شعر تو در باد آشفته ای احمدرضا احمدی

بر این رنگارنگی گُل‌های پامچال بیفزای – تو در باد آشفته

  • بر این رنگارنگی گُل‌های پامچال بیفزای – شعر تو در باد آشفته احمدرضا احمدی

     

    بر این رنگارنگی گُل‌های پامچال بیفزای
    من شهادت می‌دهم كه گیسوان تو در باد آشفته بود
    خروسان سحرخیز
    آشفته و بال گسترده
    پنجره‌های ما را با آواز كال نابود می‌كنند
    جویبارهایی كه از ملافه‌های ما عبور می‌كنند
    در یك فنجان چای خانه می‌گیرند
    كجاست
    دست‌های تو كه در مهمانخانه‌ای نمور و بی آسانسور
    در پاریس گم شد
    كاش بودی و می‌دیدی

    كه چگونه گُل‌های پامچال در دستان پیر من
    یخ می‌بندند
    جهانی گسترده داشتم:
    خانه‌ای از كاغذ
    قایقی از كاغذی الوان
    نانی كه در آفتاب معنی خوشبختی می‌داد
    ناگهان:
    ابرها آمدند -باران سیل آسا آمد
    درِ سالن مهمانخانه‌ای در پایتخت گشوده شد
    چشمان تو در قاب در بود
    بر تن پیرهن الوان كه در زیر چشمانی گم می‌شد
    پاییز مسافر بود
    من تا آسمان را نگاه كردم

    تا ساعتم را كوك كردم
    من تا گل‌های پیرهن را از رؤيا و روز و شب

    رها كردم
    رفت
    دیگر

    نه به باران ایمان داشتم
    نه سیبی در بشقاب بود
    و نه تكه‌ای از آسمان آبی را در میان

    ملافه‌های سفید جای می‌دادم
    پاییز رفت
    با پاییز رفته بود
    پاییزهایی دیگر آمدند
    مرا پیر كردند و رفتند
    بر تنم زخم پاییز دهان می‌گشود
    صدای برگ‌ها را با صدای قلبم
    گاهی اشتباه می‌گرفتم
    دیگر در پیرهن و شب گم می‌شدم
    هر كس مرا صدا می‌كرد
    به بیرون از پاییز دعوتش می‌كردم
    بیرون از پاییز باد بود
    نقشی از پیرهن بود كه در باد پاییز

    با صاحبش گم شد
    سنگ‌ها در پاییز از صدای پای من
    شكسته می‌شدند و عتیقه می‌شدند
    اما چه سود:
    پیرهن الوان لختی در پاییز به درختان

    سرو شیراز ماند
    و سپس با درختان سرو در زمان كه دهان

    گشوده بود نیست شد
    چه كسی شهادت می‌دهد
    كه من دوستش داشتم
    و كبوتران می‌توانستند بی‌دغدغه و بی‌دانه

    در دستانش پناه بگیرند
    كسی باور نمی‌كند لبخندش می‌توانست
    پلی باشد كه جمعه را به همه‌ی روزهای

    هفته پیوند بزند
    از این جمعه به آن شنبه
    همه‌ی هفته از شنبه تا جمعه

    از بوته‌ی اطلسی

    از چشمان تو

    لبریز می‌شوم
    زمین جمعه چون همیشه نمناك و تابناك

    است
    در زمین جمعه دو و سه بوته‌ی اطلسی

    كه از مادرم به یادگار مانده است
    می‌كارم
    بوته‌ها تا غروب جمعه باید گل دهند
    و در صبح شنبه پژمرده شوند
    یاد پاییز

    یاد پیراهنی الوان كه با صاحبش

    در پاییز گم شد
    بر دیوارهای اتاق می‌دود
    در پاییز آخر بود كه این یاد از دیوار اتاق

    پوسته شد و بر بسترم ریخت
    بر ملافه‌های سفید چكید
    ملافه‌های سفید الوان شدند

    رنگ پیرهنی را یافتند كه یك روز صبح

    در پاییز گم شد.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب

    شعر خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت حافظ _ غزل 16

    جایگاه قالب های کلاسیک در اندیشه نوگرای نیما

    شعر پنجره فروغ فرخزاد

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    هان! هلا! آی!

    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی احمدرضا احمدی

     

    اشعار احمدرضا احمدی

     

    مجموعه شعر چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود

     

    بر این رنگارنگی گل‌های پامچال بیفزای

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «بر این رنگارنگی گُل‌های پامچال بیفزای من شهادت می‌دهم كه گیسوان تو در باد آشفته بود خروسان سحرخیز آشفته و بال گسترده پنجره‌های ما را با آواز كال نابود می‌كنند جویبارهایی كه از ملافه‌های ما عبور می‌كنند در یك فنجان چای خانه می‌گیرند كجاست دست‌های تو كه در مهمانخانه‌ای نمور و بی آسانسور در پاریس گم شد» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمدرضا احمدی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمدرضا احمدی بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : « در پاییز گم شد بر دیوارهای اتاق می‌دود در پاییز آخر بود كه این یاد از دیوار اتاق پوسته شد و بر بسترم ریخت بر ملافه‌های سفید چكید ملافه‌های سفید الوان شدند رنگ پیرهنی را یافتند كه یك روز صبح در پاییز گم شد.» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر تو در باد آشفته احمدرضا احمدی

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر تو در باد آشفته احمدرضا احمدی بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *