معنی ذات الطلوع

معنی ذات الطلوع

  • معنی ذات الطلوع به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ باء در گویش ها و لهجه ها.

     


    ذات الطلوع

    معنی : نام موضعی که رسول اکرم سریّه ای بدانجا گسیل داشت و همگی بدرجه شهادت فائز آمدند.

     


    ذات الطلوع در لغت نامه دهخدا

    ذات الطلوع. [ تُطْ طُ] ( اِخ ) نام موضعی که رسول اکرم سریّه ای بدانجا گسیل داشت و همگی بدرجه شهادت فائز آمدند. ( المرصع ).

     


    پیشنهاد و نظر شما برای معنی واژه ذات الطلوع

    در بخش دیدگاه، نظر خودتان را درباره‌ی این مطلب بنویسید. اگر نقصی می‌بینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازه‌ای دارید، پیشنهادتان را اضافه کنید .

     


    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    اشعار نیما یوشیج

    گلچین اشعار عاشقانه فروغ فرخزاد

    اشعار سهراب سپهری

    اشعار فروغ فرخزاد

     


     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    یاسمن

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *