برای شوق دستان کوچک تو!
برای برق چشمان من… برای سبزینه زنده ی چشمانت… برای تپش های نامنظم قلبم…
برای شکست دادن هرآنکه به نیروی ماورای بین ما باور ندارد… برای هرکه “عشق” را باور ندارد…
برای غصه هایی که میشود به دست قاصدک سبک بال رویاها سپرد…و تکرار تبسم این لحظه..
برای دلخوشی های شیرین و کوچکی که از دستهای تو میبارد…برای ویران نشدن دستهای من…و خط نامرئی ای که چشم های خودم تا نگاه تو میکشم…و این زیباترین خط دنیاست…
فارغ از معادلات و مختصات…مملو از حرارت و عشق…برای این لحظه های پر نور که دیگر بر- نمی گردند،بیا آسان بگیریم..و زیر قاب آسمان برقصیم…بیا بگذاریم خورشید عشق بپاشد به روی قلب تمام کسانی که لبخندشان را هدیه میکنند…
بیا دوست داشتن ها را حک کنیم روی کهن ترین سنگهای بجا مانده ی تاریخ…بیا دنیا را طور دیگری ببینیم…بیا لحظه لحظه عشق را جشن بگیریم…و برای هرکه نمیتواند عاشق باشد،بیا بسته های کوچک لبخند درست کنیم…
بیا روی قطعه های خاکستری دنیا،لکه های روشن و سفید بپاشیم… بیا برای عمیق تر خندیدن، کودک شویم؛ و همسوی باد، پرواز دهیم بادبادکهای بی تکلف شاعرانگی را… و برای خوش نقش تر شدن بوم زندگی، بیا دریای بی پایان نقش ها باشیم…!
- قشنگ من… - سپتامبر 4, 2023
- ناگهان باران شد! - سپتامبر 4, 2023
- پیش از این… - می 22, 2023