شعر سرود عاشقانه احمدرضا احمدی

از خویشتن کنده شده‌ام – سرود عاشقانه

  • از خویشتن کنده شده‌ام – شعر سرود عاشقانه احمدرضا احمدی

     

    از خویشتن کنده شده‌ام

    به باغ نگاهت راهی نیست.

    ساعت را بر دیواری نمور آویخته‌ام تا ساکت باشد.

    اگر لال بشوم برایت خواهم گفت:

    دیوار را باید به ساعت آویخت.

     

    اکنون رفتن‌ها و آمدن‌ها

    و پروازهای نگاه‌های شبانه

    و هر چیز که در حال رشد است

    برایم یکسان است.

     

    تو خویش را پرواز داده‌ای

    اما من بر جای خواهم ماند

    اکنون در اتاق و در بازار

    و در هر جای دیگری که سقف دارد

    مردمان خود را به چلیپا کشیده‌اند

    اما من کوه و جنگل و زندگی دوگانه‌ی بهاری

    و همه‌ی فصول دیگر را در جام ساعت خویش انبار کرده‌ام

    اما من، خویش را

    به خاطر عظمت یک فریاد و یک فغان

    در پیچک‌های نجوا جاری نموده‌ام

     

    من شاگرد تنبل کتاب‌فروشی‌ها

    اکنون نیک می‌بینم

    بشریت ایستاده است

    و با همه‌ی گفته‌ها باز می‌توان سخن گفت:

     

    که ما دو پنجره بودیم روبروی یکدیگر

    یکی همیشه روشن

    و دیگری همیشه تاریک

    و می‌توان سرود:

    ما دو شهر خواهیم شد

    یکی انباشته از مردم

    و دیگری تهی

    ما دو واژه خواهیم شد در دو زبان

    که هر دو گویای یک معنا ست

    اگرچه نیک می‌دانم

    که میوه‌ی آخرین همیشه آن خواهد بود

    که مروارید اندیشه‌ها و خواسته‌های الوان ما

    برای دختران شهر گردن‌بندی خاموش گردد

    و جام آوای ما در سینه‌ی هیچ مرجانی نخواهد نشست

    مگر تاریخ چیز دیگری

    جز صف‌آرایی دو واژه در مقابل یکدیگر

    ارمغان دارد؟

    و ما همیشه فراموش می‌کنیم

    که این دو واژه چه بوده است

    و آسوده و بی‌خیال می‌گوییم:

    در واژه‌ای که روبرویش

    واژه‌ی متضاد او ست

    استخوان اندیشه در تکه‌های رنگ پنهان گشته بود

     

    پس چرا در سایه‌ی اندوهناک یک گل لاله عباسی

    بنشینم و تاریخ را ورق زنم

    و از هراس نخندم

    من خواهم خندید

    و خواهم گفت:

    زندگی دور از هر تاریخی

    انباشته از من، تو، نور، درخت و دیگران است

    و گفته‌ام و باز می‌گویم

    هر قفسی تجلی‌گاه پرواز است

     

    و باز خواهم گفت:

    من مادر آفتاب را به بند کشیده‌ام

    تا پرستار درخت تنیده در میان من و تو باشد

    من حوض را آب کرده‌ام

    من ماهیان را نان داده‌ام

    من باغ را شکوفانده‌ام

    من از زرورق‌های مهربان زنجیر ساخته‌ام

    و هراسی ندارم که پرندگان را در قفس باران کنم

     

    بیا با هم به میدان شهر پرواز کنیم

    آفتاب در میدان جاری است

    درختان میدان گل‌های ابریشمی خواهد داد

    چشمان تو میدان را آبی خواهد کرد

    و من ماهیان را نیز آبی خواهم دید

    ما در سبد خود بارورترین میوه‌ها را

    به شهر خواهیم برد

    شهر با همه‌ی گفتگوهای خود در ما خواهد نشست

    و ما هر شب فانوس‌های آویخته بر بادبادک‌ها را

    راهی آسمان خواهیم کرد

    تا ابرهایی را که در مقابل ماه پرده‌ی استفهام کشیده است

    بسوزانیم

    نباید از قلاب‌سنگ‌ها بترسی.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب

    شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    شعر پنجره فروغ فرخزاد

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی احمدرضا احمدی

     

    اشعار احمدرضا احمدی

     

    مجموعه شعر روزنامه ی شیشه ای

     

    از خویشتن کنده شده‌ام

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «از خویشتن کنده شده‌ام به باغ نگاهت راهی نیست. ساعت را بر دیواری نمور آویخته‌ام تا ساکت باشد. اگر لال بشوم برایت خواهم گفت: دیوار را باید به ساعت آویخت. اکنون رفتن‌ها و آمدن‌ها و پروازهای نگاه‌های شبانه و هر چیز که در حال رشد است برایم یکسان است.» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «ما در سبد خود بارورترین میوه‌ها را به شهر خواهیم برد شهر با همه‌ی گفتگوهای خود در ما خواهد نشست و ما هر شب فانوس‌های آویخته بر بادبادک‌ها را راهی آسمان خواهیم کرد تا ابرهایی را که در مقابل ماه پرده‌ی استفهام کشیده است بسوزانیم نباید از قلاب‌سنگ‌ها بترسی.» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر سرود عاشقانه احمدرضا احمدی

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر سرود عاشقانه احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *