میدانستم احمدرضا احمدی

می دانستم پس از هر عاشق‌شدن – می دانستم

  • می دانستم پس از هر عاشق‌شدن – می دانستم احمدرضا احمدی

     

    می دانستم پس از هر عاشق‌شدن مرا ترک می‌کنند و من باز تنها فقط با

    یک پیرهن سفید باید در این جهان تنها بمانم شهادت به آفتاب و روشنایی

    دهم جهان هر روز برای من کوچک‌تر می‌شد و من از دیوارها می‌ترسیدم

    مگر می‌توانستم دیوارهای آپارتمان را بردارم اگر برمی‌داشتم سقف به

    سرم آوار می‌شد شعر هم کمکی نمی‌کرد پس به دنبال هیزم و کبریت و

    رؤيا می‌رفتم شاید گرمی محدود هیزم این جهان را برای من نرم و

    پذیرفتنی کند صدای مرا کسی نمی‌شنید همه سرگرم کارهای روزانه

    بودند دختری از عشق در زمستان به گل‌های یخ پناه می‌برد صاحبان

    خانه‌ها یک پرده هر روز به پرده‌های خانه اضافه می‌کردند و نوازندگان

    ناشی ساز ناکوک می‌زدند فقط وقت نواختن چشم‌ها را می‌بستند و سر

    را تکان می‌دادند این همه‌ی اتفاقات این جهان بود که به من ارتباطی

    نداشت اما من مجبور بودم هر روز شاهد این اتفاقات باشم هر وقت هم

    که اعتراض می‌کردم می‌گفتند زندگی است دیگر باید ساخت من حتی

    به آن‌ها نگفتم من سردم است و هر روز از وحشت زندگی و برای

    فراموش‌کردن سبزی پاک می‌کنم و به اخبار ورزشی گوش می‌کنم چه

    کسی می‌خواست حرفم را باور کند.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب

    شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    شعر پنجره فروغ فرخزاد

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    هان! هلا! آی!

    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی احمدرضا احمدی

     

    اشعار احمدرضا احمدی

     

    مجموعه شعر شعرها و یادهای دفترهای کاهی

     

    می دانستم پس از هر عاشق‌شدن مرا ترک می‌کنند

    نثری که خواندیم به این شکل شروع شد: «می دانستم پس از هر عاشق‌شدن مرا ترک می‌کنند و من باز تنها فقط با یک پیرهن سفید باید در این جهان تنها بمانم شهادت به آفتاب و روشنایی دهم جهان هر روز برای من کوچک‌تر می‌شد و من از دیوارها می‌ترسیدم مگر می‌توانستم دیوارهای آپارتمان را بردارم» آیا با این سطرها برای شروعِ این نثر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و نثر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع نثر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این نثر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «دیگر باید ساخت من حتی به آن‌ها نگفتم من سردم است و هر روز از وحشت زندگی و برای فراموش‌کردن سبزی پاک می‌کنم و به اخبار ورزشی گوش می‌کنم چه کسی می‌خواست حرفم را باور کند.» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای می دانستم احمدرضا احمدی

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای می دانستم احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *