین و شایسته ترین وسایل بیان تصویری، آوردن اوصاف است و حتی مجازها و انواع تشبیه را بتهای بلاغت شرقی خوانده اند؛ چنان که بعضی از فلاسفه غرب از جمله هگل را نسبت به شعر شرقی و اسلامی بدبین کرده است.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۶: ص ۱۶) در این پژوهش تنها به صفات بیانی موجود در اشعار فروغ پرداخته می شود و بررسی انواع دیگر صفت در شعر او نظیر صفات اشاره، پرسشی، تعجبی، مبهم، شمارشی به مجالی دیگر واگذار می شود. درضمن در پژوهش حاضر، استخراج و دسته بندی صفات، براساس دستور زبان دکتر علی محمد حق شناس بوده است.

     صفات بیانی در شعر فروغ

    صفت ساده
    فروغ از میان ساختارهای ساده ،مشتق مرکب و مشتق مرکب تمایل زیادی به استفاده از صفات ساده دارد.
    بیشترین میزان کاربرد صفت ساده در میان تمام دفترهای شعری او متعلق به دفتر تولدی دیگر است؛ در این دفتر ۴۰/۲۸ درصد صفت ساده به کار رفته است و پس از آن به ترتیب دفترهای ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با ۲۱/۲۰ درصد، اسیر با ۱۷/۵۳درصد، دیوار با ۱۴/۳۳ درصد و عصیان با ۶/۶۳ درصد دارای بیشترین میزان فراوانی صفت ساده هستند. از میان صفات ساده بیشترین فراوانی به ترتیب مربوط به صفتهای «سرد» با ۳۴ بسامد خاموش با ۲۲ بسامد سیاه با ۱۷ «بسامد «سبز» با ۱۷ بسامد و «دور» با ۱۴ بسامد .است نکته جالب توجه این که در دوره دوم پرکاربردترین صفات ساده بیشتر متعلق به حوزه رنگها هستند، صفاتی مانند: «سبز» با ۱۷ بسامد «سیاه» با ۱۰ بسامد، «سرخ» با ۷ بسامد «آبی» با  ،بسامد، «سبز» با ۶ بسامد.
    معصوم
    مغروق این جوانی معصومم/ مغروق لحظه های فراموشی /مغروق این سلام نوازش بار در (أسير، شعله رمیده، (۱۲)
    بوسه و نگاه و هم آغوشی

    صفت مشتق
    بعد از صفات دارای ساختار ساده بیشترین فراوانی . صفات در شعر فروغ، مربوط به صفات دارای ساختار مشتق .است در میان پنج دفتر شعری ،وی بیشترین کاربرد صفت مشتق مربوط به دفتر تولدی دیگر با ۳۲/۲۱ درصد فراوانی است و پس از آن به ترتیب دفترهای اسیر (با ۳۰/۰۹ درصد ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با ۱۳/۹۸ درصد، دیوار با ۱۵/۵۰ . و عصیان با ۸/۲۰ ،درصد دارای بیشترین میزان فراوانی در کاربرد صفت مشتق هستند. در دفتر اسیر، الگوی صفت مشتق ساز بن ماضیه با ۱۸/۱۸ درصد فراوانی نخستین الگوی مشتق ساز پرکاربرد در این دفتر است از این ساختار صفت چیزی یا کسی که عمل پایه ترکیب بر آن وارد شده صفت مفعولی ساخته میشود

    -مرده
    دست مرا که ساقه سبز نوازش است با برگهای مرده هم آغوش میکنی (تولدی دیگر – غزل – (۲۹۵)

    پس از این الگو الگوهای بن مضارع ان ) با ۱۷/۶۷ درصد فراوانی)، بی + اسم (با ۱۱/۱۱ درصد و اسمی با ۱۰/۶۰ (درصد از بیشترین میزان فراوانی برخوردار هستند. ترکیب بن مضارع ،ان چهار کارکرد مستقل دارد و مشتقهای آن در شش گروه می گنجند. یکی از نتایج حاصل از این الگو ساختن صفت یا قید از فعل است. حاصل ترکیب این وند با بن مضارع صفت کسی یا چیزی است که عمل پایه ترکیب را به طور موقت انجام میدهد (صفت فاعلی نمونه ها لرزان هراسان( حق شناس: ۲۳۸ ۲۳۷)

    -لرزان
    کاش چون پرتو خورشید بهار اسحر از پنجره می تابیدم از پس پرده لرزان حریر رنگ چشمان تو را می دیدم . (دیوار آرزو – (۵۰)
    ساختار بی اسم صفت و قیدی میسازد که معنای عمومی فقدان دارد. «هنگامی که این پیشوندواره (بی) به اسم افزوده میشود حاصل آن کسی یا چیزی است که ویژگیهای اسم پایه ترکیب را ندارد نمونه ها بیچاره بینوا» (همان: (۲۱۲)

    – بی پایان
    او چه میگوید؟ او چه میگوید؟ / خسته و سرگشته و حیران می دوم در راه پرسشهای بی پایان (عصیان-دنیای سایه ها – (۱۵۴)
    ی این ،وند در ترکیب با چند عنصر دستوری سه کاربرد مستقل دارد زایاترین و گروه و زیرگروه، جای میگیرند.
    پرکاربردترین پسوند است و مشتقهای آن در چندین گروه و زیر دوش بی دل و خراباتی خشک و تر با هم میان شعله ها در سوز اخرقه پوش زاهد و رند خراباتی می فروش بی دل و می خواره سرمست ساقی روشن گر و پیر سماواتی (عصیان – بندگی – ۲۹)
    همچنین در این دفتر از میان صفات ساخته شده از الگوهای مشتق ساز صفات مشتق سوزنده با ۱۰ بسامد پریشان با  ،بسامد خسته با ۷ ،بسامد، پرآتش با ۶ بسامد، بیشتر از سایر صفات به کار رفته اند. در دفتر دیوار نیز الگوهای مشتق ساز اسمی با ۱۹/۶۰ درصد فراوانی، بن ماضی ه با ۱۴/۷۰ درصد و بی اسم با ۱۱/۷۶ درصد از بیشترین فراوانی برخوردار هستند. از میان صفات ساخته شده از الگوهای مشتق ،ساز صفات خسته با  ،بسامد وحشی با ۷ بسامد و ناشناس با ۵ بسامد بیشتر از صفات دیگر به کار رفته اند.

    در دفتر ،عصیان از میان الگوهای مشتق ،ساز دو الگوی اسمی با ۲۷/۷۷ درصد فراوانی و الگوی بن مضارعان با ۱۸/۵۱ درصد از بیشترین میزان فراوانی برخوردار هستند. از میان صفات مشتق در این ،دفتر صفت سوزان ،با ۸ بسامد بیشتر از سایر ،صفات به کار رفته است.در دفتر تولدی دیگر نیز دو الگوی مشتق ساز اسمی با ۲۳/۱۱درصد و بن ماضیه با ۱۴/۶۲ درصد از بیشترین فراوانی برخوردار هستند. در این دفتر، از میان صفات ساخته شده از الگوهای مشتق ،ساز صفات مرده با ۴ بسامد دردناک با ۴ بسامد) و سنگین با ۴ بسامد بیشتر از صفتهای دیگر به کار رفته اند. در دفتر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد الگوهای اسمی با ۵۰ درصد فراوانی و ماضی با ۱۱/۹۵درصد از بیشترین فراوانی برخوردار هستند همچنین از میان صفات ساخته شده از الگوهای مشتق ،ساز دو صفت مهربان و رسمی هر یک با ۳ بسامد بیشتر از سایر صفتها به کار رفته اند.

    به طور کلی الگوهای مشتق سازی که در میان سرودههای پنج دفتر فرخزاد بیشتر از مشق سازی دیگر الگوها مورد استفاده قرار گرفته اند به ترتیب عبارتند از بن ماضیه، اسمی و بی اسم. الگوی مشتق سازی که بیشتر از سایر الگوها از آن استفاده شده، الگوی صفت مشتق ساز اسمی است تعداد صفات به کار رفته از این ساختاره ۸۸ صفت است. از این ساختار صفت نسبی ساخته میشود و دارای شاخههای معنایی متعدد است. دومین الگوی مشتق ساز پرکاربرد، الگوی بن ماضی است که تعداد صفات به کار رفته از آن، ۷۸ صفت است. از این الگو صفت مفعولی که صفت کسی یا چیزی است که عمل پایه ترکیب بر آن وارد شده ساخته می.شود همچنین از ساختار بی اسم ۶۰ صفت در شعر فروغ قابل استخراج است این ساختار سومین ساختار صفت مشتق ساز پرکاربرد در شعر فروغ است صفت کسی یا چیزی را میسازد که ویژگیهای اسم پایه ترکیب را ندارد و دارای معنای فقدان .است به طور کلی صفتهای مشتقی که در میان تمام دفاتر شعری دارای بیشترین فراوانی هستند عبارتند از صفتهای مشتق خسته ۱۵ بسامد سوزنده ۱۰ بسامد، سوزان ۸ بسامد و پریشان ۸ بسامد

    صفات مرکب 
    بیشترین میزان کاربرد صفت مرکب مربوط به دفتر اسیر با ۳۶/۱۵ درصد است و پس از آن به ترتیب دفترهای تولدی دیگر با ۳۳/۳۳ درصد دیوار(با ۱۶/۹۴، عصیان با ۹/۰۳درصد و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با ۴/۵۱ درصد دارای بیشترین فراوانی هستند. از میان تمام صفات مرکب به کار رفته در شعر فرخ زاد صفت دردآلود با ۸ بسامد بیش از سایر صفات، تکرار شده است.

    -سرخ رنگ
    من از ستاره سوختم البالب از ستارگان تب شدم چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل استاره چین برکه های شب شدم  (تولدی دیگر – آفتاب میشود – ۲۸۶)

    صفات مشتق مرکب در شعر فروغ

    در شعر فرخ زاد صفات مشتق مرکب کم کاربردترین صفاتند این نوع صفت، در دفتر تولدی دیگر با ۳۸/۵۹ درصد دارای بیشترین میزان فراوانی است و پس از آن به ترتیب، دفترهای اسیر با ۲۲/۸۰ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با ۱۹/۲۹درصد، دیوار با ۱۲/۲۸ درصد و عصیان با ۷۰۱ درصد دارای بیشترین میزان کاربرد صفات مشتق مرکب هستند. در ضمن صفت مشتق مرکب گم شده با ۴بسامد و…. در میان این صفات دارای بیشترین میزان تکرار است.
    یخ بسته
    دیگرم گرمی نمی بخشی ،عشق ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدی است خسته ام از عشق هم خسته (دیوار اندوه تنهایی – (۹۲)

    نتیجه گیری مقالۀ وصف در شعر فروغ فرخزاد

    فروغ فرخزاد از جمله شاعرانی است که شعرش در میان شاعران وصف گرا از جهت تازه و بدیع بودن ،توصیفها زیبایی و تنوع تصاویر و محصول ابتکار و خلاقیت خود شاعر بودن جایگاه خاصی دارد توصیف دقیق احوال و احساسات شخصی و خصوصی، توصیف حالات درونی به نحو صادقانه و بی پرده به دست دادن توصیفات تازه از طبیعت و پدیده های طبیعی همچون دریا ،جنگل ،باران ،گلها ،نسیم زمین و… کاربرد مکرّر صفت تنوع در آوردن صفات کاربرد فراوان صنایعی همچون تشبیه و تشخیص در خلال وصفها بخشی از شاخصه های سبکی وی .هستند از این رو مطالعه و بررسی اشعار فرخزاد این اجازه را به ما میدهد که وی را جزء شاعران و صف محور به شمار آوریم رویکرد به عناصر ،بیانی تقریباً در اغلب اشعار فروغ دیده میشود؛ اما در میان تصاویر شعری وی، تشبیه بیشترین حجم را به خود اختصاص داده و پس از آن، تشخیص، دارای بیشترین فراوانی است کاربرد استعاره نیز در دوره دوم شعری وی افزایش یافته است. دنیایی که فروغ آن را توصیف میکند دنیایی زنده و در حرکت است؛ حتی آنجا که از زوال و به پایان راه رسیدن سخن میگوید تمام پدیدهها را زنده و دارای حیات مییابد. در میان صورتهای ،خیالی بسامد تشبیهات محسوس به ،محسوس برای حسی کردن و برجسته نشان دادن مفهوم مورد نظر ،شاعر بیشتر از عناصر دیگر است و کاربرد عناصر تجریدی و عقلی، در تشبیهات او بسیار کم و ناچیز است.

    در دوره اول حجم تشبیهات اضافی نسبت به تشبیهات ،گسترده بیشتر است، اما در دوره دوم، تشبیهات گسترده در شعر وی فزونی می گیرند در زمینه صفات نیز، شعر فروغ به لحاظ تنوع صفات در هر یک از ساختارها بسیار غنی است حوزه صفات ساده در شعر وی، | بسیار وسیع است. با دقت در حوزه صفات دارای ساختار مشتق ،نیز شاهد کاربرد الگوهای مشتق ساز متعدد هستیم؛ کمتر الگوی صفت مشتق سازی است که در شعر فروغ نمونه ای از آن وجود نداشته باشد. ساختار مشتق ساز اسمی که پرکاربردترین الگوی به کار رفته در سرودههای فرخزاد ،است تنها در مورد تعدادی از صفات دارای نمونههای تکراری است و در بقیه موارد هر یک از صفات ساخته شده از این ،ساختار دارای تنها یک بسامد هستند که از لحاظ تنوع واژگانی بسیار شایان توجه است. این مسأله در مورد صفات مرکب و مشتق مرکب نیز صادق است. بیشتر نمونههای صفت مرکب و مشتق مرکب در اشعار او تنها یک بار به کار رفته اند و صفات ،تکراری کمتر در شعر وی مشاهده میشوند؛ در ضمن اشاره به این نکته نیز بد نیست که در حوزه صفات ،مرکب با غرابت و نوآوریهای جالب توجهی مواجه میشویم برای مثال کاربرد صفاتی همچون کیف ،آور مخمل ،پوش هوس ،پرور از آب و گل سرشته باد کرده، گرد آلوده و…. که به نظر میرسد از ابتکارات و ویژگیهای خاص شعر فرخ زادند و اگر هم پیش از این در اشعار دیگران کاربرد داشته اند دارای نمونه هایی بسیار نادر است.

    منابع
    ۱ آهنی غلام حسین (۱۳۵۷) معانی و بیان تهران مدرسه عالی ادبیات و زبان های خارجی.
    ۲- ابن رشیق ،قیروانی (۱۹۵۵)، العمده فى محاسن الشعر وآدابه و نقده، تحقیق محمد محى الدين عبد الحمید، ج۲، قاهره.
    ۳-ابن منظور، محمد بن مکرم، (بی تا) لسان العرب، چاپ اول، ج۱۵، بیروت: داراحیاء التراث.
    ۴- احمدی گیوی، حسن و انوری، حسن، (۱۳۸۰)، دستور زبان فارسی، تهران: فاطمی.
    ۵- الجوهری اسماعیل بن حماد، (بی تا) الصحاح، تحقیق احمد عبد الغفور، ج ۳، تهران، انتشارات امیری
    ۶- الحاوی، ایلیا (۱۹۸۷) ، فن الوصف وتطوره في الشعر العربی، چ دوم، بیروت: دار الكتاب اللبناني.
    ۷- الهاشمی، احمد، (۱۹۴۳) جواهر الادب، بيروت، دار الاحياء التراث العربي. ۸-بدوی، احمد، (۱۹۷۷)، اسس النقد الادبي عند العرب، قاهره: دار النهضة مصر.
    ۹- بندریگی، محمد، (۱۳۷۴)، منجد الطلاب، تهران اسلامی
    ۱۰- حق شناس، علی محمد، (۱۳۸۵)، دستور زبان فارسی، تهران کتابهای
    ۱۱-حمیدیان، سعید (۱۳۷۲)، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران: مرکز. ۱۲- جلالی، بهروز، (۱۳۷۵) جاودانه ،زیستن در اوج ،ماندن تهران ،مروارید
    ۱۳- جورکش شاپور (۱۳۸۳) بوطیقای شعر نو، تهران: ققنوس
    درسي.
    ۱۴-سیاه پوش ،حمید (۱۳۷۶) زنی تنها؛ یادنامه فروغ فرخ زاد تهران نگاه
    ۱۵- شایب، احمد، (۱۹۳۹) ،الاسلوب چاپ سوم، مصر: مطبعة النهضة المصرية.
    ۱۶ – شریعت محمدجواد (۱۳۷۲) دستور زبان فارسی تهران اساطیر
    ۱۷- شفیعی کدکنی محمدرضا (۱۳۸۶) صور خیال در شعر فارسی تهران آگاه ۱۸ – شمیسا، سیروس (۱۳۷۳) سبک شناسی تهران فردوس
    ۱۹ – شمیسا ،سیروس (۱۳۸۱) بیان تهران فردوس

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *