ز لابلای ستون ها سپیده بر می خاست - نقاب و نماز

ز لابلای ستون ها سپیده بر می خاست – نقاب و نماز

  • ز لابلای ستون ها سپیده بر می خاست – نقاب و نماز

     

    ز لابلای ستون ها ، سپیده بر می خاست
    و من در آینه ، خود را نگاه می کردم
    بسان تکه مقوای آبدیده ی زرد
    نقاب صورتم از رنگ و خط تهی شده بود
    سرم چو حبه ی انگور زیر پا مانده
    به سطح صاف بدل گشته بود و حجم نداشت
    و در دو گوشه ی ان صورت مقوایی
    دو چشم بود که از پشت مردمک هایش
    زلال منجمد آسمان هویدا بود
    ز پشت شیشه ، افق را نگاه می کردم
    سپیده از رحم تنگ تیرگی می زاد
    و آسمان سحرگاهان
    بسان مخمل فرسوده ، نخ نما شده بود
    ستاره ها ، همه در خواب می درخشیدند
    و من ، به بانگ خروسان ، نماز می خواندم
    حضور قلب من از من رمیده بود و ، نماز
    به بازی عبث لفظ ها بدل شده بود
    و لفظ ها همگی از خلوص ، خالی بود
    نماز ، پایان یافت
    و من در آینه ، تصویر خویش را دیدم
    حصار هستی ام از هول نیستی پر بود
    هوار حسرت ایام ، بر سرم می ریخت
    و من ، چو برج خراب از هراس ریزش خویش
    به زیر سایه ی نسیان پناه می بردم
    وزان دریچه که از عالم غریبی من
    رهی به سوی افق های آشنایی داشت
    بدان دیار مه آلوده راه می بردم
    بدان دیار مه آلوده
    که آفتاب در آن نور لاجوردی داشت
    و برگ و ساقه ی گل ها به رنگ باران بود
    پناه می بردم
    در آن دیار مه آلوده ، روز جان می داد
    و من ، نگاه به سیمای ماه می کردم
    و بازگشت هزاران غم گریخته را
    چو گله های گریزان سارهای سیاه
    ز لابلای ستون ها نگاه می کردم
    در آن دیار مه الوده روز جان می داد
    و شب چو کودکی از بطن روشنی می زاد
    من از سپیده به سوی غروب می راندم
    و با صدای مؤذن ، نماز می خواندم
    حضور قلب من از من رمیده بود و ، نماز
    به بازی عبث لفظ ها بدل شده بود
    و لفظ ها همگی از خلوص خالی بود
    نماز ، دیر نپایید
    و نیمه کاره رها شد
    و من در آینه ، تصویر خویش را دیدم
    بسان تکه مقوای آبدیده ی زرد
    نقاب صورتم از رنگ و خط تهی شده بود
    و برق ناخوش چشمم ز تب خبر می داد
    سکوت آینه ، سنگین بود
    و من ، به خواب فرورفتم
    وقاب آینه از عکس من تهی گردید
    نسیم ، پنجره را بست
    و بانگی از دل آیینه تهی برخاست
    که ای به خواب فرورفته
    نقاب مندرس خویش را ز چهره برانداز
    و آن نماز رها کرده را دوباره بیاغاز
    دهان پنجره ، از مژده ی سحر پر بود
    سپیده از رحم تنگ تیرگی می زاد
    من از غروب به سوی سپیده می راندم
    و با صدای خروسان ، نماز می خواندم

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    تطبیق تصویر استعاره ای زنان در اشعار دو بانو

    خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند – 250

    تاریکی پیچک وار به چپر ها پیچید – هنگامی

    به آفتاب بگویید – پوستی تازه

     

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    ز لابلای ستون ها ، سپیده بر می خاست

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ز لابلای ستون ها ، سپیده بر می خاست و من در آینه ، خود را نگاه می کردم بسان تکه مقوای آبدیده ی زرد نقاب صورتم از رنگ و خط تهی شده بود» آیا با این سطر ها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین نادر نادرپور که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای نادر نادرپور بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : «دهان پنجره ، از مژده ی سحر پر بود سپیده از رحم تنگ تیرگی می زاد من از غروب به سوی سپیده می راندم و با صدای خروسان ، نماز می خواندم» از چه سطرهایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای نقاب و نماز

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر نقاب و نماز نادر نادرپور بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *