شعر کاروان هوشنگ ابتهاج

دیراست گالیا – کاروان

  • دیراست گالیا – شعر کاروان هوشنگ ابتهاج

     

    دیراست گالیا
    در گوش من فسانه دلدادگی مخوان
    دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه
    دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان
    عشق من و تو؟ آه
    این هم حکایتی است
    اما درین زمانه که درمانده هر کسی
    از بهر نان شب
    دیگر برای عشق و حکایت کجال نیست
    شاد و شکفته در شب جشن تولدت
    تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک
    امشب هزار دختر هم سال تو ولی
    خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک
    زیباست رقص و ناز سرانگشتهای تو
    بر پرده های ساز
    اما هزار دختر بافنده این زمان
    با چرک وخون زخم سرانگشت های شان
    جان می کنند در قفس تنگ کارگاه
    از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
    پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا
    وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
    از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ
    در تار و پود هر خط و خالش هزار رنج
    در آب و رنگ هر گل و برگش هزار ننگ
    اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
    اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
    دست هزار کودک شیرین بی گناه
    چشم هزار دختر بیمار ناتوان
    دیر است گالیا
    هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
    هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان
    هنگامه رهایی لبها ودست هاست
    عصیان زندگی ست
    در روی من مخند
    شیرینی نگاه تو بر من حرام باد
    بر من حرام باد ازین پس شراب و عشق
    بر من حرام باد تپش های قلب شاد
    یاران من به بند
    در دخمه های تیره و نمناک باغشاه
    در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک
    در هر کنار و گوشه این دوزخ سیاه
    زود است گالیا
    در گوش من فسانه دلداگی مخوان
    اکنون ز من ترانه شوریدگی مخواه
    زود است گالیا! نرسیده ست کاروان
    روزی که بازوان بلورین صبحدم
    برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت
    روزی که آفتاب
    از هرچه دریچه تافت
    روزی که گونه و لب یاران هم نبرد
    رنگ نشاط و خنده گم گشته بازیافت
    من نیز باز خواهم گردید آن زمان
    سوی ترانهها و غزلها و بوسه ها
    سوی بهارهای دل انگیز گل فشان
    سوی تو
    عشق من

     

    در گوش من فسانه دلدادگی مخوان

    همانطور که می دانیم نام این شعر «کاروان» است اما به نام های «دیر است گالیا» و «در گوش من فسانه دلدادگی مخوان» نیز مشهور است.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب

    شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    شعر پنجره فروغ فرخزاد

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

     

    اشعارهوشنگ ابتهاج

     

    مجموعه شعر شبگیر

     

    صفحه اینستاگرام هوشنگ ابتهاج

     

    کانال تلگرام هوشنگ ابتهاج

     

    دیراست گالیا در گوش من فسانه دلدادگی مخوان

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «دیراست گالیا در گوش من فسانه دلدادگی مخوان دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان عشق من و تو؟ آه این هم حکایتی است اما درین زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب دیگر برای عشق و حکایت کجال نیست» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین هوشنگ ابتهاج که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای هوشنگ ابتهاج بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «روزی که بازوان بلورین صبحدم برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت روزی که آفتاب از هرچه دریچه تافت روزی که گونه و لب یاران هم نبرد رنگ نشاط و خنده گم گشته بازیافت من نیز باز خواهم گردید آن زمان سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها سوی بهارهای دل انگیز گل فشان سوی تو عشق من» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر کاروان هوشنگ ابتهاج

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر کاروان هوشنگ ابتهاج بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *