شعر گریه ی لیلی هوشنگ ابتهاج

چشم گریان تو نازم، حال دیگرگون ببین – گریه ی لیلی

چشم گریان تو نازم، حال دیگرگون ببین – شعر گریه ی لیلی هوشنگ ابتهاج   چشم گریان تو نازم، حال دیگرگون ببین گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین مانده ام با آب چشم و آتش دل، ساقیا[…]

شعر ناز و نوازش هوشنگ ابتهاج

تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم – ناز و نوازش

تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم – شعر ناز و نوازش هوشنگ ابتهاج   تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم صد بهارم نقش زد بر پرده ی گل پوش چشم مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم وقت آن آمد که ساغر پر[…]

شعر آینه در آینه هوشنگ ابتهاج

مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا – آینه در آینه

مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا – شعر آینه در آینه هوشنگ ابتهاج   مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا جان دل و دیده منم، گریه ی خندیده منم یار پسندیده منم، یار پسندید مرا کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز[…]

شعر آینه ی شکسته هوشنگ ابتهاج

بیایید، بیایید که جان دل ما رفت – آینه ی شکسته

بیایید، بیایید که جان دل ما رفت – شعر آینه ی شکسته هوشنگ ابتهاج   بیایید، بیایید که جان دل ما رفت بگریید، بگریید که آن خنده گشا رفت برین خاک بیفتید که آن آلاله فرو ریخت برین باغ بگریید که آن سرو فرا رفت درین غم بنشینید که غم خوار سفر کرد درین درد[…]

شعر آواز بلند هوشنگ ابتهاج

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی – آواز بلند

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی – شعر آواز بلند هوشنگ ابتهاج   وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نیست رهایی تا در قفس بال و پر خویش اسیرست بیگانه ی پرواز[…]

شعر پرواز خاکستر هوشنگ ابتهاج

به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟ – پرواز خاکستر

به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟ – شعر پرواز خاکستر هوشنگ ابتهاج   به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟ که هر دم می گشاید پرده ای از راز خاکستر به پای شعله رقصیدند و خوش دامن کشان رفتند کسی زان جمع دست افشان نشد دمساز خاکستر تو پنداری هزاران نی در[…]

شعر داستانی دیگر هوشنگ ابتهاج

روی تو گلی ز بوستانی دگرست – داستانی دیگر

روی تو گلی ز بوستانی دگرست – شعر داستانی دیگر هوشنگ ابتهاج   روی تو گلی ز بوستانی دگرست لعل لبت از گوهر کانی دگرست دل دادن عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست چو نی نفس تو[…]

شعر ازلی هوشنگ ابتهاج

چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی – ازلی

چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی – شعر ازلی هوشنگ ابتهاج   چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی چراغ خلوت این عاشق کهن باشی به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی تو یار خواجه نگشتی به صد هنر، هیهات که بر[…]

شعر بیداد همایون هوشنگ ابتهاج

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت – بیداد همایون

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت – شعر بیداد همایون هوشنگ ابتهاج   فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت که شکیب دل من دامن فریاد گرفت آن که آیینه ی صبح و قدح لاله شکست خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت آه از شوخی چشم تو، که خونریز فلک دید[…]

شعر صله هوشنگ ابتهاج

با تو یک شب بنشینم و شرابی بخوریم – صله

با تو یک شب بنشینم و شرابی بخوریم – شعر صله هوشنگ ابتهاج   با تو یک شب بنشینم و شرابی بخوریم آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست دست در گردنت آویخته تابی بخوریم بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است باده با زمزمه ی[…]

شعر قدر مرد هوشنگ ابتهاج

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد – قدر مرد

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد – شعر قدر مرد هوشنگ ابتهاج   بگذر شبی به خلوت این همنشین درد تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد خون می رود نهفته ازین زخم اندرون ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد این طرفه بین که با همه سیل بلا که[…]

شعر گریه ی شبانه هوشنگ ابتهاج

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت – گریه ی شبانه

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت – شعر گریه ی شبانه هوشنگ ابتهاج   شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و[…]

شعر بعد از نیما هوشنگ ابتهاج

با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان – بعداز نیما

با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان – شعر بعداز نیما هوشنگ ابتهاج   با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند ازین خانه، خدا را تو بمان من بی برگ خزان دیده، دگر رفتنی ام تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه[…]

شعر لب خاموش هوشنگ ابتهاج

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی – لب خاموش

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی – شعر لب خاموش هوشنگ ابتهاج   امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی این در همیشه در صدف روزگار نیست می گویمت ولی توکجا گوش می کنی دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت ای ماه[…]

شعر در کوچه سار شب هوشنگ ابتهاج

درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند – در کوچه سار شب

درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند – شعر در کوچه سار شب هوشنگ ابتهاج   درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام[…]

شعر بهانه هوشنگ ابتهاج

ای عشق همه بهانه از توست – بهانه

ای عشق همه بهانه از توست – شعر بهانه هوشنگ ابتهاج   ای عشق همه بهانه از توست من خامشم این ترانه از توست آن بانگ بلند صبحگاهی وین زمزمه ی شبانه از توست من انده خویش را ندانم این گریه ی بی بهانه از توست ای آتش جان پاکبازان در خرمن من زبانه از[…]

شعر تنگ غروب هوشنگ ابتهاج

یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس – تنگ غروب

یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس – شعر تنگ غروب هوشنگ ابتهاج   یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس تنگ غروب و هول بیابان و راه دور نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس خونابه گشت دیده ی کارون[…]

شعر ترانه هوشنگ ابتهاج

تا تو با منی زمانه با من است – ترانه

تا تو با منی زمانه با من است – شعر ترانه هوشنگ ابتهاج   تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من[…]

شعر دیر هوشنگ ابتهاج

صد ره به رخ تو در گشودم من – دیر

صد ره به رخ تو در گشودم من – شعر دیر هوشنگ ابتهاج   صد ره به رخ تو در گشودم من بر تو دل خویش را نمودم من جان مایه ی آن امید لرزان را چندان که تو کاستی، فزودم من می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا[…]

شعر افسانه ی خاموشی هوشنگ ابتهاج

چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی – افسانه ی خاموشی

چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی – شعر افسانه ی خاموشی هوشنگ ابتهاج   چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی می از جام مودت[…]

شعر سایه ی سرگردان هوشنگ ابتهاج

پای بند قفسم باز و پر بازم نیست – سایه ی سرگردان

پای بند قفسم باز و پر بازم نیست – شعر سایه ی سرگردان هوشنگ ابتهاج   پای بند قفسم باز و پر بازم نیست سر گل دارم و پروانه ی پروازم نیست گل به لبخند و مرا گریه گرفته ست گلو چون دلم تنگ نباشد که پر بازم نیست گاهم از نای دل خویش نوایی[…]

شعر شرم و شوق هوشنگ ابتهاج

دل می ستاند از من و جان می دهد به من – شرم و شوق

دل می ستاند از من و جان می دهد به من – شعر شرم و شوق هوشنگ ابتهاج   دل می ستاند از من و جان می دهد به من آرام جان و کام جهان می دهد به من دیدار تو طلیعه ی صبح سعادت است تا کی ز مهر طالع آن می دهد به[…]

شعر رحیل هوشنگ ابتهاج

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت – رحیل

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت – شعر رحیل هوشنگ ابتهاج   فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چو پیر ازین قافله درماند وان[…]

شعر بی نشان هوشنگ ابتهاج

زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست – بی نشان

زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست – شعر بی نشان هوشنگ ابتهاج   زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست گم گشته دیار محبت کجا رود نام[…]

شعر سایه ی هما هوشنگ ابتهاج

به من ز بوی تو باد صبا دریغ نکرد – سایه ی هما

به من ز بوی تو باد صبا دریغ نکرد – شعر سایه ی هما هوشنگ ابتهاج   به من ز بوی تو باد صبا دریغ نکرد ز آشنا نفس آشنا دریغ نکرد چو غنچه تنگ دلی هرگزش مباد آن گل که بوی خوش ز نسیم صبا دریغ نکرد صفای آیینه ی روی آن پری وش[…]

شعر سرشک نیاز هوشنگ ابتهاج

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود – سرشک نیاز

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود – شعر سرشک نیاز هوشنگ ابتهاج   دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود چنان به دام غمت[…]

شعر زبان نگاه هوشنگ ابتهاج

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست – زبان نگاه

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست – شعر زبان نگاه هوشنگ ابتهاج   نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق[…]

شعر یار گمشده هوشنگ ابتهاج

گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی – یار گمشده

گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی – شعر یار گمشده هوشنگ ابتهاج   گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی سیر جهان در آینه ی روی او کنی خاک سیه مباش که کس برنگیردت آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی جان تو جلوه گاه آن گهی شود کایینه اش[…]

شعر سایه ی گل هوشنگ ابتهاج

ز پرده گر بدر آید نگار پرده نشینم – سایه ی گل

ز پرده گر بدر آید نگار پرده نشینم – شعر سایه ی گل هوشنگ ابتهاج   ز پرده گر بدر آید نگار پرده نشینم چون اشک از نظر افتد نگارخانه ی چینم بسازم از سر زلف تو چون نسیم به بویی گرم ز دست نیابد که گل ز باغ تو چینم مرو به ناز جوانی[…]

شعر آخر دل است این هوشنگ ابتهاج

دل چون توان بریدن ازو مشکل است این – آخر دل است این

دل چون توان بریدن ازو مشکل است این – شعر آخر دل است این هوشنگ ابتهاج   دل چون توان بریدن ازو مشکل است این آهن که نیست جان من آخر دل است این من می شناسم این دل مجنون خویش را پندش مگوی که بی حاصل است این جز بند نیست چاره ی دیوانه[…]