آن که نخستین بار عشق می ورزد

آن که نخستین بار عشق می ورزد

شعر آن که نخستین بار عشق می ورزد – هاینریش هاینه   آن که نخستین بار عشق می ورزد هر چند کام نگیرد، باز هم خداست. ولی آن که دومین بار عشق ناکام ورزد، دیوانه است. منِ دیوانه، عشق می ورزم دگر بار، بی عشق متقابل . خورشید، ماه و ستارگان می خندند و من[…]

نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند

نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند 

شعر نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند – هاینریش هاینه   نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت اما، نامه ات چرا اینقدر طولانی است؟ تمیز نوشته ای، پشت و رو و دوازده برگ این خودش یک کتاب کوچک است هیچ کس[…]

هر دو به هم عشق می ورزیدند

هر دو به هم عشق می ورزیدند – هردو عاشق هم بودند

هر دو به هم عشق می ورزیدند – شعر هردو عاشق هم بودند – هاینریش هاینه   هر دو به هم عشق می ورزیدند، اما هیچ یک را یارایِ اعتراف آن به دیگری نبود چه دشمن خو، به هم می نگریستند و بر آن بودند از عشق درگذرند عاقبت از هم جدا شدند و تنها،[…]

داغی تابستان برگونه هایت

داغی تابستان برگونه هایت – تو تغییر خواهی کرد

داغی تابستان برگونه هایت – تو تغییر خواهی کرد – هاینریش هاینه   داغی تابستان برگونه هایت و زمستان سرد بر قلب کوچکت نشسته است تو تغییر خواهی کرد عزیزم زمستان بر گونه هایت و تابستان به قلبت خواهد آمد   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: در مدح منوچهر شروان شاه برای بستن سد باقلانی –[…]

سالها از پی هم می گذرند

سالها از پی هم می گذرند

شعر سالها از پی هم می گذرند – هاینریش هاینه   سالها از پی هم می گذرند هر سال دریغ از سال قبل عشق هیچ گاه رهایم نمیکند و تو در قلب من جای داری کاش تنها یک بار میدیدمت در برابرت زانو میزدم و جان به لب رسیده میگفتم بانو ، من عاشق شما[…]

ای باد جنوب، که ابرها را کنار می‌زنی

ای باد جنوب، که ابرها را کنار می‌زنی – سرودی برای رقص

ای باد جنوب، که ابرها را کنار می‌زنی – شعر سرودی برای رقص – فریدریش نیچه   ای باد جنوب، که ابرها را کنار می‌زنی، که حزن و اندوه را می‌زدایی و آسمان را صاف می‌کنی تو را که می‌غرّی، چقدر دوست دارم! آیا من و تو از یک سرچشمه نمی‌آئیم و به سرنوشتی مشترک[…]

من به خود و به قدرت دریانوردی خود اعتماد دارم

من به خود و به قدرت دریانوردی خود اعتماد دارم

شعر من به خود و به قدرت دریانوردی خود اعتماد دارم – فریدریش نیچه   من به خود و به قدرت دریانوردی خود اعتماد دارم، و می‌خواهم از اینجا به دوردست‌ها روم پهنای وسیع دریا در مقابل گسترده است و قایق «ژنوای» من به سوی آبی آسمانی رهسپار است در اطراف من، همه چیز با[…]

من از این روح‌های مردد

من از این روح‌های مردد – روح های مردد

من از این روح‌های مردد – شعر روح های مردد – فریدریش نیچه   من از این روح‌های مردد شدیداً بیزار و خسته‌ام احترام آن‌ها، تماماً برایشان شکنجه است ستایش آن‌ها، تماماً برایشان جز احساس شرم چیزی در برندارد این روح‌های سرگشته و ملتمس به من حسادت می‌ورزند کاش آن‌ها مستقیماً مرا لعنت می‌کردند و[…]

شب است

شب است – سرود شب

شب است – شعر سرود شب – فریدریش نیچه   شب است؛ اکنون چشمه‌های جوشان همه‌گی بلند آوا‌تر سخن می‌گویند. و روانم نیز، چشمه‌ای جهنده است. شب است؛ اکنون بیدار می‌شوند ترانه‌های دلدادگان و روانَم نیز نغمه‌ی دلداداده‌ای است. نا آرامی، آرام ناشدنی‌یی در من است که می‌خواهد بانگ بر آورد. آزمندی به عشق که[…]

اگر آزادانه مجال انتخابم بود

اگر آزادانه مجال انتخابم بود – خوش سلیقه

اگر آزادانه مجال انتخابم بود – شعر خوش سلیقه – فریدریش نیچه   اگر آزادانه مجال انتخابم بود، با رغبت جایی بر می‌گزیدم، در میانه‌ی بهشت؛ و ترجیحاً جلوی درگاه آن! مترجم: علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی نظام دولت بهرامیان رشید الدین – ۲[…]

جهان، آرام نمی ماند

جهان، آرام نمی ماند – جهان

جهان، آرام نمی ماند – شعر جهان – فریدریش نیچه   جهان، آرام نمی ماند شب، روز روشن را دوست دارد «من می خواهم» طنین خوشی دارد؛ و خوش تر از آن «من دوست می دارم» مترجم: علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: وقتی که کین و فتنه تمام است و جنگ نیست –[…]

چشم های آرام به ندرت دوست می دارند

چشم های آرام به ندرت دوست می دارند – چشم ها

چشم های آرام به ندرت دوست می دارند – شعر چشم ها – فریدریش نیچه   چشم های آرام به ندرت دوست می دارند؛ اما وقتی عاشق می شوند آذرخشی از آن ها بر می جهد هم چنانکه از گنج های طلا، آنجا که اژدهایی از حریم عشق پاسداری می کند. مترجم: علی عبدالهی  […]

دیگر بار، پیش از آنگه بکوچم

دیگر بار، پیش از آنگه بکوچم – به خدای ناشناخته

دیگر بار، پیش از آنگه بکوچم – شعر به خدای ناشناخته – فریدریش نیچه   دیگر بار، پیش از آنگه بکوچم و نگاهم را به بالا بردوزم، دست هایم را بلند می کنم به سوی تویی که از او گریزانم و به شکوهمندی، می ستایمش در محرابی در سویدای دلم که هماره صدای او را[…]

فرا تر از آدمی و حیوان

فرا تر از آدمی و حیوان – صنوبر و آذرخش

فرا تر از آدمی و حیوان – شعر صنوبر و آذرخش – فریدریش نیچه   فرا تر از آدمی و حیوان فرا تر روئیدم، و سخن می گویم کسی را با من سخنی نیست. بس بالیدم و بس بلند چشم به راهم؛ چشم به راه چه؟ بارگاه ابر ها، بس نزدیک است به من چشم[…]

هنگامی که تابستان از کوه‌ ها بالا میرود

هنگامی که تابستان از کوه‌ ها بالا میرود – بر یخ زار

هنگامی که تابستان از کوه‌ ها بالا میرود – شعر بر یخ زار – فریدریش نیچه   هنگامی که تابستان از کوه‌ ها بالا میرود کودک با چشمان خسته و ملتهب؛ لب وا می‌کند به سخن، ما امّا تنها سخن گفتن او را می‌بینیم. نفس‌اش چون بیماری به شمار می‌افتد به شمار می‌افتد در شبِ[…]

با شوخ طبعان نیک میتوان شوخی کرد

با شوخ طبعان نیک میتوان شوخی کرد

شعر با شوخ طبعان نیک میتوان شوخی کرد – فریدریش نیچه   با شوخ طبعان نیک میتوان شوخی کرد؛ آن که غلغلکی ست به سادگی می‌توان غلقلک‌اش داد. مترجم: علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: وصل تو کجا و من مهجور کجا ابوسعید ابوالخیر – رباعی 3 زندگی را با رغبت زیستن – اصول[…]

زندگی را با رغبت زیستن

زندگی را با رغبت زیستن – اصول زندگی

زندگی را با رغبت زیستن – شعر اصول زندگی – فریدریش نیچه   زندگی را با رغبت زیستن؛ انگاره‌ای که ناگزیری با آن در اُفتی! از این رو، می‌آموزمت که سر بر کشی! می‌آموزمت که فرونگری! اصیل ترین غرایز را تآمل، شریف می‌گرداند؛ در اِزای هر مَن عشق یک حبّه خوارشماری بر گیر! مترجم: علی[…]

چه روزهای دشواری

چه روزهای دشواری – چه روزهایی

چه روزهای دشواری – شعر چه روزهایی – هرمان هسه   چه روزهای دشواری! گرمم نمی‌کند هیچ آتشی لبخند نمی‌زند آفتابی به من همه‌چیز تهی‌ست سرد و ستم‌گر است و ستارگانِ روشنِ دوست‌داشتنی هم نگاه می‌کنند غمگنانه به من از وقتی‌که دریافته‌ام در قلب؛ عشق را هم پایانی‌ست. مترجم : مصطفی صمدی   پیشنهاد ویژه[…]

تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی

تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی

شعر تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی – هرمان هسه   تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی اما مهیای خوشبختی نشده‌ای خواستنی‌ها از آن تو نخواهد بود تا آن زمان که بر از دست رفته‌ها، شِکوه می‌کنی برای خود مقصدی داری و خستگی‌ناپذیری نخواهی دانست آرامش چیست. فقط آن[…]

می‌ خواهی در من درنگ کنی

می‌ خواهی در من درنگ کنی – برای نیون

می‌ خواهی در من درنگ کنی – شعر برای نیون – هرمان هسه   می‌ خواهی در من درنگ کنی آنگاه که زندگی‌ام تیره و تاریکست بیرون ستاره باران است و همه چیز غرقه در نور تو بر مدارت می‌چرخی کانون حیات را می‌شناسی تو و عشق خودت را برای من چون جانی نیک می‌نمایی.[…]

لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای

لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای – بر فراز هیرزو

لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای – شعر بر فراز هیرزو – هرمان هسه   لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای در یاد گذشته‌ها هنگامی که در نخستین ترانۀ کودکی‌ام عطر همین جنگل می‌دوید. آنجا — من غنوده بر خزه‌ها با آزرم و نشاط کودکی غرقه در رؤیای دختری باریک میان و گیسو طلایی: نخستین گل سرخِ حلقۀ گلم.[…]

باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده

باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده

شعر باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده – هرمان هسه   باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده آن بالا در بالاترین آبی لطیف کشتی ابری آرام و مغرور… می‌راند. من رؤیای زنی زرین مو می‌بینم، من رؤیای جوانی‌ام را می‌بینم، آیا بلند آسمانِ آبی و بی‌کران گهواره‌ی اشتیاق من است؟ آن‌جا که آرام[…]

من گَوزنم تو آهو

من گَوزنم تو آهو – سرود عشق

من گَوزنم تو آهو – شعر سرود عشق – هرمان هسه   من گَوزنم تو آهو پرنده تو و درخت من تو آفتاب و من برف تو روز هستی و من رویا شب‌ها از دهان خفته‌ام پرنده‌ای طلایی پر می‌کشد به سوی تو صدایش روشن است بال‌هایش رنگی سرودِ عشق می‌خواند برای تو سرود مرا[…]

آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم

آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم – بسیار دیر

آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم – بسیار دیر – هرمان هسه   آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم به سوی تو آمدم با تمنا تو خندیدی و از عشق من یک بازی ساختی حالا خسته‌ای و دیگر بازی نمی‌کنی با چشم‌های تاریک به سوی من می‌نگری از روی احتیاج و[…]

دوستت دارم

دوستت دارم – شباهنگام به سوی تو آمدم

دوستت دارم – شعر شباهنگام به سوی تو آمدم – هرمان هسه   دوستت دارم که چنین دیوانه‌وار و نجوا کنان شباهنگام به سوی تو آمدم که دوستت دارم و تا فراموشم نتوانی کرد روانت را با خود بردم با من است روان تو هم اکنون برای من است به تمامی در خوشی‌ها و ناخوشی‌ها[…]

غریب است سرگردانی در مه

غریب است سرگردانی در مه

شعر غریب است سرگردانی در مه – هرمان هسه   غریب است سرگردانی در مه آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته ای و هیچ درختی درخت دیگر را نمی بیند همه تنهایند پر از دوست بود دنیا برایم آنوقت که زندگی ام نور بود اینک که مه فرو می افتد دیگر کسی قبل رویت نیست[…]

هیچکس از من نپرسید

هیچکس از من نپرسید

شعر هیچکس از من نپرسید – هرتا مولر   هیچکس از من نپرسید که در کدام خانه، در کجا، پشت کدام میز، در کدام تختخواب و در کدام مملکت ، دوست دارم راه بروم، بخورم، بخوابم و یا چه کسی را از ترس دوست داشته باشم   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: من که امروز این[…]

عادت ها می توانند انسان را نابود کنند

عادت ها می توانند انسان را نابود کنند

شعر عادت ها می توانند انسان را نابود کنند – هرتا مولر   عادت ها می توانند انسان را نابود کنند كافي ست انسان به گرسنگى و رنج بردن عادت كند، به زير ستم بودن، تا هرگز به رهايى فكر نكند و ترجيح بدهد در بند بماند   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: پذیرای فرسایش من[…]

آدم ها وقتی می آیند

آدم ها وقتی می آیند – به خواب و خاطره ی آدم برنگردید

آدم ها وقتی می آیند – شعر به خواب و خاطره ی آدم برنگردید – هرتا مولر   آدم‌ها وقتی می‌ آیند موسیقی‌شان را هم با خودشان می‌آورند … ولی وقتی می‌روند با خود نمی‌برند‌‌ ! آدم‌ها می‌ آیند و می‌روند ولی در دلتنگی‌هایمان‌‌ شعرهایمان‌‌ رویاهای خیس شبانه‌‌مان می‌مانند‌‌‌ ! جا نگذارید ! هر چه[…]

در کشوری که زندگی تلاشی ست برا بقا

در کشوری که زندگی تلاشی ست برا بقا

شعر در کشوری که زندگی تلاشی ست برا بقا – هرتا مولر   در کشوری که زندگی، تلاشی‌ ست برای بقا، زیباییِ وطن دردآور است.   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم به نوروز از نسیم عنبرین بو ای زلف بتم عقرب مه جولانی – ۳۴۵ دیگران[…]