سر-تسلیم-نهادیم-به-حکم-و-رایت

سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت – 153

  • دانلود دکلمه صوتی شعر سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت سعدی – غزل 153 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت. تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی.

     

    شعر سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت – غزل 153 – سعدی

     

    سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

    تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

     

    تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی

    کس دیگر نتواند که بگیرد جایت

     

    همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال

    سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت

     

    روزگاریست که سودای تو در سر دارم

    مگرم سر برود تا برود سودایت

     

    قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری

    که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت

     

    دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار

    تا فرو رفت به گل پای جهان پیمایت

     

    چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص

    گر تأمل نکند صورت جان آسایت

     

    دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست

    هم در آیینه توان دید مگر همتایت

     

    روز آن است که مردم ره صحرا گیرند

    خیز تا سرو بماند خجل از بالایت

     

    دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت

    سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت

     

    عاشق صادق دیدار من آنگه باشی

    که به دنیا و به عقبی نبود پروایت

     

    طالب آن است که از شیر نگرداند روی

    یا نباید که به شمشیر بگردد رایت

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

     

    سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت سعدی است. این قطعه‌ها توسط  محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب و حمیدرضا محمدی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    تا یار عنان به باد و کشتی داده است – ۸۲

    ای کمان‌ابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی _ 99

    به روزی سخت سرد، ازماه اسفند

    ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت

     

    معنی سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

    سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

    سر خویش را از روی تسلیم در برابر حکم و خواست تو فرود آوردیم و در انتظار این هستیم که ببینیم فکر جهان آرای تو در مورد ما چه تصمیمی خواهد گرفت .

    [ رای = فکر و اندیشه ، حکم و فرمان / جهان آرای = جهان آراینده ، زینت دهندۀ جهان / سر تسلیم نهادن = کنایه از مطیع و فرمانبردار شدن ]

     

    معنی تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی

    تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس دیگر نتواند که بگیرد جایت

    تو چونان فرمانروایی هستی که به هر کجا فرود آیی و سراپرده برافرازی ، هیچ کس نمی تواند جایت را بگیرد و با تو برابری نماید .

    [ خیمه زدن = کنایه از جایی فرود آمدن ، مقیم شدن ]

     

    معنی همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال

    همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت

    همانگونه که بیمار آب طلب از چشمۀ آب شیرین و گوارا سیر نمی شود ، از دیدن تو که مهر را افزون می کند نمی توان سیر شد .

    [ مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا ، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد . عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد / نوشین = منسوب به نوش ، شیرین و گوارا / مهرافزا = آنکه مهر و محبّت می افزاید ، مهربان ]

     

    معنی روزگاریست که سودای تو در سر دارم

    روزگاریست که سودای تو در سر دارم مگرم سر برود تا برود سودایت

    روزگار درازی است که عشق تو را در اندیشه می پرورانم و قطعاََ این عشق جز با سر باختن از سرم بیرون نمی رود .

    [ سَودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا) می شود / در سر داشتن = کنایه از اسیر و پایبند بودن / سر رفتن = کنایه از تباه شدن ، مردن ]

     

    معنی قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری

    قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت

    من به اندازۀ آن خاکی هم که بر آن می گذری و بر پایت بوسه می زند ، در نظر تو مقام و منزلتی ندارم .

    [ قدر = مقدار و ارزش / بوسه بر پای زدن = مطیع و فرمانبردار گشتن ]

     

    معنی دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار

    دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار تا فرو رفت به گل پای جهان پیمایت

    دوستان بر من خرده می گیرند که هوشیاری به خرج ندادی تا پایت که می توانست گِرد جهان  برآید ، به گِل فرو شد و اسیر و گرفتار ماندی .

    [ جهان پیما = جهان گرد / پای به گِل فرو رفتن = کنایه از سرگشته و گرفتار بودن ]

     

    معنی چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص

    چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص گر تأمل نکند صورت جان آسایت

    چشم و جانی که در سر و تن من است ، اگر نتواند صورت لطیف چون جان تو را خوب بنگرد ، ارزشی نخواهند داشت .

    [ تأمّل = نیک نگریستن / جان آسا = آسا پسوند شباهت است ، مانند جان ]

     

    معنی دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست

    دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست هم در آیینه توان دید مگر همتایت

    کس دیگری وجود ندارد که بتوانم آن سان که به تو دل بسته ام به وی عشق ورزم ، مگر اینکه بتوان نظیر و مانند تو را در آینه دید . یعنی همتایی نداری و فقط خودت مانند خودت هستی .

    [ شاید = از مصدر شایستن به معنی لایق و سزاوار است ]

     

    معنی روز آن است که مردم ره صحرا گیرند

    روز آن است که مردم ره صحرا گیرند خیز تا سرو بماند خجل از بالایت

    امروز روزی است که مردم باید برای سیر و تفرّج به صحرا روند ، برخیز تا سرو از قد و بالایت شرمسار گردد .

    [ بالا = قد و قامت ]

     

    معنی دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت

    دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت

    دیشب در خواب معشوق زیباروی خود را دیدم که می گفت : ای سعدی ، به سخن دشمنانت توجّهی نکن .

    [ دوش = دیشب / واقعه = حالتی است بین خواب و بیداری که مکاشفه هم نامند و نیز آنچه در دل فرود آید / نگارین = منسوب به نگار ، زیبا چون نگار / نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند / اعدا = جمع عدو به معنی دشمنان ]

     

    معنی عاشق صادق دیدار من آنگه باشی

    عاشق صادق دیدار من آنگه باشی که به دنیا و به عقبی نبود پروایت

    زیرا وقتی می توانی برای دیدار من عاشقی راستین به شمار آیی که به دنیا و آخرت بی توجّه باشی .

    [ دیدار = ملاقات ، چهره / عقبی = آخرت / پروا = توجّه و التفات ]

     

    معنی طالب آن است که از شیر نگرداند روی

    طالب آن است که از شیر نگرداند روی یا نباید که به شمشیر بگردد رایت

    طالب و خواهان معشوق کسی است که از شیر درنده هم روی نگرداند ، یا اینکه شمشیر هم باعث تغییر او نشود .

    [ طالب = طلب کننده / رای = فکر و اندیشه ، عزم و اندیشه ]

     

     

    معنی غزل سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت سعدی چیست؟

    سر خویش را از روی تسلیم در برابر حکم و خواست تو فرود آوردیم و در انتظار این هستیم که ببینیم فکر جهان آرای تو در مورد ما چه تصمیمی خواهد گرفت .

    [ رای = فکر و اندیشه ، حکم و فرمان / جهان آرای = جهان آراینده ، زینت دهندۀ جهان / سر تسلیم نهادن = کنایه از مطیع و فرمانبردار شدن ]

     

    شعر سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»