دانلود دکلمه صوتی شعر خوش میروی به تنها تنها فدای جانت سعدی – غزل 150 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. مدهوش میگذاری یاران مهربانت. آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی.
شعر خوش میروی به تنها تنها فدای جانت – غزل 150 – سعدی
خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی
وز حسن خود بماند انگشت در دهانت
قصد شکار داری یا اتفاق بستان
عزمی درست باید تا میکشد عنانت
ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن
تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت
رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی
ای دزد آشکارا میبینم از نهانت
هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد
پیکان غمزه در دل ز ابروی چون کمانت
دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی
خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت
ما را نمیبرازد با وصلت آشنایی
مرغی لبق تر از من باید هم آشیانت
من آب زندگانی بعد از تو مینخواهم
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت
من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت
سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن
ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
خوش میروی به تنها تنها فدای جانت صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر خوش میروی به تنها تنها فدای جانت سعدی است. این قطعهها توسط محسن لیلهکوهی، سعیده تهرانینسب و حمیدرضا محمدی خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آب
خفته (بِ خُ تِ) (اِمر.)
۱- آب راکد.
۲- ژاله.
۳- برف.
۴- تگرگ. یخ.
۵- شیشه، بلور.
۶- شمشیر (در غلاف).
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
تا یار عنان به باد و کشتی داده است – ۸۲
ای کمانابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی _ 99
دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور
معنی خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
خوش میروی به تنها تنها فدای جانت مدهوش میگذاری یاران مهربانت
تنها و یکتا به خوشی و خرّمی می روی . تن عاشقان فدای جانت باد که یاران مهربان خویش را با این حرکات متحیّر می سازی .
[ خوش = زیبا و دلپسند ، شاد و مسرور / مدهوش = مست و بی خود ، سرگشته و حیران / گذاردن = رها کردن و ترک گفتن ]
معنی آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی
آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی وز حسن خود بماند انگشت در دهانت
آیینه ای بطلب و خود را در آن تماشا کن تا از جمال خویش سخت به حکیرت مانی .
[ حُسن = زیبایی و جمال / انگشت در دهان ماندن = کنایه از متحیّر و متعجّب گشتن ]
معنی قصد شکار داری یا اتفاق بستان
قصد شکار داری یا اتفاق بستان عزمی درست باید تا میکشد عنانت
بر سر آنی که به شکار روی یا قصد داری به تفرّج بستان پردازی ؟ برای اینکه بتوان عنانت را به سویی کشید ، لازم است عزم خویش بر یکی جزم نمایی و از تردید به درآیی .
[ عزم درست = ارادۀ ثابت و استوار / عنان کشیدن = زمام مرکب را کشیدن و راندن به سویی / اتّفاق داشتن = کنایه از قصد و آهنگ داشتن ]
معنی ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن
ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت
ای زیباروی خرامان ، نگاهی به جانب دوستان بینداز ، باشد که نسیم ، بوی خوشی از بوستان تو به ما رساند .
[ گل بُن = درخت گل سرخ / خرامان = روندۀ با ناز و تکبّر و تبختر ، خوش رفتار / با = به / نسیم = رایحه و بوی خوش ]
معنی رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی
رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی ای دزد آشکارا میبینم از نهانت
اسباب خانۀ خِردَم را به دستیاری شوق به تاراج دادی . ای آن که چونان دزدی آشکارا غارتگری می کنی ، من تو را با چشم دل می نگرم .
[ تاراج = غارت و چپاول / شوق = اشتیاق و آرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق ، در نزد عارفان آتشی است که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد / نهان = باطن ، دل و ضمیر / رخت سرای عقل را تاراج نمودن = کنایه از عقل را بی سر و سامان کردن ]
معنی هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد
هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد پیکان غمزه در دل ز ابروی چون کمانت
زلفان چون کمندت هر لحظه صیدی تازه به دام می اندازد و از ابروان کمانی تو غمزه ها هر دم چونان پیکانی در دل می نشیند .
[ پیکان = آهن نوک تیزی که بر سر تیر نصب می کردند ، مطلق تیر / غمزه = ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو ]
معنی دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی
دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت
ای فرمانروای سرزمین زیبایی ، میدانی چرا خواب به چشمانم نیآمد ؟ زیرا حرام است که نگهبان تو خواب را به چشمان خویش راه دهد .
[ پادشاه حُسن = پادشاه جمال و زیبایی ]
معنی ما را نمیبرازد با وصلت آشنایی
ما را نمیبرازد با وصلت آشنایی مرغی لبق تر از من باید هم آشیانت
ما شایستگی وصال تو را نداریم ، مرغی زیرک تر از ما لازم است تا بتواند با تو هم آشیان گردد .
[ برازیدن = لایق و سزاوار بودن / لَبِق = زیرک و ماهر ]
معنی من آب زندگانی بعد از تو مینخواهم
من آب زندگانی بعد از تو مینخواهم بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت
اگر تو نباشی ، من آب حیات نمی خواهم ، پس بگذار بر درگاهت جان سپارم زیرا زنده ماندن بعد از تو برایم ممکن نیست .
[ آستان = درگاه و پیشگاه ]آب زندگی = آب حیوان ، چشمۀ حیات ، آب خضر ، در غزلیات سعدی همۀ این ترکیبات بکار رفته است . به عقیدۀ قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هر کس از آن چشمه بنوشد عمر جاودانی خواهد یافت .
معنی من فتنه زمانم وان دوستان که داری
من فتنه زمانم وان دوستان که داری بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت
من در فصاحت و بلاغت فتنه و آشوبی در زمانه به پا کرده و بسیاری را مفتون خود ساخته ام . امّا دوستانی که گِرد تو را گرفته اند ، تو را از اینکه مفتون من شوی ، بر حذر می دارند .
[ فتنۀ زمان = مراد سعدی است که خود را در فصاحت و بلاغت فتنۀ زمانه پنداشته است و کارهای شگفت انگیز او سبب فریفته شدن دیگران می شود ]
معنی سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن
سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت
ای سعدی ، از آنجا که دوستی یکدل و مهربان داری ، حتّی اگر همه کس در جهان با تو دشمنی ورزند ، آزاد و ایمن باش .
[ چو = چون / دوست = یار و محبوب زیبا ]
معنی غزل خوش میروی به تنها تنها فدای جانت سعدی چیست؟
تنها و یکتا به خوشی و خرّمی می روی . تن عاشقان فدای جانت باد که یاران مهربان خویش را با این حرکات متحیّر می سازی .
[ خوش = زیبا و دلپسند ، شاد و مسرور / مدهوش = مست و بی خود ، سرگشته و حیران / گذاردن = رها کردن و ترک گفتن ]
شعر خوش میروی به تنها تنها فدای جانت اثر کیست؟
این شعر اثر سعدی شیرازی است.
- هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید – 273 - ژوئن 12, 2023
- آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود – 272 - ژوئن 12, 2023
- بخت این کند که رای تو با ما یکی شود – 271 - ژوئن 11, 2023