جرأتی پنهان در کوچه – شعر سرود احمدرضا احمدی
1
جرأتی پنهان در کوچه و در من بود
و سرانجام در تو هم جاری شد
که در بگشایی.
در همان برگریزان روحی
پاییز زاده شد
در گشاده بود و تو
پذیرفتی
که مرا به نامی میخوانند …
*
ما در همان فصلهای دخترانه
با دیگران که روستا خواه بودند
ما هیان را به فریب شفافیت آب
قتل عام کردیم.
*
سرگردانی از روزهایی بود که باران مدام بارید
و تو در برگریزان باران مرا یافتی.
بهانه این بود که عروسکان خنیاگر
در جسم خداحافظی تو
در تداوم باران
خواهند مرد.
جرأت دارم که امروز بگویم:
میدانستم
تنت خداحافظی بود.
در لباس سیاه گمنام تو
سخنهای ما آذین میشد
چرا که با همان پاییز متوقف در عروسهای کاغذ
مرا یافته بود
و این
از وظایف پاییز برگ بود
نه من
و نه تو.
۲
در سراسر همان بهار
که فقط میتوانستیم به ضمیر «تو» برسیم
همسرایان باران
رفتار و اندام ما دو تن را قضاوت کردند.
مادران همه
پدران مشترک
در انتظار شکست تُنگ کشتزاران ماهیان بودند
و ما دو تن
این انتظار را
تا گورستان بردیم.
*
شیپورهای متأسف
اندام ما را
تا پاییز
تشیع میکرد
ما جنازهی خویش را به پاییز میبردیم
پاییز جنازهی ما را بر زمین نهاد
و به تماشا رفت.
*
به محدودیت ضمایر بیندیش
که آخرین رهسپاری ما
در «تو»
به انزوا رسید.
آخرین باران حامی ما بود
تا باز رهسپار شویم.
بر من، و تو، افسوس است
که با عرفان واقعیت
از کنار هم میگذریم
و یکدیگر را
استفهام جادههای تجلی
میدانیم.
۳
از میزهای سفالی
تا زمانی گچی
هفتهها راه نیست
برگی از گذرگاه کنجکاوی ماجرای تشنگان میگذرد
به کنار میز میرسد
و شب را
جانشین روز میکند.
من و تو
بزرگوارانه به هم بافته میشویم
دوخته میشویم
و پارچهای قدیمی میگردیم.
*
در قدیم نیست
هماکنون است
که شیرهای آب
در خشکسالی لیاقتها
تو را میجویند.
سلام به خشکسالی شیرهای آب
بدر آی!
به سخن درآی!
«نه»ی چندین هزار سال خفته بر لبهای مجسمهها را بگو!
امروز
در باران ِ خفته
هر «نه»
«آری» است
و «آری»
بینهایت از امید و ناامیدی.
۴
در باران خفته بودی
که باران تنها نباشد.
*
سرودهای ستم
امروز
در باران ِ خفته
به خواب رفت
سواران باران را بیدار کردند
باران سرودهای ستم را
از خواب به باران آورد
اندام
باران
سرودهای ستم
و سواران
همه درهم ریخت
و تطهیر شد.
آنگاه تو بیداری را بر آن پیوند زدی.
*
زبان
زمان
ما را برای آن حقیقت مجهول
نشسته در اتاق باران
گرته میکند
تا در روزهای دیگر
در کمبود طرحهای عاشقانه
با قلبهای شیشهای
هیاهو کنیم.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب
شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16
جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
مطالب بیشتر در:
بیوگرافی احمدرضا احمدیاشعار احمدرضا احمدی
مجموعه شعر وقت خوب مصائب
جرأتی پنهان در کوچه و در من بود
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «جرأتی پنهان در کوچه و در من بود و سرانجام در تو هم جاری شد که در بگشایی. در همان برگریزان روحی پاییز زاده شد در گشاده بود و تو پذیرفتی که مرا به نامی میخوانند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «زبان زمان ما را برای آن حقیقت مجهول نشسته در اتاق باران گرته میکند تا در روزهای دیگر در کمبود طرحهای عاشقانه با قلبهای شیشهای هیاهو کنیم.» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای شعر سرود احمدرضا احمدی
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر سرود احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- ناخن کبود برق – سیب ها و قلب ها - اکتبر 11, 2023
- برف آمد و بزم روز را آراست – منظره - اکتبر 11, 2023
- شب با درخت ها سخن از آفتاب رفت – دولت بیدار - اکتبر 11, 2023