اسطوره-شکنی-و-اسطوره-سازی-رمانتیک-در-شعر-شاملو

اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک در شعر

  • اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک در شعر شاملو : اسطوره به ساده ترین و معمولی ترین معنا نوعی سرگذشت یا داستان است که معمولاً به خدا یا رب النوع و موجودات الهی مربوط میشود (زرافا ۱۳۸۴ ۱۱۴) و ادبیات ابزاری است که اسطوره ها را تداوم میبخشد کوپ ۱۳۸۴ (۴) رویکرد ادبیات به اسطوره و رابطه این دو در دوره های مختلف و در مکاتب ادبی گوناگون یکسان نبوده است. پس از ظهور مدرنیسم در هنر و ادبیات در برخی از مکاتب ادبی به ویژه در رمانتیسم و سپس در روزگار روایی اندیشه پسامدرن رویکرد ادبیات به اسطوره تغییر اساسی یافته است.

    در این دوره ها، هر نگرش و هر مکتب به دلائلی به گونه خاصی به اسطوره نگریسته و از همین رو نیز به گونه متفاوتی از آن بهره برده است مثلاً در حالی که ارجاع صریح و یا ضمنی به اسطوره و استفاده از کهن ،الگوها از ابزارهای روایی برخی گونهها و مکتب های ادبی است رئالیسم جادویی و سوررئالیسم با بازسازی اساطیر و قرار دادن شخصیت های اصلی داستان در فضایی ،سورئالیستی به ارائه روایتی نمادین از اساطیر پرداخته اند. حضور پررنگ اسطوره در جوامع ،امروزی مبین دلهره انسان زمان زده ای است که به نیستی و مرگ خویش میاندیشد ،ترقی ۱۳۸۷ (۴۷) انسانی که در هجوم مطلقهای شکست خورده ،علمی به دنبال خنکای خلسه آور روایتهای شاعرانه بشر دیرین از رویدادهای پیرامونش است. عامل دیگر پیوند ادبیات و اسطوره البته مسأله انتقال متنی و بینامتنی است؛ ارتباطی که هر متن با متنهای پیش از خود دارد (کهنمویی پور، ۱۳۸۴: ۱۸۶)

    بر این اساس حضور اسطوره را در همۀ متون ادبی میتوان به همین بینامتنی ارتباط داد بینامتنی تصاویر اسطوره ای نو و نمونههای پیشین (همان: ۱۸۷) توجه شاعران به اسطوره که اساساً شکل ثابتی ندارد دو مرحله متمایز دارد: «یکی مرحله ای که شاعر زیر سلطه اسطوره قرار میگیرد و اسطوره را شرح میدهد و بازگو میکند و دیگر مرحله ای که از آن فراتر می رود در آن دخل تصرف می کند، به آن می افزاید و از آن ابزار بیانی برای شعر خود میسازد در اینجا دیگر اسطوره به خدمت شاعر است و نه شاعر در خدمت اسطوره» (موحد، ۱۳۸۶: ۱۱۳).

    شاعران و نویسندگان رمانتیک برای خلق معنا و فرم اثر ادبی خود به بهره گیری از اسطوره به هر دو حالت یادشده – در بیشتر موارد به حالت دوم یعنی بازتاب اسطوره همراه با تغییر و دگرگونی و حتی خلق اسطوره -جدید بسیار تمایل دارند البته این خود از آن روست که رمانتیسم در اساس با دگرگونی و تغییر و تحول و به تعبیر درست تر سنت شکنی همراه است. در قرن ،هیجدهم همزمان با ورود به پگاه مدرنیته و همگام با دگرگونی کلی وضع زندگی انسان ،غربی شیوۀ اندیشیدن و نگاه به آنچه از زندگی، نگرش و باورهای انسان پیشامدرن بر می آمد به گونه ای در سطح کلان جامعه دچار تغییر و دگرگونی بنیادی شد (سید حسینی ۱۳۷۱) که اندیشمندان آوانگارد و از جمله هنرمندان شاعران و نویسندگان دیگر حاضر به پذیرش اصول فرسوده و جزم اندیشانه کلاسیک و پایبندی به سنتهای پیشین نبودند و به اصلاح اساسی اندیشیدند.

    نویسندگان: دکتر ابراهیم محمدی، دکتر محمد بهنامفر، غلامرضا طیبی نژاد

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی احمد شاملو رمانتیسم

    رمانتیسم و اسطوره

    شاعران و نویسندگان رمانتیک بر استفاده از اسطوره در آثار ادبی بسیار تأکید می کردند. رنه ولک که اسطوره پردازی را ویژگی همهٔ شاعران بزرگ و رمانتیسم می داند، معتقد است این شاعران میکوشیدند تفسیری مطلقاً اسطوره ای از جهان ارائه دهند (جعفری، ۱۳۷۸: ۲۹۴). برخی نیز چون شلگل بر استفاده از اسطوره تأکیدی افراطی داشتند، تا آنجا که گاه معتقد بودند اسطوره خود شعر است :همان (۲۵۹) برای درک بهتر نگاه ویژه و متفاوت رمانتیک ها به اسطوره بهتر است چند نکته مهم یادآوری شود)

    ۱- رمانتیک ها هم به نبوغ فردی شاعر و نویسنده احترام میگذارند و به رهایی او از قیدوبندهایی که هویت منفرد و شخصیت ویژه هنری او را محو و تار می سازد، میاندیشند (غنیمی هلال ،(۱۳۷۳ (۷۴ و هم برای آزادی رهایی و اصالت اراده و رأی او ارزش قائل اند و به رهایی او از قیدوبندهای سیاسی اجتماعی بها میدهند ویکتور هوگو آنگاه که رمانتیسم را آزادی خواهی در ادبیات مینامد هم آزادی از سلطه قواعد ادبی و هنری را در نظر دارد و هم آزادی از قیدوبندهای اجتماعی و سیاسی را ،(جعفری، ۱۳۷۸: ۲۶۰).میتوان گفت رمانتیسم یعنی رهایی از سیطره قواعد و سنتها و تلاش برای آفرینش ارزشها و سنتهای نوین و از جمله خلق اسطوره های تازه رمانتیسم یعنی آزادی و آفرینش

    ۲- رمانتیکها در بسیاری از موارد اسطوره ها و ] افسانه های ملی خود و ادبیات معاصر دیگر ملل و حتی اسطوره های خود آفریده نوین را اساس کار قرار می دهند(سید حسینی.(۱۷۸-۱۷۹ :۱۳۷۱)

    ۳-در حالی که هنرمند کلاسیک برای توصیف انسان کلی»، قهرمانی را از میان افسانه ها و اساطیر برمی،گزید هنرمند ،رمانتیک خویشتن را به جای این قهرمان افسانه ای میگذارد و نمونۀ هم نوعان خویش قرار میدهد .همان (۱۸۰) خود اسطوره پنداری، مساوی است با فرابردن خویشتن تا جایگاه اسطوره.

    ۴-رمانتیک ها به ابهام هنری بسیار بها میدهند (همان (۱۷۹-۱۷۸) و همین نیز آنها را به استفاده از زبان و فضای مبهم و رازآلود اسطوره بیشتر نزدیک و تشویق میکند.

    ۵- به تعبیر آیزایا ،برلین رمانتیسم نوستالوژی است و آویختن به دامان ،خیال، رؤیای مستی بخش، احساس بیگانگی و پرسه زدن در جاهایی پرت افتاده خاصه در شرق و در اعصاری دور (برلین ۱۳۸۵ ۴۳) که همین نیز آنها را به روزگاران شخصیتها و روایتهای اسطوره ای و حتی خلق شخصیتها و روایتهایی مانند آنچه در اسطوره ها دیده میشود شیفته میسازد.

    ۶- اگر این اصل مهم را بپذیریم که رمانتیکها سخت دلبسته ایده «روح ملی» و نمودهای این ،روح مانند زبان اند (کاپلستون ۱۳۸۷ ،۲۹) این واقعیت را که در شعر آنها و نیز نثر گاه رگه هایی از دلبستگی به فرهنگ و زبان ملی و بهره گیری رمانتیک از بن مایه های حماسی و اسطوره ای قوم با تغییر و تخریب یا بدون آن – دیده می شود، آسان تر باورخواهیم کرد.

    ۷- آیزایا برلین در ریشههای رمانتیسم هنگام بحث درباره جوهر نگرش رمانتیستی میگوید در حالی که جوهر نگرش سنتی این است که مجموعه ای از واقعیت ها وجود دارد که باید به آن تسلیم شویم»، جوهر نگرش رمانتیکها این دو گزاره است:

    الف) آنچه انسان به دست میآورد شناخت ارزشها ،نیست، آفرینش ارزشهاست اراده خلل ناپذیر جهان ،او دست کم تا حدودی چنان است که خود می سازدش (برلین، (۱۹۲-۱۹۳ :۱۳۸۵)
    ب) در مسیر شناخت واقعیت و جهان بین انسان سوژه (فاعل شناسا: درک کننده) و جهان ایژه مورد شناخت درک شده فاصله ای وجود ندارد چراکه اساساً در اینجا مفعولی وجود ندارد هرچه هست فاعل است که خود را به جلو میراند (همان: ۱۹۵-۱۹۴) بر اساس گزاره دوم دست کم برخی از رمانتیکها در پاسخ این پرسش که انسان چگونه میتواند واقعیت و جهان را که فرایندی از خود آفرینی مداوم است درک کند و به شناختی از واقعیت برسد بی آنکه قاطعانه تمایزی میان خود در مقام فاعل و واقعیت بگذارد، می گفتند تنها راه برای این ،کار توسل جستن به اسطوره است.

    حسن اسطوره در آن است که در عین ابهام ذاتی و عدم قطعیت ،مبنایی همواره میتوان واقعیاتی جدید را در آن کشف کرد اسطوره در دل خود چیزی ناروشن دارد و در عین حال قادر است آن چیز ناروشن را در تصاویری بگنجاند که میتوانند مخاطب را به تصاویر دیگر رهنمون شوند. از این رو، و نیز از آنجا که رمانتیسم به ادراک واقعی و از پیش ساخته شده قائل نیست و به دنبال ساختن واقعیتهای نو است و اسطوره نیز با ابهام ذاتی خود به مخاطب کمک میکند که خود تصاویر و واقعیتهای جدیدی خلق کند، رویکرد رمانتیک رمانتیستها به اسطوره و البته اسطوره سازی توجیه پذیر می نماید.

    تاکنون در پژوهشهای متعددی به بازتاب اسطوره در شعر شاعران معاصر، بـه ویـژه احمد شاملو پرداخته شده است در کتابهای سفر در مه (پورنامداریان، ۱۳۸۱)، سرود بی قراری (شریعت ،کاشانی ۱۳۸۸) و امیرزاده کاشیها (سلاجقه ۱۳۸۴) به حضور چند اسطوره برجسته در شعر شاملو اشاره شده است در «مقاله های حضور» اسطوره های ادبی خارجی در شعر معاصر فارسی علوی و علی اکبرپور (۱۳۹۰) و بازتاب اسطوره در شعر «سیاوش کسرایی» (حسن پور آلاشتی و اسماعیلی ۱۳۸۸) به توصیف چگونگی بازتاب اسطوره در شعر برخی از شاعران معاصر و در مقاله های عناصر و مضامین ترسایی در شعر شاملو (جوکار و عارف زریجی، ۱۳۹۰) نمودهای اساطیری انبیا و آیین گذاران در شعر شاملو (خادمی کولایی، ۱۳۸۶)، گذری بر اسطوره های شعر شاملو (امینی (۱۳۷۹)، «بررسی تطبیقی اساطیر در شعر شاملو و أدونيس» (میرقادری و غلامی (۱۳۸۹) و «اسطوره های شاملو» (امامی، ۱۳۸۴ به بازتاب اسطوره در شعر شاملو پرداخته شده است.

    در این پژوهشها به برخی نکته های کلی از جمله غیرایرانی بودن بیشتر بن مایه های اسطوره ای شعر شاملو (غلبه اسطوره های سامی اشاره شده است. با این حال تاکنون پژوهشی که به تحلیل و تبیین نگاه رمانتیک شاملو به اسطوره و بهره گیری او از اسطوره شکنی تخریب ساخت و معنا، تغییر و تقدس زدایی از آن در هم آمیزی روایتهای اسطوره ای و اسطوره با تاریخ یا داستان)
    و اسطوره سازی رمانتیک – برمبنای نظری مکتب رمانتیسم بپردازد انجام نگرفته است نگارندگان با توجه به همین ،ضرورت با تکیه بر نگاه ویژه رمانتیکها به اسطوره و تلاش آنها برای تغییر ساخت و تفسیر اسطوره های کهن و آفرینش اسطوره های مدرن از سویی و پیوند متقن این نگرش با اصول نظری فلسفهٔ ایده آلیستی از دیگر سو، به تحلیل چگونگی بازتاب اسطوره در شعر شاملو به عنوان شاعری که سروده هایش از مؤلفه های رمانتیسم تهی نیست – پرداخته اند و اسطوره شکنی و اسطوره سازی او را تفسیر کرده اند.

    نگاه رمانتیک الف. بامداد به اسطوره

    ورود رمانتیسم به ادبیات عصر مشروطه اعتراضی بود علیه ادبیات ایستا و سخنان تکراری دوره پیش (جعفری، ۱۳۸۶) ۶۵) این حس اعتراض و تلاش برای ایجاد انقلاب ادبی آرام آرام به شاعران برجسته پس از مشروطه از جمله احمد شاملو رسید و او که از بزرگان شعر فارسی است، به نیکویی از این میراث اندیشگی شعر مشروطه بهره برد. مطالعه آثار ادبی معاصر فارسی این نکته را به وضوح نشان میدهد که در دهه های سوم تا پنجم قرن حاضر، گرایش شاعران و نویسندگان ایرانی به رمانتیسم چشمگیر بوده است.

    این گرایش که از یک سو، برخاسته از شکست نهضتهای مردمی است و از سوی دیگر، ریشه در سرخوردگی از تحولات جدید یا مدرنیته و نیز احساس فروپاشی آرمانهای روشنفکرانه دارد نگرش شاعران و نویسندگان ایرانی را به اسطوره متحول کرده است. آنها دریافته اند که برای تحریک احساسات ملی و برانگیختن مردم برای تغییر وضع موجود و ایجاد جذابیت شاعرانه در داستانهایشان میتوانند به بن مایه های اسطوره ای روی آورند و از قدرت آنها در پرورش معانی و اهداف خود استفاده کنند نکته بسیار مهمی که به هیچ وجه نباید از آن غافل شویم این است که بهره گیری این شاعران و نویسندگان از اسطوره  همچون تمام شاعران و نویسندگان رمانتیست بیشتر به وسیله اسطوره سازی و خلق اسطوره های مدرن، بازآفرینی و بازسازی اسطوره های کهن گاه همراه با تغییر و تخریب آنها و در مواردی هم در آمیختن روایتهای اسطوره ای بوده است؛ مانند آنچه در «خون سیاوش» اثر یحیی قریب (۱۳۶۲)، آرش شیواتیر نوشته ارسلان پویا (۱۳۵۷) خوان هشتم و «آدمک» سروده مهدی اخوان ثالث (۱۳۸۶ (۹۲-۷۵) سرودههای احمد شاملو و آثاری از این نوع دیده میشود.

    با اینکه نمیتوان قاطعانه گفت کلیت شعر شاملو – یا آثار هر کدام از شاعران و نویسندگان یادشده – اساساً رمانتیک است و تمام مؤلفههای رمانتیسم غربی در همه جایش دیده میشود اما در کنار رویکرد رمانتیک به اسطوره که در ادامه به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت، برخی از دیگر مؤلفههای رمانتیسم را نیز میتوان در برخی بخشهای آن نشان داد. از جمله اینکه شاملو همانند رمانتیکها که عموماً به عواطف انسانی و البته فردی توجه میکنند (سیدحسینی (۱۳۷۱ ۱۷۹-۱۷۸) و (غنیمی هلال، ۱۳۷۳ ۶۳) و شعر غنایی یکی از زیباترین و شکوهمندترین دستاوردهای جنبش هنریشان است (فورست، ۱۳۷۶: ۷۹) درگیر عواطف رمانتیک است (تسلیمی، ۱۳۸۳ ۱۰۶) و در سراسر شعرش، غنای احساس هیجان و عاطفه بشری به چشم میخورد البته باید به این نکته مهم توجه کنیم که رنگ عاطفه در دوره های مختلف شاعری شاملو ثابت و یکسان نیست؛ در حالی که حال و هوای نظم های آهنگهای فراموش شده رمانتیک سوزناک است (پورنامداریان، ۱۳۸۱: ۹۶)،

    در مجوعه های بعدی از غلبهٔ مطلق احساس کاسته میشود و شعر عاشقانه و عاطفی شاملو در کنار شعر متعهد و اجتماعی او قرار میگیرد یا اینکه مرگ اندیشی و از مرگ گفتن که از درون مایه های فراگیر شعر رمانتیک است – به گونه ای که این نوع اشعار را مکتب شعر گورستان نامیده اند .در شعر شاملو ،نیز به ویژه آنگاه که از جامعه و اوضاع سیاسی- اجتماعی پیرامونش آزرده خاطر است دیده میشود. برای نمونه شاملو در شعر از مرگ من سخن گفتم (۱۳۸۷ ۵۶۹-۵۶۴) که درون مایه ای فلسفی دارد دغدغه «مرگ» را در هیأت پذیرشی زیبا با زبانی شاعرانه (سلاجقه، ۱۳۸۴: ۵۹۲) به تصویر می کشد. مرگ اندیشی و مرگ ستایی شاملو در اصل توضیح دهنده انگیزه و اندیشه دوری جستن او از زیستگاه نامهربان اجتماعی اش و بدرود گفتن دنیای رجاله ها و نامردمان است (شریعت کاشانی، ۱۳۸۸ ۲۶۲) شاعر مرگ را به انتخاب خود بر میگزیند چراکه در پرتو نگاه رمانتیک او در راه رسیدن به هدف و عقیده مرگ نیز دلپذیر است حتی در برخی موارد، شاملو با مرگ برخورد تحقیرآمیزی دارد:

    بیهوده مرگ
    به تهدید
    چشم می دراند
    ما به حقیقت ساعتها
    شهادت نداده ایم (شاملو، ۱۳۸۷: ۶۰۴)

    در مجموع شاملو مانند برخی از شاعران ناامید و معناباخته نیست که با نومیدی به دنبال مرگ باشد بلکه راست این است که او حاضر نیست به هر قیمتی زندگی کند. باور به حضور برخی از مؤلفههای رمانتیسم در شعر شاملو و البته توجه به نکات یاد شده درباره وضعیت اسطوره در رمانتیسم پذیرش این واقعیت را که گاه در شعر شاملو، اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک دیده میشود آسان تر مینماید. در شعر او بسیاری از مضامین شعری با کمک اسطوره پرداخته شده است.

    بسیاری از تصویرها و توصیفها، فضایی اسطوره ای دارند در بیشتر مجموعههای شعری او به نوعی از زبان تصویر و محتوای اسطوره ای استفاده شده است؛ از جمله در مجموعه های آیدا در آینه و آیدا، درخت، خنجر و خاطره که در سالهای دهه چهل سروده شده اند، جنبه های مختلف اسطوره پردازی دیده میشود البته شاملو به دلیل جنس شعرش که همواره در آن دغدغه انسان و تعهد به آرمانهای والای بشری مشهود است، از اسطوره ها برای رسیدن به آن آرمانها و نیز دفاع از عقاید خود استفاده میکند و از همین رو دست به اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک میزند اسطوره شکنی و اسطوره سازی شاملو را در قالب گونه ها و حالتهای زیر بهتر و روشن تر میتوان گزارش کرد.

    ۱-۳- اسطوره شکنی رمانتیک

    الف) تخریب اسطوره
    چنان که در سروده هایی چون شعری که زندگی است (شاملو، ۱۳۸۷: ۱۴۸-۱۴۰) می بینیم، شاملو از شاعرانی است که تأکید فراوانی بر مبارزه برای مردم و توجه به تعهد اجتماعی دارد و در واقع من شخصی در شعر او به من جمعی تبدیل شده است. این شعر شش سال پس از کودتای سیاه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سروده شده است؛ حادثه ای که پس از آن عموم ایرانیان به ویژه روشنفکران و هنرمندان ،جامعه دچار سرخوردگی و نومیدی شدیدی شدند و میتوان تأثیر این نومیدی را در بسیاری از آثار ادبی آن دوره تا پیروزی انقلاب اسلامی دید این نومیدی ،کشنده بر نگاه شاعران به بنمایه ها و شخصیت های اساطیری نیز تأثیر گذاشته و گاه آن را اساساً دگرگون کرده است. از جمله این دگرگونیها میتوان به دگرگونی نگاه به بنمایههای اسطوره ای از جمله داستان شگفت زادن، زیستن و عروج یا تصلیب مسیح (ع) اشاره کرد (۸)

    قبل از تبیین دگرگونی اسطوره، باید یادآوری شود که شاملو از میان داستانهای انبیا و ،آیین گذاران به سرگذشت مسیح بیشتر توجه کرده است. این علاقه مندی را میتوان گذشته از انگیزه های شخصی و آشنایی شاعر با مسیحیت برآمده از وضعیت ویژه مسیحیت و آمیختگی آن با افسانه و داستان و پذیرفتن رنگ اسطوره و در نتیجه یافتن امکان تأویل و تفسیر و تمثیل بیشتر» (جوکار و رزیجی، ۱۳۹۰: ۱۲۵) دانست و از دیگر سو برخاسته از سرشاری اسطوره مسیح شهید از مایه های عمیق ،انقلابی که میتواند در جامعه منفعل رخوت زده تحرک و خیزش و رستاخیزی بیداری آفرین ایجاد کند (خادمی کولایی، ۱۳۸۶: ۱۲۸).

    در حالی که در شعر کلاسیک فارسی همواره دم حیات بخش مسیح مورد توجه بوده است، در شعر نو به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد مرگ و به صلیب کشیده شدن او همراه با خوارداشتهای بسیار قومی که عیسی قهرمان برای نجات آنها میجنگد و نیز با تکیه بر بیهوده بودن و بی ثمر ماندن این مرگ مقدس و اسطورهای مورد توجه شاعران از جمله شاملو، واقع شده است شاملو بارها به تصلیب مسیح (ع) اشاره کرده است و این تصلیب در نگاه او، نماد مرگ بیحاصل قهرمانی است که برخلاف آنچه در روایت و ساختار اصلی اسطوره مسیح نجات بخش نهادینه شده است نتوانسته با مرگ ،خود، جامعه اش را چنان که باید از خواب بیدار کند در شعر زیر از مجموعه باغ آینه – شاعر سرنوشت خود و مبارزان روزگارش را همانند سرنوشت مسیح (ع) میداند که جان خود را برای نیل به آرمانهایشان فدا کرده اند بی آنکه کوچکترین تأثیری بر جامعه نهاده باشند او که از عبرت گرفتن و بیدار شدن جامعه نومید است مرگ مسیح مبارزان عصر خود را بیهوده می پندارد:
    عیسا بر صلیبی بیهوده مرده است
    و کاج سرفراز صلیب چنان پربار است
    که مریم سوگوار
    عیسای مصلوبش را باز نمیشناسد (شاملو، ۱۳۸۷: ۳۹۳).

    در عین حال نباید از یاد ببریم که شاملو در سروده ،فوق بیشتر بر بیهودگی و بی ثمر ماندن این مرگ به دلیل ناآگاهی مردم و پشت کردن آنها به قهرمانانی که به خاطر ایشان جان میدهند تأکید میکند و این خود میتواند گونۀ آشکار تخریب اسطوره بــه شمار آید. از همین روست که شاملو در بسیاری از سروده های خویش از مردم زمانه مینالد و گاه آنها را به سبب تظاهر به آگاهی و بیداری بسیار تند سرزنش میکند
    من با دهان حیرت :گفتم
    ای یاوه، یاوه، یاوه خلایق مستید و منگ
    یا به تظاهر تزویر می کنید؟ (همان: ۶۵۴)

    نمونه های تخریب و البته ،تغییر در هم آمیزی و وارونه سازی اسطوره های برآمده از روایات دینی در شعر شاعران رمانتیک اروپایی نیز بسیار دیده میشود. ویلیام بلیک (۱۷۵۷-۱۸۲۷)، که بیش از آنکه کتاب مقدس را امری مقید و ثابت بداند، می پندارد میتواند آن را تماماً به تناسب زمان بازنویسی ،کند همه تلاش خود را برای احیای اسطوره مسیحی به کار میگیرد و اسطورۀ خود قرائت خود از اسطوره را این گونه شرح میدهد بازنویسی و در هم آمیختن الگوهای آفرینش و نجات (کوپ ۱۳۸۴: ۱۲۵). او در عین وفاداری به اسم اعظم نامی که بر کتاب مقدس نهاده بود جهان آن را دست کم از دید معتقدان سنتی وارونه مینماید بلیک در ازدواج بهشت و دوزخ (۱۷۹۳)، نشان میدهد که اضداد ظاهراً ناسازگار نظیر بهشت و دوزخ خیر و شر و خرد و هوس هماره تقابلی دیالکتیکی دارند که بدون آن هیچ پیشرفتی وجود ندارد او به منظور ایجاد تعادل در برابر عقیده سنتی حتی خرد شیاطین را می ستاید (همان: ۱۲۶)

    ب) تقدس زدایی از اسطوره
    برخورد طنزآمیز با اسطوره معمولاً به تقدس زدایی از آن میانجامد. شاملو گاه چنان با اسطوره برخورد میکند که شخصیتها باورها، گزاره ها و مفاهیم اسطوره ای تقدس خود را از دست میدهند و طنزآلود می.شوند این همان برخوردی است که آلن رب گریه در رمان پاک کن ها با اسطوره اودیپ انجام میدهد آن را تنها به قصد اسطوره زدایی و شکستن قداست و ابهت اسطوره به صورتی خنده آور بازتاب میدهد (اسداللهی، ۱۳۸۴: ۸). شاملو با اسرافیل و صورش چنین برخورد میکند

    زمین مرا و تو را و اجداد ما را به بازی گرفته است
    و اکنون
    به انتظار آن که جاز شلخته اسرافیل آغاز شود
    هیچ به از نیشخند زدن نیست (شاملو، ۱۳۸۷: ۴۸۶)
    او البته جای دیگر با شیطان نیز همین طور برخورد میکند و تصویر او را این گونه
    بازتاب می دهد
    نه شیطان بهتان خورده با کلاه بوقی منگوله دارش
    نه ملغمه بی قانون مطلقهای متنافی (همان (۹۷)
    اگرچه در سرودۀ اخیر سخن از توصیف چهره شیطان رانده شده است و شاید به نظر رسد که شاعر میتواند تصویر ناخوشایندی از او ارائه ،کند اما این برخورد با شیطان و تصور کلاه بوقی منگوله دار تصویری متفاوت و البته همراه با طنز و تمسخر از شیطان به نمایش گذاشته است.

    پ) تغییر در تفسیر اسطوره
    شاملو گاه بعضی از اسطوره ها را با ایجاد تغییر در تفسیرشان به کار می برد؛ به عنوان مثال در شعر «سرود ابراهیم در آتش» آنجا که میگوید آه اسفندیار مغموم تو را آن به که چشم فروپاشیده باشی (همان ۷۲۷ )بر اسفندیار در قامت یک قهرمان – دل میسوزاند از این رو که ناگزیر است بسیاری از نامردمیها را ببیند و آگاهانه به خاطر دیگران به میدان سرنوشت و البته مرگگاه خویش برود؛ او اگر دردها را نمیدید با پای خویش به مسلخ ناگزیر نمیرفت البته شاملو علاوه بر تغییر در تفسیر ،اسطوره گاه در کارکرد مفاهیم اسطوره ای نیز تغییر ایجاد می کند بنابر ،(اسطوره پاشنه آشیل» و «چشم اسفندیار» نقطه ضعف و مایهٔ شکست محسوب میشوند اما شاملو دست به ابتکار میزند و اندوه عشق و غم تنهایی را موجب از بین رفتن رویین تنی قهرمان و در نتیجه شکست پذیر شدن او میداند :
    رویینه تنی که راز مرگش
    اندوه عشق و غم تنهایی بود (همان: ۷۲۷)

    ت) در آمیختن روایات اسطوره ای
    گاه شاعر اجزای دو یا چند اسطوره مختلف و در مواردی اسطوره و تاریخ یا داستان را در یک روایت یا تصویر گرد میآورد و تلاش میکند به کمک آن بهتر و تأثیرگذارتر با
    مردم سخن بگوید:
    تو ایوبی
    که از این پیش اگر
    به پای
    برخاسته بودی
    خضروارت به هر قدم
    سبزینه چمنی به خاک
    می گسترد (همان: ۷۱۶)

    در این شعر شاملو با کنار هم قرار دادن اجزای روایت خضر و ایوب و خلق تصویر واحد به مخاطب خود (جامعه) یادآور میشود که اگر از جا برمیخاست و اجازه نمیداد که بیماری آن گونه که بر ایوب چیره شد بر او مسلط شود می توانست خضروار به همه جا شور و طراوت ارزانی کند و حیات تازه ای به جامعه در تاریکی مانده اش ببخشد. شاملو در سروده زیر نیز چند اسطوره را با هم در آمیخته است :
    که می داند
    که من باید
    سنگهای زندانم را به دوش کشم
    بسان فرزند مریم که صلیبش را
    خداوندان شما به سیزیف بیدادگر خواهد بخشید.
    من پرومته نامرادم
    که از جگر خسته
    کلاغان بی سرنوشت را سفرهای گسترده ام (همان: ۳۰۶)

    او ابتدا سیزیف وار مشکلات خود و جامعۀ خویش را به دوش می کشد و در ادامه خود را به مسیح مصلوب و پرومته مانند میکند و به عنوان یک شاعر رمانتیک واقعی خود را در جایگاه قهرمان اسطوره ای قرار میدهد خود را جایگزین مسیح، سیزیف و پرومته میکند و همۀ ویژگیهای ایشان را در خود جمع میکند خود اسطوره پنداری یا فرابردن خویشتن تا جایگاه (اسطوره) گاه ترکیب اسطوره ها از در کنارهم نهادن ساده اسطوره ها یا اسطوره و تاریخ و داستان فراتر میرود و به آمیختگی روایتها به گونه ای که تشخیص اجزای هــر روایت، برای مخاطبی که اسطوره و تاریخ و داستان را نیک نمیشناسد دشوار است منجر میشود. در شعر «هملت»، باغ جتسمانی که از اجزای داستان مسیح (ع) است با برخی از عناصر داستان هملت شکسپیر به گونه ای آمیخته شده است که تشخیص آن به آسانی ممکن نیست:
    پدرم مگر به باغ جسمانی خفته بود
    که نقش من میراث اعتماد فریب کار اوست
    و بستر فریب او
    کام گاه عمویم (همان: ۶۶۲)

    ث) اسطوره گونگی معشوق تجلی اساطیری معشوق
    در شعر شاملو معشوق بسیار فردی و شخصی گل کو رکسانا و آیدا – تجلی کاملاً مثالی و اسطوره ای پیدا میکند و به او اجازه میدهد یکی از اصلی ترین بن مایه های ذهنی خود یعنی زن آزادی بخش اساطیری (فتوحی(۱۳۸۵ (۲۹۳ را مجسم سازد. وی ابتدا واژه «گل کو» و سپس «رکسانا» را برای تجسم این بنمایه بر میگزیند و سپس به «آیدا» میرسد؛ زنی که با نامهای گل کو و رکسانا در شعر شاملو حضور داشت، به هیبت آیدا در می آید و به زنی اساطیری بدل می.شود این البته از سویی به ذات معشوق در شعر فارسی برمی گردد که همواره «اسطوره» است نه چهره و دست یافتن به او یک آرمان» (شمیسا ۱۳۷۰ ،۲۶۹) و از دیگر سو به نگرش شعری شخصی خود شاملو:
    خنیاگران باد
    امشب رکسانا
    با جامه سفید بلندش
    پنهان ز هر کسی
    مهمان من شده است و کنون
    مست
    بر بسترم
    افتاده است (شاملو، ۱۳۸۷: ۱۲۱-۱۲۰)

    شاملو خود جایی با اشاره به معنای واژگانی لفظ رکسانا میگوید: «رکسانا با مفهوم روشن و روشنایی که در پس آن نهان ،بود نام زنی فرضی شد که عشقش نور و رهایی و امید است» (همان: ۱۰۶۲)

    در شعر فارسی در توصیف معشوق اساطیری یا توصیف اساطیری معشوق از ذکر جزئیات خبری نیست چراکه در این حالت اساساً وصف معشوق، شخصی و جزئی نیست در همه ابعاد زمان و مکان حضور دارد و مبهم و متوسع است» (شمیسا، ۱۳۷۰: ۲۶۹) در شعر شاملو نیز معشوق با استفاده از مفاهیم بلند و گاه تصاویر مبهم و مات همچون تصاویر سوررئال توصیف می.شود در این حالت گاه مخاطب در آغاز حس میکند به تصویری روشن از معشوق نزدیک میشود اما شاعر بی درنگ پندار او را با ابهام در تصویر و البته بهره گیری از گزاره ای جادویی و شگفت، نقش بر آب می کند. مخاطب ابتدا گمان میکند تصویر و معنا را دریافته است اما آنگاه که با درنگ و دقت در شعر می نگرد یقین حاصل میکند که آن را در نیافته و فقط حسی از دریافتن همراه با
    لذتی سرشار به او دست داده است:
    خورشیدی که
    از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند
    نگاهت شکست ستمگری ست
    آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود (شاملو، ۱۳۸۷: ۴۵۴-۴۵۳).
    همین نگاه به معشوق است که به خلق تصویر زیر از او می انجامد
    آیدا لبخند آمرزشی ست
    نخست
    دیرزمانی در او نگریستم
    چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
    در پیرامون من
    همه چیزی
    به هیأت او درآمده بود آنگاه دانستم که مرا دیگر
    از او
    گزیر نیست (همان: ۵۱۳).

    ۲-۳- اسطوره سازی رمانتیک

    به  اعتقاد رمانتیکها تصاویر اسطورهای کهن برای انسان مدرن مرده اند و باید اسطوره هایی مدرن داشته باشیم و از آنجا که اسطوره مدرن وجود ندارد، بدین علت که علم اسطوره را کشته یا دست کم فضای حیات آن را از میان برداشته ما باید اسطوره ها را بیافرینیم» برلین، ۱۳۸۵: ۱۹۷ ۱۹۶) این خود یعنی پدید آمدن فرایند آگاهانه اسطوره سازی رمانتیک که البته مبنای فکری – فلسفی معتبری نیز دارد، چراکه بسیار نزدیک است به عقیده شلینگ که پیدایش و تعمیق اندیشه های رمانتیک، با آراء او و فیشته هر دو از فیلسوفان ایدئالیست آلمانی ارتباط تنگاتنگی دارد (کاپلستون، ۱۳۸۷: ۳۰-۲۶):

    «اسطوره باید ساخته شود… اسطوره را باید به صورت دسته جمعی به وجود آورد» (بووی، ۱۳۸۵ (۲۲۱) از این رو، اگرچه ممکن است در نگاه نخست و به ظاهر «اسطوره سازی» در معنی تصرف در واقعیت و تبدیل امر واقعی به یک واقعیت برین و راندن به فرازمان و فرامکان فتوحی :۱۳۸۵ ۲۸۷ تعبیری نارسا و حتی نا پذیرفتنی و روند اسطوره سازی در کوتاه زمان و توسط یک شاعر یا نویسنده غیر ممکن به نظر ،رسد اما اگر به این اصل بسیار مهم توجه کنیم که این تعبیر در هنر و ادبیات رمانتیک خاستگاه و کارکردی هستی شناختی و معرفت شناسانه و به تعبیری روشن تر مبنایی فلسفی دارد، آن را امری توجیه شده خواهیم یافت ،فلسفه هنر و ادبیات انقلابی رمانتیک در پی دگرگونی ارزشها و ساختارهای حاکم بر جامعه و تفکر سنتی – که به باور رمانتیک ها مانعی جدی بر سر راه طبیعی و خودساخته هستی و خواهان شکل دادن نظم بخشیدن و سامان دادن اجباری و ساختگی به جهان به ویژه ارزشهای آن است و البته آفرینش ارزشهای نو منطبق بر منطق طبیعی و خودکار هستی است این همان خواسته ای است که به عنوان نمونه شاعر برجسته رمانتیک ویلیام ،بلیک با خلق «اسطورههای شخصی» در پی دست یافتن بدان است (اولیایی نیا، ۱۳۸۴ (۱۴) (۱۱) و آلن رب گریه با ایــن سـخـن صـریح کــه مــن اسطوره تمدنی را دوباره میسازم که در آن زندگی میکنم (اسداللهی، ۱۳۸۴: ۱۰)، تلاش برای دست یافتن بدان را واقعیتی انکار ناشدنی نشان میدهد.

    بر اساس همین اصل باور به قابلیت اسطوره سازی -ادبیات پیر برونل در فرهنگ اساطیر علاوه بر اسطوره های برآمده از روایات کهن یونان باستان و نیز اسطوره های ادبی عصر نو، دسته سومی را نیز اضافه میکند و آن چهرههایی است که ادبیات آنها را تبدیل به اسطوره کرده است (کهنمویی پور ۱۳۸۴ .۱۸۸) در شعر احمد شاملو نیز گاه گونه های مختلف آفرینش اسطوره و برآوردن قهرمان تا جایگاه شخصیتی اسطوره ای دیده میشود؛ به ویژه در سروده های دوران مبارزه و هیجان نبرد با دیو ،تاریکی بیشتر چهره های سیاسی هم روزگار او که قربانی استبداد شده و شجاعانه جان باخته بودند، در قامت یک ابرقهرمان سیاسی حماسی به چهرههایی اسطوره ای تبدیل شده اند این را نیز نباید از نظر دور بداریم که شاملو ،خود در سرود ابراهیم در آتش با اشاره ای ظریف و البته رسا، فلسفه و نگرش اسطوره ساز و تلاش برای خلق قهرمانان دیگرگونه را که رنگ و بوی اسطوره دارند مبنای تفکرش اعلام کرده است مرا دیگرگونه خدایی می بایست… و خدایی دیگرگونه آفریدم شاملو، ۱۳۸۷ (۷۲۹) در ادامه به برخی از سروده های او که به نظر میرسد در آنها اسطوره سازی انجام گرفته است، اشاره میشود:
    توصیف مهدی رضایی- مبارز تیرباران شده و تصور او در قامت یک قهرمان شگفت در سروده ای که به تعبیر پورنامداریان خود حماسه مردی است که در برابر حاکم مستبد و نظام ستمگر می ایستد (پورنامداریان ۱۳۸۱ ۲۹۰) از این مبارز چهره ای دست نایافتنی و اسطوره ای ارائه میکند:
    دیگرگونه مردی آنک که خاک را سبز میخواست
    … چه مردی چه مردی
    شیر آهن کوه مردی از این گونه عاشق
    میدان خونین سرنوشت
    به پاشنه آشیل
    در نوشت (شاملو، ۱۳۸۷: ۷۲۷)
    در شعر شگفت مرگ نازلی که در مرثیه و ستایش وارتان سالاخانیان از مبارزان پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سروده شده است نیز شاعر به گونه ای اسطوره سازی
    نزدیک شده است
    «نازلی بهار خنده زد و ارغوان شکفت
    در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
    دست از گمان بدار!
    با مرگ نحس پنجه میفکن
    بودن به از نابود شدن خاصه در بهار….
    نازلی سخن نگفت؛
    سرافراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت….
    نازلی سخن نگفت؛
    چو خورشید از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت…
    نازلی سخن نگفت

    نازلی بنفشه بود گل داد و
    مژده داد: «زمستان شکست!»
    و رفت… شاملو، ۱۳۸۷: ۱۳۴-۱۳۳).
    گونه ای توصیف قهرمان در این سروده او را تا جایگاه اسطوره یا چهره ای اسطوره ای فرامیبرد و از او قهرمانی اساطیری میسازد که همواره می تواند منجی قومش باشد. شاملو خود نیز معتقد است که میتوان این شعر را به تمامی وارتانها – قهرمانان و مبارزان سیاسی از جان گذشته – تعمیم داد و از صورت حماسه یک مبارز به خصوص درآورد (همان (۱۰۶۳) ،وارتان قهرمان شگفتی است که مانند همه قهرمانان اساطیری، میتواند امیدبخشنده و معنادهنده به همۀ مبارزان و مبارزه ها باشد.

    آنچه درباره «نازلی» و «وارتان و باور شاملو مبنی بر فراگیر شدن شعر «مرگ نازلی» گفته شد به باور حمیدیان درباره «ناصری» و «بار» در شعر مرگ ناصری نیز صادق است .شاملو در این سروده،اش مسیح (ع) را ناصری یکی از (اهالی ناصره) و صلیب را بــار گفته است تا هرگونه بار مسؤولیتی را در برگیرد (حمیدیان، ۱۳۸۱: ۲۰۲) شاملو در شعر زیر که به یاد سیزده انقلابی یونانی سروده شده است تا آنجا پیش که خود را با آنان یکی میپندارد و به خود اسطوره پنداری فرابردن خویشتن تا می رود جایگاه اسطوره دست میزند:
    سیزده قربانی، سیزده هرکول
    بر درگاه معبد یونان خاکستر شد و آن هر سیزده
    من بودم (شاملو، ۱۳۸۷: ۲۳۷)

    در نهایت باید به این نکته اشاره شود که شاملو در روند اسطوره سازی تا جایی پیش میرود که در نظر او انسان چه در معنای انسان نوعی و چه در معنای انسان تاریخی) خود به گونه یک اسطوره در می آید (شریعت کاشانی ۱۳۸۸ ۹۹) در شعر زیر که در سوگ تقی ارانی سروده شده است در ،آغاز مبارزه این شخصیت ،تاریخی، بزرگ داشته میشود، سپس به مبارزه او با دیو تاریکی و ستم جنبه ای انسانی و جهانی و البته فرازمانی و فرامکانی بخشیده میشود و در نهایت چنین یادآور میشود که هر انسانی در مبارزه دیو استبداد و ستم میتواند مسیح دوران قهرمان و اسطوره روزگارش باشد.
    … و حماسه طوفانی تو شعرش را آغاز کرد و راه میرود بر تاریخ بر چین
    بر ایران و یونان انسان انسان انسان
    و شعر زندگی هر انسان
    که در قافیه سرخ یک خون بپذیرد پایان
    مسیح چارمیخ ابدیت یک تاریخ است (شاملو، ۱۳۸۷: ۶۲)
    شاملو در جایی دیگر به صراحت یادآور میشود که:
    اکنون هر زن مریمیست
    و هر مریم را
    عیسایی بر صلیب است (همان: ۵۸۲)

    نتیجه گیری مقالۀ اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک

    وجود اسطوره در دنیای شاعر رمانتیک که باور دارد آرمانها یافتنی نیستند بلکه آنها را باید خلق ،کرد ضرورت و توجیه منطقی و علمی دارد اگر رمانتیسم را بیداری دوباره شعری که در خوابگردی قرون وسطی جریان داشت ،بدانیم آمیختگی آن با تغییر و تحول را کاملاً مقبول و پذیرفتنی و تحول و تغییر اسطوره را نیز کاملاً توجیه شده خواهیم دانست شعر و نگاه رمانتیک که همه چیز را شایسته تغییر و اصلاح می داند میکوشد همه چیز را اگر شایسته اصلاح ،است اصلاح کند و اگر نیست از اساس دگرگون یا حتی حذف کند و ارزشهای ابداعی را جایگزین سنتها و داستانها و اسطوره های کهن سازد شاعر رمانتیک میکوشد چنانکه شعری را میسازد جهان خود را با اسطوره ها و داستانهای ویژه خود بیافریند.

    وجود نگرش رمانتیک در شعر شاملو و غلبه برخی مؤلفههای آن بر سروده هایش نگاه او را به اسطوره ها – به عنوان بخشی از سنتهای فرهنگی بشری – کاملاً دگرگون کرده است. به سخن دقیق تر نگاه رمانتیک به اسطوره که همراه است با تکیه بر اسطوره های ملی ،خود تکیه بر اسطوره های خود آفریده و توجه به ابهام هنری، بازتاب اسطوره را در شعر شاملو متفاوت ساخته است خود اسطوره پنداری رمانتیک اسطوره شکنی تخریب اسطوره تقدس زدایی از آن تغییر در تفسیر اسطوره، درآمیختن روایات اسطوره ای مختلف و اسطوره سازی رمانتیک از گونههای اصلی بازتاب رمانتیک اسطوره در شعر شاملوست.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *