«‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان

«‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان

  • شعر «‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان _ ملک الشعرا بهار

    فرشتهٔ عشق

     

    «‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان

    به افرشتهٔ عشق شد داستان

     

    چوگل‌روی‌و چون‌شاخهٔ گل‌برش

    کمانی و تیری به چنگ اندرش

     

    شبی بود طوفنده و پر درخش

    سیاهی و برف اندر آفاق پخش

     

    بناگه در خانهٔ دل زدند

    به دیوانگی راه عاقل زدند

     

    دل‌ از جای برجست و در برگشاد

    همانگه «‌اریس» اندر آن پرگشاد

     

    دو بال از تف برف گشته دژم

    دو مژگان ز سرما فتاده بهم

     

    لبانش چو جزع یمانی کبود

    رخانش چو پیروزهٔ نابسود

     

    ز برف و ز سرما تنی لرزدار

    چو شاخ گل تازه در نوبهار

     

    به‌دل گفت در آن‌سیاهی همی

    که‌ مهمان‌ ناخوانده‌ خواهی همی‌؟

     

    بدوگفت دل کودکا! اندر آی

    که‌ وقف‌ است‌ بر دوستان‌ این‌ سرای

     

    در این برف و سرما کجا بوده‌ای‌؟

    که‌ ناخورده‌ای چیز و ناسوده‌ای‌؟

     

    لبانت چو جزع یمانی چراست‌؟

    رخانت‌ چو یاقوت کانی‌ چراست‌؟‌

     

    چرا مژگان را بخم کرده‌ای

    چرا نرگسان را دژم کرده‌ای

     

    به‌دستت چرا هست تیر وکمان‌؟

    بترسی مگر از بد بدگمان‌؟

     

    درین گفتگو تا به‌مشکو شدند

    به‌نرمی درآن وبژه پستو شدند

     

    به‌پستویکی آتش افروخت دل

    که او را برافریشته سوخت دل

     

    دو دستش به گرمی بر آذرگرفت

    چو شد گرم‌،‌ خوش‌طبعیش‌ درگرفت

     

    کجا عشق خوش طبعی آغازدا

    بلا بر دل عاشقان تازدا

     

    خداوند عشق آستین برکشید

    « کمان را به زه کرد و اندر کشید»

     

    دل از شوخی عشق در تاب شد

    که ناگه بر اوتیر پرتاب شد

     

    خدنگی چو الماس افروخته

    شرارش دل مرد و زن سوخته

     

    خدنگی‌همه‌خواری و رنج و درد

    گدازندهٔ سرزنش‌های سرد

     

    خدنگی همه داغ وهول وبلا

    همه اشگ و بیماری و ابتلا

     

    خدنگ‌«‌اریس‌»‌ازکمان سرکشید

    سراپای دل را به خون درکشیدا

     

    خدنگش‌به‌دل‌خوردوتاپرنشست

    فرشته بدان خانه اندر نشست

     

    در آن دل مپندار پندار زشت

    که‌ دست «‌اریس‌» اندر آن‌ مهر کشت

     

    ز قلب کسان قلب شاعر جداست

    دل شاعر آماج سهم خداست

     

    چو باشد دل شاعری سوخته

    جهان گردد از شعرش افروخته

     

    به دل برق سوزنده دارم چه باک

    اگرگفتهٔ من بود سوزناک

     

    دل شاعری چون دل کودکی

    برنجد چو در مهرت آرد شکی

     

    دل‌ شاعران‌ چیست؟‌ دربای‌ ژرف‌!

    بر آن دمبدم برق و باران و برف

     

    نیاساید از برق و طوفان دمی

    نه در سور و شادی‌، نه در ماتمی

     

    دلی با چنین کبر و پهناوری

    بدست آیدت گر بدست آوری

     

    درآویزی از تار مویی نگون

    نشانیش چون گل به زلف اندرون

     

    توانی در او دست یازی همی

    چو طفلان بدو لعب‌بازی همی

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)

     

    قالب: مثنوی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    خاقانی از آن کام که یارت ندهد – ۱۳۹

    به نام برازندهٔ نام‌ها

    جای می از خون جگر خوردنم

    زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد – 155

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    «‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: ««‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان به افرشتهٔ عشق شد داستان چوگل‌روی‌و چون‌شاخهٔ گل‌برش کمانی و تیری به چنگ اندرش» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «درآویزی از تار مویی نگون نشانیش چون گل به زلف اندرون توانی در او دست یازی همی چو طفلان بدو لعب‌بازی همی» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر فرشتهٔ عشق ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر فرشتهٔ عشق ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *