جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

  • جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    مقدمه
    امروز هنگامی که مجموعه شعر شاعران نوگرا را میخوانیم دیگر از کنار هم قرار گرفتن اشعاری که در قالبهای نیمایی و کلاسیک سروده شده است آن گونه که گذشتگان ما شگفت زده می شدند – شگفت زده نمیشویم و شاعر آنها را مرتجع و سنت زده به حساب نمی آوریم. گویی آن فاصلهٔ عبور ناپذیری که چند دههٔ میان این دو بوده است امروز دیگر وجود ندارد. یکی از علل این امر توجه گسترده شاعران نوگرای امروز به قالبهای کلاسیک شعر فارسی است که پس از چند دهه بی توجهی به این قالبها دوباره به سراغ آنها رفته اند؛ با این تفاوت که اگر روزگاری شاعران نوگرا تنها به قصد تفنن به سرودن شعر در این قالبها می پرداختند، این بار، رویکرد نه تنها از سر تفنن نیست بلکه نشان از توجه خاص و جدی شاعران به این قالبها دارد غزلهای دکتر شفیعی کدکنی را باید به همان میزان جدی گرفت که زمستان اخوان و مجموعه شعرهای ابراهیم در آتش شاملو.
    این همنشینی و توجه جدی به قالبهای کلاسیک را برای اولین بار در شعر کدام شاعر باید جستجو کرد؟ قیصر امین پور ،اخوان محمد علی بهمنی یا حتی خود نیما با اینکه مرسوم است اشعار کلاسیک نیما را آثاری ،تفننی تقلیدی و فاقد ارزش به حساب آورند، باید گفت که نیما اولین شاعر نوگرایی است که حجم زیادی از دیوان او اشعاری در قالبهای کلاسیک است. در این میان نشانه هایی نیز وجود دارد که این توجه به قالبهای کلاسیک نه از سر تفنن بلکه به عمد و با هدفی مشخص صورت گرفته است. هدف این مقاله هم اثبات تفننی نبودن این دسته از اشعار نیماست بویژه آنهایی که پس از ققنوس سروده شده و مربوط به دوران پختگی شعر و اندیشه نیما است؛ اشعاری که غالباً ضعف ساختاری و شکل سنتی آنها . شده است تا آنها سبب را اشعاری تقلیدی تفننی و….. بدانند.

    نویسندگان: عیسی امن خانی

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    در این مقاله ابتدا کم و کیف این دسته از اشعار نیما مورد بررسی قرار می گیرد و سپس هدف نیما از سرودن این دسته از اشعار بیان میشود در ادامه نیز تلاش میشود تا با تکیه بر مقصود نیما از سرودن این اشعار راهی برای رهایی از تناقضاتی بیابیم که به سبب وجود این اشعار در آثار پژوهندگان شعر نیما دیده میشود.
    به رغم اینکه مجموعه آثار نیما به چاپ رسیده است باز هم نمیتوان تعداد دقیق این اشعار را به درستی مشخص کرد آن گونه که از برخی نقل قولها فهمیده میشود برخی از اشعار کلاسیک نیما به عمد اما با نیت خیره کنار گذاشته شده است؛ چنانکه مجموعه اشعار نیما که توسط فرزندش شراگیم یوشیج جمع آوری و چاپ شده است شصت و یک غزل، قطعه، قصیده و حکایت بیشتر از مجموعه ای دارد که تدوین و جمع آوری آن را سیروس طاهباز بود. این در حالی است که شراگیم جدا از آن شصت و یک شعر، سخن از اشعار داده انجام قدیم به میان می آورد که مدعی است سیروس طاهباز آنها را به او بازپس نداده است.
    بی توجهی به کمیت و تعداد این اشعار و نادیدن گرفتن بسیاری از اشعار کلاسیک نیما از سوی شارحان و دوستداران شعر نیما در اعتقاد به بی ارزش بودن آنها ریشه دارد. تقلیدی تفننی و کسرشان استاد عموما عناوینی است که به این دسته از اشعار داده شده است. در عمل نیز ما همیشه شاهد سكوت شارحان شعر نیما در مورد این اشعار بوده ایم. تعداد صفحاتی که برای بررسی و معرفی تمام این اشعار اختصاص داده شده است و نوع پژوهش اشعار نیما نشان دیگری از این بی توجهیها دارد اگر آثار فروغ فرخزاد سهراب سپهری و احمد شاملو غالبا به ترتیب زمانی بررسی شده است درباره نیما چنین کاری تاکنون صورت نگرفته است. شعرهای او همیشه بدون در نظر گرفته شدن این روند معمول و البته صحیح به سه دسته (و نه سه دوره تقسیم شده است دسته اول – که قالبهای کلاسیک نیما در آن جای می گیرد – یا کاملا ندیده گرفته شده است و یا در چند صفحه به آن پایان داده اند.
    البته باید این را پذیرفت که نظر این دسته از شارحان درباره این اشعار چندان دور از واقعیت هم نیست این اشعار به هر صورت فاقد ارزش ادبی است و همانگونه که اخوان نیز گفته بود وجود حتی چند دفتر از این اشعار نیز برای نیما شهرتی کسب نمی کرد. در این اشعار از آن همه بدایع و بدعتهایی که نیما در شعر فارسی و در قالب ابداعی خود رواج داد، خبری نیست اگر به قول یکی از منتقدان شعر او پایه های اصلی شعر فارسی این سه باشد:

    الف) صورت و قالب یا شکل صوری شعر: عنی موزون و مقفی بودن در همان محدوده نظرگاه قدما که هم میشود آن را در صورت شنیداری و هم در صورت نوشتاری حس کرد.

    ب) زبان ادبی: یعنی زبان خاصی که شعر را از نظر زبان و بیان هم از زبان روزمره و هم از زبان علمی متمایز سازد.

    ج) معنی دار بودن: یعنی شعر به هر حال حاوی معنی و پیامی قابل دریافت باشد؛ خواه این معنی به سادگی برای خواننده ادراک گردد؛ خواه پس از حل شدن دشواریها و پچیدگیهای متنی (پورنامداریان (۱۳۷۷ ص ۱۶)

    نیمایی که در قالب ابداعی خود تمام این پایه ها را فرو ریخت در اشعار کلاسیکش نتوانست حتى تزلزلی جزئی به این پایه ها وارد آورد و به اندازه ایرج میرزا و فرخی یزدی از حدود قواعد شعر کلاسیک خارج شود صورت و قالب این اشعار همان صورت و قالبهای آشنای شعر فارسی است؛ بی هیچ تغییر و تحولی در مورد زبان نیز باید گفت که برخلاف آنچه تصور میشود که آزادی از قید و بندهایی چون قافیه و…. زبان اشعار نیمایی اش را از شعرهای کلاسیکش سالمتر کند در عمل نتیجه به دست آمده کاملا برخلاف آن است و این زبان اشعار کلاسیک اوست که از سلامت و فصاحت بیشتری برخوردار است سیر زبان از سنتیترین شعرهای نیما تا شعرهای آزاد سیری است از صحت و سلامت و فصاحت زبان آن گونه که ما در شعر وادب خود میشناسیم به سوی عدم فصاحت و نقصها و ناهمواریهای متعدد که گاهی حتی در زبان عادی و طبیعی گفتار و نوشتار هم این همه عیب و ایراد را نمیبینیم» (همان: ص۱۳۵) شبکه ارتباطی کلمات و همنشینی آنها نیز همان شبکه های معتاد و آشنای شعر شاعران سبک عراقی و خراسانی است؛ حتی از آن هنجار شکنیهای اتفاقی آنان نیز در این اشعار خبری نیست.
    از لحاظ محتوایی نیز غالب این اشعار حرف تازه ای ندارد شعری مانند «قلعه سقریم که سه سال پیش از سروده شدن ققنوس سروده شده شعری است که اوج تقلید نیما را می توان در آن دید. قلعه سقریم مثنوی است به شیوۀ حدیقه الحقیقه سنایی و هفت پیکر نظامی با درونمایه ای «شبه عرفانی» و سرشار از نصایح اخلاقی؛ حکایتی است « از سفرها و سلوکهای صوفیانه پیری در طلب کمال و طی مقامات و منازل؛ چیزی چون آن شیخ صنعان عطار با ماجراهایی فراوان در ضمن دیدن عقبات طریقت و پر از تأملات اخلاقی – عرفانی پیری که به دنبال خوابی که دید … از خلوت خویش به در میآید و در پی پیکر نورانی که در خلسه بر او ظاهر شده میرود و … حمیدیان، ۱۳۸۱ ص 75)

    با این حساب شعرهای کلاسیک نیما بیش از آنکه حاصل تجربهٔ شعری او باشد، حاصل تمرین و ممارست او در ادبیات سنتی و بیشتر صناعت» شعری است تا شعر؛ اشعاری مانند اشعار سروش اصفهانی و دیگر شاعران دوره بازگشت و حتی در سطحی بسیار پایینتر از آنان نیما اگرچه توانست در شعرهایی چون غراب و ققنوس وجود شعر را بر سه عنصر سنتی شعر – قالب زبان، معنادار بودن – پیشی دهد در قالبهای کلاسیک خود این عناصر سنتی شعر است که بر آفرینش شعری او سبقت مییابد گویی در این دسته از اشعار او قبل از سروده شدن معانی و مضامین شعر او از پیش مشخص و معلوم است؛ همچنین قالب و زبان شعر باید بدان صورت شکل گیرد و این یعنی چیرگی صناعت شاعری بر شعر.
    حتی میتوان به این سه مورد مورد چهارمی نیز افزود و آن شیوه توصیف و به کارگیری تصاویر در شعر است که اتفاقا سکۀ آن را هم خود نیما در حوزۀ شعر معاصر رواج داده است.
    نیما اعتقاد داشت که جدا از اینکه مصراعهای یک شعر باید با هم ارتباط داشته باشد، می گفت تصاویر یک شعر نیز باید به گونه ای زنجیروار و متصل به هم انتخاب شود. نمونه بسیار عالی آن نیز شعر «تو را من چشم در راهم» خود اوست:

    تو را من چشم در راهم
    که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
    وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛
    تو را من چشم در راهم
    شباهنگام در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند؛
    در آن نوبت که بنده دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
    گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
    تو را من چشم در راهم

    مضمون شعر که چشم به راهی نومیدانه يأس كامل و اسارت شاعر (عاشق) است…. بــا تصاویری همراه است که به طور عضوی و ارگانیک در پی هم میآید و ساختمان شعر را می سازد. تصاویر را تجزیه میکنیم:

    ۱- تصویر سایه هایی که دارد تاریک میشود گسترش) ،تاریکی از دست رفتن امید
    ۲ -تصویر دره ها که چون ماران مرده از پای افتاده اند؛ از پا افتادن و نومیدی کامل)

    ۳-تصویر نیلوفر که پای سرو کوهی را در بند می کند؛ (اسیر شدن)

    میبینیم که تصاویر در جهت گسترش و ساختمان بخشیدن به یک مضمون است؛ چشم بــه راهی نومیدانه و سرانجام از پا افتادگی و تسلیم لنگردوی، ۱۳۸۱ ص ۱۳۷).
    حال اینکه مثلا در قصایدش – حتی آنهایی که بعد از ققنوس سروده شده است – کاملا به اقتفای امثال منوچهری و عنصری میرود؛ هر بیت از لحاظ توصیفی کمترین ارتباط را با ابیات پیش و پس از خود دارد و نمیتوان بین تصاویر شعر ارتباطی ارگانیک یافت قصیده طوفان نمونه ای از این اشعار است:

    چو ابر بر کرد سر زکوه مازندران / سیاه کرد این جهان همه کران تا کران
    زمین صلابت گرفت هوا مهابت افزود / از بر لاویج کوه تا به سر لووران ….
    (نیما، ۱۳۷۳ ص ۶۰۱)

    حسن تخلص قصیده نیز ناگهان همین رشته مست تصاویر را دو پاره میکند تا شاعر به کمک آن از هوای طوفانی گریخته به بازگویی فسادهای جهان پردازد:

    فکنده سرها به پیش به زیر باران و باد / که داند آن را کسی که دیده مازندران
    به لای آلوده بود کلاه تا موزه ام / زیاد پیچیده بود از او همه گیسوان …
    بگفتم ای نازنین مدار بیهوده بیم / بگفت ای بی خبر نگر چه برخاست هان
    فادهای جهان بین و آگاه باش / خیره نه در راه باش به هر مکان و زمان …
    (همان:ص ۶۰۲)

    با این تفاسیر باید قبول کرد که دربارۀ ارزش ادبی و زیبایی شناختی این دسته از اشعار نیما نمیتوان بیش از آنچه دیگران گفته اند چیزی گفت این اشعار اگرچه فاقد ارزش ادبی است از لحاظ تحقیقی بسیار با ارزش است و این همان چیزی است که محققان ما بدان توجه نکرده اند. این اشعار بر خلاف سنتی بودنشان نباید تقلیدی تفننی و کسر شان استاد به حساب آید بلکه نیما از سرودن این اشعار هدفی بزرگ و جدی را دنبال می کرد.
    اما چرا باید باید این اشعار را که تا به این حد سنتی است جدی به حساب آورد؟ مهمترین این دلایل عبارت است از :

     

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی نیما یوشیج

     

    الف) سخنان خود نیما

    نیما برخلاف سالهای آغاز شاعری ،خود که در پی چیز تازه ای میگشت در سالهای پایانی دهه بیست دید تازه ای نسبت به قالبهای کلاسیک پیدا کرده بود. او در نامه ای به تاریخ اسفند ۱۳۲۳ ه. ش به صراحت به این امر اشاره میکند تعجب کردی هنگامی که از شنیدن آن اشعاری که آنقدر قدیمی بود تغییر حالت دادم و غرق در لذت بودم… وقتی این خاصیت رابطه با شعر کلاسیک را از دست داده بودم و چون دست زده بودم و می گشتم از پی چیز تازه ای از تمام ادبیات گذشته قدیمی نفرت غریبی داشتم … اکنون میدانم این نقصانی است (نیما، ۱۳۵۱: ص۴۳)
    برای نشان دادن نمونه ای از دید ،تازه میتوان به قول نیما درباره رباعیاتش اشاره کرد. رباعیاتی که یکی از شارحانش آنها را مشتی موزون و مقفاه و آثاری تماماً تفننی خوانده بود. از نیما درباره این رباعیات مطالبی هر چند کوتاه اما عمیق باقی مانده است (طاهباز این مطالب را در آغاز رباعیات منتخب مجموعه آثار نیما آورده است که با خواندن آن باور به این امر که آنها تنها به قصد تفنن سروده شده است، غیر ممکن به نظر خواهد آمد. نیما می نویسد: « ایــن رباعیات در سنوات مختلف سروده شده اند. من این رباعیات را برای این ساخته ام که نه فقط قلم اندازی کرده باشم بلکه به آسانی وصف حال و وضعیت خودم را در این زندگانی تلخ بیان کرده باشم … اگر رباعیات نبودند من شاید به مهلکه ای ورود میکردم. شاید زندگی برای من بسیار ناشایست و تلخ میشد … در رباعیات به طور مجمل بیان احوال خود کرده ام. حقیقت مسلک خود را که طریقت است به اشاراتی گفته ام …. در رباعیات خیلی مطالب را گفته ام.
    رباعیات یک راز دار عجیبی برای من شده است خود نمیدانم چرا» (نقل از مجموعه اشعار ص ۵۱۹)
    نیما حق داشت که میگفت در رباعیاتش حقیقت مسلک خود را به زبان اشاره گفته است و این به این معنی نیست که در رباعیاتش مانند «حرفهای همسایه» و «نامه هایش بوطیقای شعر خود را به نظم کشیده بلکه او میان رباعیات و قالب ابداعی خود ویژگی مشترکی دیده که سبب گردیده است تا نیما چنین مطلبی را بنویسد؛ ویژگی که ما در صفحات بعد به آن اشاره خواهیم کرد.

    ب) نوع برخورد نیما با قالب های کلاسیک

    وقتی مجموعه اشعار نیما را با دیوان یک شاعر گذشته مانند حافظ مقایسه می کنیم، میبینیم که تنوع قالبها در دیوان نیما بیشتر از حافظ و حتی از بسیاری از شاعران کلاسیک بیشتر است. او تقریباً در تمامی قالبها شعر سروده است یک نکته مهم در این رویکرد نیما به قالبهای کلاسیک وجود دارد و آن اینکه نیما گاه به برخی از این قالبها مثلاً رباعی نزدیک می شود و با او روزگاری دراز به سر میبرد و گاه این روزگار با هم بودنها دیری نپاییده بسر سرعت تمام میشود؛ مانند روزگاری که نیما به سرودن غزل میپرداخت این نکته ای است که میتواند کلیدی برای درک جایگاه قالبهای کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما باشد.
    آنچه برای نیما در طول سالهای زندگی ادبیش اهمیت داشته هدف اصلی او به حساب می آمده است؛ تلاش برای دادن فرم و انسجام درونی به قالبهای شعر فارسی و نه تنها کوتاه و بلند کردن مصراعها برای فهمیدن اهمیت و جایگاه فرم در اندیشه نیما کافی اســت بـه کتاب حرفهای همسایه او نگاهی آماری بیندازیم. نیما در این کتاب تنها در دو نامه سخن از کوتاه و بلند کردن مصراعها به میان می آورد در حالی که در آثارش بارها بر اهمیت فرم تأکید می کند. این اهمیت تا آنجاست که مینویسد: « در خصوص فرم لازم بود به شما توصیه کنم اگر فرم نباشد هیچ چیز نیست… بی خودترین موضوع را با فرم میتوانید زیبا ،کنید امتحان کرده اید و دیده اید؛ به عکس عالیترین موضوعها بی فرم هیچ میشوند» (نیما، ۱۳۵۱ ص ۹۳)
    او در آغازین سالهای فکری خود سعی میکرد تا این را با برداشتن قواعد جزم گونه شعر کلاسیک از دوش شعر انجام دهد اما در دوره دوم، یعنی زمانی نزدیک به ققنوس یا کمی بعد از آن، او درصدد برآمد تا با دادن فرم به قالبهای کلاسیک آنها را نیز پایه قالــب ابـداعـی خـود برساند . نیما در این زمان اگر به سراغ قالبهای کلاسیک شعر فارسی می رود به منظور آزمودن و سنجیدن ظرفیت آنها برای فرم پذیری است نه برای تفنن او برای این منظور، بیشتر قالبهای رایج در ادبیات کلاسیک را مورد امتحان قرار داده و در قالبهایی چون رباعی غزل، قصیده، قطعه و… شعر سروده است. در این آزمون هر کدام از قالبها که به نظرش از ظرفیت فرم پذیری برخوردار بود، مورد توجه بیشتر او قرار میگرفت و اگر احساس میکرد که قالبی ظرفیت و استعداد لازم را برای فرم پذیری ندارد بلافاصله آن را کنار میگذاشت. بی سبب هم نیست که نيما مدت کوتاهی به سرودن غزل میپردازد در حالی که سرودن رباعی را تا پایان عمر خود ادامه میدهد توجه نیما به قالبی چون رباعی و بی توجهی او به ،غزل تنها به دلیل تفاوت در میزان فرم پذیری آنها بود.
    رباعی در میان قالبهای کلاسیک شعر نیما بیشترین تعداد را دارد تا آنجا که می توان نیما را به دلیل تعداد رباعیتش – نه به واسطه استحکام و زیبایی آنها – جزء شاعران رباعی ســرا بـه حساب آورد؛ اما چه ویژگی و افسونی در این قالب شعری وجود دارد که نیما را چنین مفتون خود کرده بود؟ پاسخ این سؤال را اخوان بهتر از هر کسی به ما میدهد. او می نویسد: «شعر خوب امروز مثل ساختمان یک رباعی استادانه است که هر مصرع وظیفه ای خاص در مجموع هماهنگ شعر دارد برای رساندن معنی و ضرب آخر که در مصرع آخر میآید» (اخوان، ۱۳۶۹: ص ۲۷۲). از دیدگاه اخوان رباعی الگو و مظهر ساخت و استحکام در شعر فارسی است. در رباعی نسبت به قالبهای دیگر ،شعری مابین مصراعها هماهنگی قویتری حاکم است و شعر، شکل و وحدتی دارد به طوری که غالباً نمیتوان بیت دوم آن را به عنوان یک بیت مستقل و مثلاً به عنوان شاهد مثال ذکر کرد؛ زیرا با بیت اول ارتباط معنایی و حتى لفظی مستحکمی دارد» (شمیسا، ۱۳۷۴/۱ ص (۲۱۷) و همین امر – انسجام پذیری – علت توجه نیما به رباعی بود. نیما اگر می گفت که در رباعی به مسلک خود اشاراتی کرده است به همین سبب بود. البته به هیچ وجه منکر این هم نیستیم که رباعی بهترین قالب برای بیان حالات درونی است که سخت با روحیه انزواطلب نیما همخوانی داشت با کمی تعمیم میتوان حکمی را که درباره رباعی داده ایم درباره قطعه و چهار پاره هم بدهیم؛ چرا که از نظر تعداد شعرهایی که در قالب قطعه سروده شده است از همه انواع دیگر قالبهای سنتی [ جز رباعی ] در دیوان نیما بیشتر است (پورنامداریان، ۱۳۷۷ ص۳۴)
    از سوی دیگر هر چه رباعی با فرم و ساخت شعری آشناست و به آن تن میدهد، غزل از آن گریزان است و این چیزی نیست که تازگی داشته باشد و سابقه آن حداقل به زمان حافظ مناظره او با شاه شجاع میرسد انسجام ناپذیری غزل بود که سبب شد تا نیما با غزل – البته بـه معنی یک قالب کلاسیک رابطه ای نداشته باشد و نه با غزل به معنی مطلق شعر شاعرانه شمیسا، ۱۳۷۴ ص ۱۲) نیما چون نتوانست به غزل فرم بدهد یا اینکه به یقین رسید که غزل ظرفیت فرم پذیری ندارد پس از مدت کوتاهی که به سمت آن رفته بود از آن فاصله گرفت و همان گونه که یکباره و بدون سابقۀ قبلی به سرودن آن پرداخته بود، یکباره نیز از آن روی برگرداند بدون اینکه بعد از آن تا پایان عمر حتی برای تفنن هم که شده اســت بــه ســراغ آن برود. نیما آن توانایی را نداشت که به برخی از قالبهای کلاسیک چون غزل و قصیده فرم دهد و چون نتوانست از عهده این کار برآید آن قالبها را رها کرد در حالی که چند تن از شاعران معاصر از عهده این کار بخوبی برآمدند. متأسفانه پس از نیما پیروان فراوان او بدون درک این مساله و تنها به دلیل این برداشت ،غلط که مراد و پیرشان نیما با غزل و غزلسرایی مخالف بود، غزل را کنار گذاشتند و امروز این بدعت چنان جا افتاده است که سرودن غزل خارج شدن از نحله نیمایی قلمداد میشود تا آنجا که بزرگی چون دکتر حق شناس درباره چند غزلی که اخوان سروده بود مینویسد: «حتی شاعر نوپردازی به بلندای امید نیز که خود از مصطبه نشینان شعر نیمایی است با آن توش و توان که در ادبیات کهنه و نو دارد، همین که ســر وقــت غزل می رود، ناخودآگاهانه نحله نیمایی و آیین نوآوری را رها میکند حق شناس، ۱۳۷۰: ص ۱۶۱) این حکم و داوری به یقین از روی تحقیق نیست و گرنه چنانکه اشاره کردیم، نیما و غزل با این شدت، همدیگر را دفع نمی کردند.
    نیما همیشه گمشده ای داشت این گمشده نیما ققنوس نبود و یا اینکه ققنوس تنها گمشده نیما نبود. نیما بعد از ققنوس هم به دنبال چیزی میگشت این گمشده هر چه بود نیما بـه ایــن باور رسیده بود که میتواند آن را در ادبیات کلاسیک هم پیدا کند؛ به این دلیل هم بعد از سرودن ققنوس به سوی ادبیات کلاسیک باز می گشت و به آن علاقه نشان میداد. ولی متأسفانه چنین تصور میشود که ققنوس نقطه پایانی کار نیماست. باور نادرستی که سبب شده است تا شارحان شعر و اندیشه نیما از دیدن اشعار کلاسیک نیما بعد از ققنوس شگفت زده شوند، این کار نیما به نظرشان جالب بیاید.
    نکته جالب اینکه بعد از این – سرودن ققنوس – تا سالها [ نیما ] یکسره دست از قوالب قدیمی و میانه برنداشت حمیدیان (۱۳۸۱ ص (۱۸۲ با اینکه این کار نیما در نظرشان تأمل انگیز باشد: دیدن این دو شعر [ ای دریغ و ققنوس در کنار یکدیگر تامل برانگیز است (پورنامداریان، ۱۳۷۷ ص ۲۵).

    ج) تناقض گویی

    در صورت جدی نگرفتن این دسته از اشعار نیما ما با تناقضهای بسیار روبه رو خواهیم شد؛ تناقضهایی که از زمان اولین شارحان شعر و اندیشه نیما تا به امروز بی پاسخ مانده است و تنها در صورتی می توانیم به این تناقضها پایان دهیم که برای سروده شدن آنها دلیلی غیر از تفنن یا تقلید پیدا کنیم.
    نشان دادن چند مورد از این تناقضها میتواند به روشنتر شدن موضوع کمک کند. اخوان ثالث از اولین کسانی بود که سعی در معرفی و شناساندن شعر نیمایی داشت. با وجود اینکه او از کنار این دسته اشعار نیما بسرعت گذشته و تنها اشاره ای به آنها کرده است، کمتر از دو نویسنده بعدی که به آنها نیز خواهیم پرداخت به این دسته از اشعار نیما می پردازد. به دلیل تقدم او نسبت به دیگران به دیدگاههای او نیز توجه کرده ایم. این کار به این دلیـل اسـت کـه مدعی شده بودیم که تناقض گویی درباره این دسته از اشعار نیما با اولین شارحان شعر و اندیشه او سروده شده است. اخوان درباره این دسته از اشعار نیما مینویسد: «باز به یاد آوریم این قول قصار را از نیچه که گفت و چه درست که عجبا با هر کودک نوزاد چقدر کثافت به دنیا می آید» (اخوان ۱۳۶۹ ص۸۹. منظور اخوان از این تعبیر اشعاری است که نیما در قالبهای کلاسیک سروده است. اخوان با تعبیری شاعرانه نظر خود را بیان میکند؛ اما واقعاً اخوان به این موضوع دقت نکرده بود که اگر این آلودگیها تنها هنگام به دنیا آمدن با کودک همراه او است، پس چرا در دیوان نیما اشعاری دیده میشود که نشان میدهد این آلودگیها حتی پس از نبوغ شعری نیما و در کهنسالی شعرش نیز با او همراه بوده است؛ به عنوان مثال همان یازده غزلی که پس از ققنوس سروده شده است.
    داستان دگردیسی کتاب دیگری است که درباره شعر نیما نوشته شده است. این کتاب با همه دانش مؤلف آن به اندیشه و شعر نیما خالی از تناقض نیست نویسنده درباره این دسته از اشعار نیما مینویسد: «اینکه نهایتاً تعدادی رباعی کار همیشگی و تقریباً تفننی شاعر که هیچ تاریخی ندارد …. یا احتمالاً مشتی موزون و مقفای دیگر در این برهه گفته باشد هم نمی تواند پشتوانه و مایه لازم برای سمبولیسم پخته ققنوس فراهم آورده باشد. از این شعر به بعد نیمایی کاملاً دیگرگون و گویی تازه زاد را میبینیم که کمتر سنخیتی با شاعر کهن سرا و حتی پخته خوار پیشین دارد»(حمیدیان ۱۳۸۱ ص ۱۷۳)
    تناقض اخوان یک بار دیگر در اینجا تکرار می.شود چرا نیما بلافاصله پس از سمبولیسم پخته ققنوس یکباره به سراغ غزل میرود و مشتی موزون و مقفا میسراید که قبل از ققنوس نشانی از آن در اشعارش نیست و تنها بعد از ققنوس است که ما چند غزل در دیوان نیما میبینیم. با این حساب و برخلاف گفتۀ نویسنده کتاب، نیما در دوران بعد از سروده شدن ققنوس، بسیار کهنه سراتر و پخته خوارتر از دوران قبل از ققنوس است. آیا این غیر منطقی به نظر نمیرسد که شاعری پس از رسیدن به کمال ادبی و نظریه خود یا حداقل رسیدن به سر آغاز راه خود یکباره به عقب برگردد و به قالبهای کلاسیک و قدیمی و بخصوص غزل روی آورد؟ آن هم قالبی چون ،غزل که انگشت اتهام نوگرایان همیشه به سوی او بوده است و به تنهایی تمام اتهامها و ایرادهایی را که به شعر کلاسیک زده اند به جان خریده است؟ این در حالی است که نویسنده کتاب در جایی دیگر نوشته است: «نیما نه شاعری تغزل پرداز است و نه سیاسی ایدئولوژیک یا تشکیلاتی در پرهیز از غزل و عاشقانه سرایی مثل رایتر ماریا ریلکه می اندیشد که می گوید: شعر عاشقانه نسرایید” … همان ص ۱۶۷. آیا نیما با سرودن این غزلها برخلاف گفته خود عمل کرده است یا ما متوجه منظور نیما از سرودن این غزلها نشده ایم؟
    یکی دیگر از منتقدان شعر نیمایی که گویی تفننی بودن این اشعار را نمی توانسته است قبول کند برای این ،اشعار فلسفه وجودی دیگری را بیان می.کند اما این فلسفه وجودی مطرح شده نیز تناقضات خاص خود را دارد وی درباره فلسفه وجودی این اشعار می نویسند: « به نظر می رسد نیما بعد از هر ابداع چشمگیر و سنت ستیزی، عقب نشینی در سنت را مصلحت وقت می بیند. عقب نشینیهای موقتی او به او رخصت میدهد تا هم نفسی تازه کند و هم افکار مخالفان را بی اثر کند» (پورنامداریان ۱۳۷۷ ص ۲۶ برای نمونه قصیده طوفان در واقع پاسخی است به سر و صدا و اعتراض مخالفان و اظهار توانانی در سرودن شعر کهن تا کهن سرایان بخصوص منظومۀ خانه سریویلی را ناشی از عجز او در زبان و بیان نشمارند» (همان: ص ۳۵)
    این راه حل پیشنهاد شده چند ایراد عمده دارد:

    اول : مسلما «ترس تخدر دلیل این ، نبود زیرا اولاً نیما که…. راهش را با گامهای آهسته ولی استوار پس پشت میگذاشت با ترس میانه ای نداشت [ آن هم نیمایی که از ریختن آب در خوابگه مورچگان و تماشای اضطراب آنها لذت میبرد. کسی می هراسد که مؤمن درستی کار خود نباشد در ثانی اگر میخواست بترسد از همان اولین غربوها و غوغاها علیه خود در چند سال قبل به اصطلاح جا میزد؛ چون عده ای بسی زودتر از رسیدن او به شعر آزاد به او تاخته و ختم شعر فارسی را بر آنچه ضربه واحد يموت نیما بر آن قلمداد می کردند بر چیده شده بود» (حمیدیان، ۱۳۸۱ ص ۱۷۹)
    دوم : آشکار است که نیما در اشعار نو و کلاسیک خود آنقدر استاد نیست که بتواند شعری آن چنان بی عیب بسراید که ادبا و شعرای ادیب و نامی زمان خود و حتی زمان ما را مجاب میکند؛ برای نمونه مرحوم عبدالحسین زرین کوب در معدود قضاوتهایی که درباره شعر نیما می کند، مینویسد ابهام مه آلودی که طبیعت ستایی نیما یوشیج را به آن سوی رئالیسم می کشاند، سبب عمده ای است که کلام او را با وجود نارساییهای دستوریش، شاعرانه تر جلوه می دهد» زرین کوب :۱۳۵۶ ص۱۴۶ حتی خود نیما بهتر از هر کسی میداند که شاعری قوی نیست. او میداند که شعر و فکر او باید پلی برای رسیدن به ادبیاتی باشد که با زمان حاضر ارتباط داشته باشد. او میداند که برای پایه گذاری ادبیات نوین باید خود و شعرش را فدا کند. امری که بارها خودش به این موضوع اشاره کرده است خیال نکنید شاعرم، نویسنده ام یک قربانی دوره خودم هستم (نیما، ۱۳۵۱ ص ۸۱).
    از همه اینها گذشته من یک کار کرده ام به قول شما این شهادتی است که گوینده این قسم اشعار هدف دورتر داشته است و چقدر شهرت خود را فدا ساخته است(نقل از خانه ام ابری است ص ۲ (۱۷۱)
    سوم: اگر نیما برای آرام کردن سر و صدای مخالفان قدرتمند خود مجبور بوده است تقریباً نیمی از وقت خود را به سرودن اشعار کلاسیک اختصاص دهد پس چرا در برخی از مجموعه های شعر شاعران معاصر که نمونۀ خوب آن مجموعه شعرهای دکتر شفیعی کدکنی است، شعرهایی با قالبهای کلاسیک را در کنار شعرهایی با قالب نیمایی میبینیم؟ آیا شاعری چون شفیعی کدکنی در زمانی که شاعران کلاسیک گوی زمان ما به دلیل افکار و اشعار سنتی خود همان زخم زبانها را میشنوند که روزگاری نیما به دلیل تازه بودن شعر و اندیشه خــود می شنید، این کار را به دلیل آرام کردن سرو صدای ادبا و شعرای سنت زده معاصر کرده است؟ البته که چنین نیست. واقعیت این است که نیما از سرودن اشعار کلاسیک خــود هـدفـی والاتر و دورتر از آرام کردن سر و صدای مخالفان خود داشته است؛ آن هم نیمایی که همان گونه که پیشتر نیز گفتیم – از ریختن آب در خوابگه مورچگان و تماشای اضطراب آنها لذت میبرد. به همه این تناقضات میتوان پاسخ داد. البته در صورتی که به این مسأله باورداشته باشیم که هدف نیما از سرودن شعر در این قالبها نه تفنن یا اثبات تواناییهای خود در سرودن شعر کلاسیک، بلکه آزمایش فرم پذیری و دادن انسجام درونی به آنهاست – اگرچه هیچ گاه موفق به انجام دادن آن نشد – تنها در این صورت است که تناقضها و دوگانگیها روی به یکرنگی می گذارند.
    شفیعی کدکنی از جمله معدود کسانی است که اندیشه های نیمایی را بخوبی دریافته است و آثارش – چه در حوزه نقد و چه در حوزه شعر – از یک سو نمونه ای است از آن نوع تحول که
    در شعر و اندیشه نیما دیدیم و از سوی دیگر شاهدی است بر درستی آنچه تاکنون گفته ایم.
    با کمی دقت در آثار این شاعر و منتقد معاصر همان تغییر و تحولی را میبینیم که پیشتر در شعر و اندیشه نیما هم آن را دیده بودیم. این تحول در نگرش نسبت به قالبهای کلاسیک را می توان در برداشت وی از شعر عقاب خانلری نشان داد ایشان در کتاب ادوار شعر فارسی درباره این ،شعر که در قالب مثنوی سروده شده ،است مینویسد: « در مایه های سنتی شاید موفقترین شعر این دوره و همه دوره های اخیر عقاب خانلری باشد» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۰ ۵۶) همراه بودن شعر عقاب با کلمه ،سنت گویای این مطلب است که دکتر شفیعی کدکنی در آن دوره شعر و قالب عقاب را سنتی میدانسته اند؛ اما کمی بعد و در جایی دیگر درباره همین شعر می نویسد: «شاید ۹۵ درصد شعرهای نو چاپ شده در کتاب و مطبوعات بیست سال اخیر فقط به اعتبار مدرن بودن مدرنتر از عقاب خانلری یا زمستان اخوان باشد، ولی همۀ آن شعرها را بر روی هم با یکی از این دو شعر نمیتوان عوض کرد (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۰ ص ۲۵) اینجا دیگر قرار دادن شعر عقاب در کنار شعر زمستان اخوان و یک کاسه کردن آنها نشان از تحولی از آن دست دارد که در اندیشه نیما هم دیده بودیم همین تحول را در شعر او هم میتوان دید بعد از آشنایی با شعر نو و جدایی کامل از قالبهای کلاسیک که در مجموعه شب خوانی اتفاق میافتد و با گذشت زمان و کسب تجربه های تازه شاهد حضور آرام آرام قالبهای کلاسیک در کنار قالب نیمایی هستیم البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که در بازگشت مجدد به این قالبها – بخصوص قالب غزل – تفاوتی چشمگیر در ساخت و انسجام آنها با نمونه های گذشته دیده می.شود مقایسهٔ یک غزل از مجموعه زمزمه ها – اولین مجموعه شاعر – با مجموعه «ستاره های دنباله دار – آخرین مجموعهٔ شاعر – نشان از راهی طولانی میدهد که شاعر از آغاز تا این مرحله آن را پیموده است.

    از مجموعه زمزمه ها:

    دست به دست مدعی شانه به شانه می روی / آه که با رقیب من جانب خانه می روی
    بی خبر از کنار من، ای نفس سپیده دم / گرمتر از شراره ای آه شبانه می روی

    و این غزل از مجموعه ستاره های دنباله دار:

    چون بمیرم ای نمی دانم که باران کن مرا / در مسیر خویشتن از رهسپاران کن مرا
    خاک و باد و آتش و آبی کران برشتی ام / و امگیر از منروان در روزگاران کن مرا

    این توجه دوباره به قالبهای کلاسیک از سوی شفیعی کدکنی از سر تفنن نیست بلکه به دلیل درک عمیق و اصولی وی از مفهوم فرم و ساخت شعری است. این همان کیمیا و کیمی کاری است که . سبب شده است تا بسیاری از اشعار این ،شاعر که قالبهایی چون غزل و رباعی دارد، جزء بهترین و جدیترین اشعار او به حساب آمده در کنار شعرهایی چون سفر به خیر حلاج و … قرار گیرد.

    نتیجه گیری

    نیما هرگز ننوشت که شعر من شعری است که با وزن عروضی منتها مصراعهای آن محدود به دو، سه و چهار رکن نیست و میتواند کمتر از دو رکن و بیشتر از چهار رکن داشته باشند (شمیسا، ۱۳۷۳ ص ۲۸۵) و آنان که چنین تعریفی از شعر او ارائه کردند حق مطلب را چنانچه باید و شاید ادا نکرده اند؛ چرا که در این تعریف و تعریفهای انجام شده از شعر نیما هیچ نامی از فرم به میان نیامده است. این تعریفها گذشته از اینکه یک واژه اساسی که تمام انديشه نيما معطوف به رسیدن به آن بود یعنی فرم را کم دارد؛ نیمی از اشعار و تلاشهای او را نیز نادیده می گیرد؛ یعنی اشعار کلاسیک و تلاشهای او برای فرم بخشیدن به قالبهای شعر فارسی و قالب بندی دوباره آنها نیما در همان سالهایی که ققنوس را می سرود به این باور رسیده بود که بعضی از قالبهای کلاسیک شعر فارسی مانند رباعی در داشتن فرم با قالب ابداعی او برابری می کند؛ پس تلاش کرد تا با آزمودن قالبهای دیگر شعر فارسی آن قالبها را نیز از لحاظ فرم و انسجام درونـی بـه پایه قالب ابداعی خود برساند و به قول خودش طرز کار را عوض کند نه اینکه طول مصراعها را کم و زیاد کند. ضعف شاعری او که بویژه در غزلسرایی بیشترین نمود را پیدا کرد مانع از به سامان رسیدن این اندیشه شد؛ اندیشه ای که سالها بعد کسانی چون شفیعی کدکنی با تکیه بر آموزه های نیما و تجربه تاملات خود موفق به انجام دادن آن شدند و توانستند کار نیمه تمام او را به سر انجام برسانند.

    پی نوشت

    1-سیروس طاهباز که زحمت بسیاری برای چاپ آثار نیما کشید برخی از اشعار نیما را در “مجموعة كامل اشعار نیما به عمد نیاورد. او در این باره مینویسد « اما نکته ایــن اســـت کـه ایــن شعرها از آثار قلم انداز نیما و مربوط به دوران جوانی اوست که فاقد ارزشند و به این دلیل که دارای اشتباهات وزنی و اشکالات دیگر است من آنها را در چاپ مجموعه کامل نیاورده ام طاهباز نقل از کماندار بزرگ کوهستان ص ۴۹۴)
    2-رجوع شود به صفحه سیزده مقدمه مجموعه اشعار نیما که شراگیم یوشیج آنها را جمع آوری، تدوین و چاپ کرده است.
    3-پورنامداریان در این باره بحث کاملی دارد .ر.ک به مقدمۀ کتاب خانه ام ابری است.
    4-شراگیم یوشیج در مقدمه اش بر دیوان نیما که خود تدوین و گردآوری کرده است درباره تعداد رباعیات نیما می نویسد : «البته تمام رباعیات ،نبود که آل احمد می گفت بیشتر سست است و نباید چاپ کرد و دست آخر همین مقدار را چاپ کردیم که کامل نبود». او تعداد این رباعیات را ۲۵۰۰ رباعی مینویسد.
    5- از شاعرانی که پس از نیما توانسته اند غزلهایی با ساخت و فرم درخشانی برایند، می توان به ه. ا. سایه و شفیعی کدکنی اشاره کرد؛ برای نمونه این دو غزل از شفیعی کدکنی :

    آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند / رفتند و شهر خفته ندانت کیستند
    یا
    شهر خاموش من آن روح بهارانت کو / شور و شیدایی انبوه هزار انست کو

    6-در کتاب آواز باد و باران که انتخابی از اشعار شفیعی کدکنی همراه با مقدمه ای از دکتر پورنامداریان است آخرین شعر این مجموعه غزلی است با عنوان خطابه بدرود:

    چون بمیرم ای نمی دانم که باران کن مرا / در مسیر خویشتن از رهسپاران کن مرا

    و شعر قبل هم رباعی زیر است :

    که ملحد و گه دهری و کافر باشی / که دشمن خلق و فتنه پرور باشد
    بباید بچشد عذاب تنهایی را / مردی که از عصر خود فراتر باشد

    منابع

    1- اخوان ثالث مهدی؛ بدایع و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج چاپ دوم، تهران: انتشارات بزرگمهر، ۱۳۶۹.
    2- پورنامداریان ، تقی؛ خانه ام ابری است شعر نیما از سنت تا تجدد)؛ چاپ اول، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۷.
    3-حق شناس، علی محمد؛ مقالات ادبی و زبانشناختی؛ چاپ اول تهران: نشر نیلوفر، ۱۳۷۰.
    4-حمیدیان سعید؛ داستان دگردیسی؛ چاپ اول، تهران: انتشارات نیلوفر ، ۱۳۸۱.
    5-زرین کوب، عبدالحسین؛ شعر بی دروغ شعر بی نقاب [ بی جا ] ، چاپ اول، انتشارات علمی، ۱۳۵۶.
    6-شفیعی کدکنی محمدرضا آواز باد و باران چاپ اول تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۷.
    7-ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت؛ چاپ اول تهران:نشر سخن، ۱۳۸۰.
    8-شفیعی کدکنی محمدرضا موسیقی شعر؛ چاپ سوم تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۷۰.
    9-شمیسا، سیروس؛ انواع ادبی؛ چاپ پنجم، تهران: نشر فردوس ، ۱۳۷۳ ،
    10-___________ سیر رباعی در شعر فارسی چاپ دوم تهران: انتشارات فردوس ۱۳۷۴.
    11-___________سیر غزل در شعر فارسی چاپ ،سوم تهران: انتشارات فردوس، ۱۳۷۴.
    12- طاهباز سیروس؛ کماندار بزرگ کوهستان چاپ اول تهران : نشر ثالث ، ۱۳۸۰ .
    13- لنگرودی، شمس؛ تاریخ تحلیلی شعر نو؛ جلد اول ، چاپ چهارم، تهران : نشر مرکز ، ۱۳۸۱.
    14- نیما یوشیج؛ حرفهای همسایه چاپ دوم تهران : انتشارات دنیا ۱۳۵۱.
    15-___________مجموعه اشعار نیما، به کوشش شراگیم یوشیج، چاپ اول، تهران : نشر اشاره ۱۳۷۶.
    16-___________مجموعه کامل اشعار نیما به کوشش سیروس طاهباز چاپ سوم، تهران: نشر نگاه ، ۱۳۷۴.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *