شعر چشمان را نگشود احمدرضا احمدی

بیا بازگردیم کولی ها در آستانه ی خانه – چشمان را نگشود

  • بیا بازگردیم کولی ها در آستانه ی خانه – شعر چشمان را نگشود احمدرضا احمدی

     

    بیا

    بازگردیم

    کولی‌ها در آستانه‌ی خانه در انتظار من و تو هستند

    در روستا بودم

    از سحر کلام و نگاه مضطرب کولی‌ها جامه‌ها را

    ارزان می‌فروختم و عریان به اتاق کاه گلی باز می‌گشتم

    دخترک کولی شام را که شیر بز بود برای من در ظرفی مسین

    می‌آورد

    دخترک کولی همیشه در آستانه‌ی در می‌ایستاد

    تا من می‌خواستم جواب سلامش را بگویم

    در تاریکی بیابان گم می‌شد

    گاهی در صبح‌ها بر گیسوان سکه‌ها و ابر می‌آویخت

    گاهی این سکه‌ها را از گیسوان رها می‌کرد

    که من با این سکه‌ها از پیله‌ور روستا سیگار

    اشنو بخرم

    پیله‌ور ناجنس و طماع می‌دانست سکه‌ها

    قدیمی است و اعتبار ندارد

    دخترک با گیسوان شب را پوشاند من

    در شب کبریت می‌زدم تا چشمانش را

    در مهتاب ببینم

    کبریت‌ها به پایان بود

    دخترک چشمان را نگشود

    صبح شد

    نه دخترک بود

    نه چشمان نه کبریت‌ها

    برای من ظرفی مسین تهی از شیر

    و کبریت‌های سوخته بر کف بیابان مانده بود

    دیشب کولی‌ها کوچ کرده بودند.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب

    شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    شعر پنجره فروغ فرخزاد

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی احمدرضا احمدی

     

    اشعار احمدرضا احمدی

     

    مجموعه شعر چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود

     

    بیا بازگردیم

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «چرا مرا با پاییز یکسان دانستی هنگامی که برگ‌ها بر کف اسفالت خیابان می‌ریخت و سپس در باد پاییزی می‌لرزید نام مرا با فصاحت و سادگی تلفظ کردی شب‌های سرد بیرون از خانه چترهای شکسته من در باران حدیث خنیاگری من بود بر کوچه و پاییز و بامداد می‌بارید» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «من تازه می‌فهمیدم که ما سال‌های سال است از شهرستان به پایتخت آمده‌ایم و دستانم شباهت به دستان پدر دارد من گاهی روز را با شب قیاس می‌کردم سپس ناامید در خانه می‌ماندم که چرا کسی سراغ مرا نمی‌گیرد من در همه‌ی این سال‌ها در خانه ماندم.» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر چشمان را نگشود احمدرضا احمدی

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر چشمان را نگشود احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

     

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»