با من خوب بود

با من خوب بود – مبادا یکدیگر را ببوسیم

با من خوب بود – شعر مبادا یکدیگر را ببوسیم – هرتا مولر   با من خوب بود با او خوب بودم اما درها و پنجره‌هایمان بسته ماندند مبادا یکدیگر را ببوییم ترجمه : سینا کمال آبادی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: از این که می‌ شنوم – وظیفه زناشویی به نوروز از نسیم عنبرین[…]

دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم زدن

دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم زدن

شعر دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم زدن – راینر مالکوفسکی   دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم‌زدن پس از بندآمدن باران. جدیت مرد جوانی هنگام حرف زدن از دلدارش. قوها، درپرواز. خواندن بی‌باکی از مردمک چشم کسانی که دوستشان می‌داریم. و تاج به هر سو گسترده‌ی تک درختی رها. ترجمه : علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه[…]

نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم

نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم

شعر نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم – راینر مالکوفسکی   نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم؟ درست نیست این، ولی حقیقت دارد. قطاری کوچک در دوردست ناقوس‌های سنگین، سنگ ــ پس می‌ توانم چیزی بیاغازم. روی کلمات رها نمی‌ شوم. آنچه را در خودش است دوست می‌ دارم.[…]

با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم

با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم

شعر با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم – راینر مالکوفسکی   با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم. به همان‌ گونه مؤکد تر هر آنچه حقیقی‌ تر بنماید. آنچه فهم شدنی است، می‌ تواند حقیقت نباشد. ترجمه : علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: چه لطیفست قبا[…]

زمانی به تو نزدیک بودم

زمانی به تو نزدیک بودم

شعر زمانی به تو نزدیک بودم – راینر مالکوفسکی   زمانی به تو نزدیک بودم. آرام می‌روییدم در رگ و پی‌ات. پلک‌هایم را می‌گذاشتم درست زیر پلک‌های تو. چشم می‌گشودیم با هم و می‌دیدم: سه قدم جلوتر، یک صندلی حصیری، و در آن، مردی، که روزنامه می‌خواند. ترجمه : علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه برای[…]

اتاقی که در رویای من است

اتاقی که در رویای من است

شعر اتاقی که در رویای من است – راینر مالکوفسکی   اتاقی که در رویای من است یک میز دارد، دو صندلی و دیگر هیچ. روی میز اما یک رز است و روی صندلی‌ها نشسته‌ایم، من و تو. روشنی پشت شیشه‌ها کنار می‌زند تاریکی را. تاریکی، روشنی را کنار می‌زند. در تاریکی، می‌درخشد رز سفید[…]

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت

شعر هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت – هاینریش بل   هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد !   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: ای با تو مرا دوستی سی روزه – ۳۰۸ روی تخت آواز میخواندم با[…]

دیگران علیرغم واقع گرا بودنشان

دیگران علیرغم واقع گرا بودنشان

شعر دیگران علیرغم واقع گرا بودنشان – هاینریش بل   دیگران علیرغم واقع گرا بودنشان، به ابلهیِ عروسک های خیمه شب بازی می مانند که هزاران بار دست هایشان را به گردن خود می رسانند ، اما قادر به کشف سرنخ هایی که به وسیله ی آنها، آویزان شده اند، نیستند.   پیشنهاد ویژه برای[…]

حتی اگر عشق خریدنی هم بود

حتی اگر عشق خریدنی هم بود

شعر حتی اگر عشق خریدنی هم بود – هاینریش بل   حتی اگر عشق خریدنی هم بود، باز هم نمی‌توانستم آن‌ را به دست بیاورم، چون پول نداشتم   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: با انسان ها از صلح حرف زدن یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود – 261 برآمد بامدادان مهر روشن ما[…]

از این که می‌ شنوم

از این که می‌ شنوم – وظیفه زناشویی

از این که می‌ شنوم – شعر وظیفه زناشویی – هاینریش بل   از این که می‌ شنوم هنوز چیزی به نام “وظیفه‌ ی زناشویی” وجود دارد و قانون و کلیسا زن را طبق قرارداد موظف به اطاعت از آن می‌کند دلواپس می‌شوم و ترس وجودم را فرا می‌گیرد. محبت و صمیمیت را نمی‌توان با[…]

دردهایی در این دنیا هست

دردهایی در این دنیا هست

شعر دردهایی در این دنیا هست – هاینریش بل   دردهایی در این دنیا هست به آن عظمت که دیگر در برابر آنها از اشک کاری ساخته نیست         پیشنهاد ویژه برای مطالعه: تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته شوهرم مرده – سرت را بالا بگیر هر که مجموع نباشد به[…]

درد دارد

درد دارد – حرف هایی که قرار نیست بگویی

درد دارد – شعر حرف هایی که قرار نیست بگویی – هاینریش بل   درد دارد وقتی ساعت ها می نشینی به حرف هایی که هیچ وقت قرار نیست بگویی فکر می کنی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: در نخستین ساعت شب – زن چینی فرسود پای خود را چشمم به راه دور – خراب[…]

سرریز می‌کند صندوق پست

سرریز می‌کند صندوق پست – ساعت

سرریز می‌کند صندوق پست – شعر ساعت – اولا هان   سرریز می‌کند صندوق پست همچنان چند روز دیگر تلفن زنگ می‌خورد. قبض دوباره م – ساعتی‌آید و اولین جریمه بیمه زندگی فاسد می‌شود آذوقه در یخچال سطل آشغال بوی گند می‌دهد هوای بی‌ثمر چون گرد وخاک دراز می‌کشد بر ماشین تحریر بر سه پایه[…]

قطار غلت می زند

قطار غلت می زند

شعر قطار غلت می زند – اولا هان   قطار غلت می زند قهوه خوشمزه است کار جلب می‌کند باز هم بوسه‌ات! تو می‌توانی جست‌وجو کنی، نپذیری بیازمایی، دلسرد شوی و سپس از نو بیآغازی مجالی برای مرثیه نیست جنگ‌ها، گرسنگی‌ها و بلایای دیگر خیلی دور در جریان مدیا غرق می‌شود چگونه می‌توانیم دیگر روز به[…]

خانه ای نساختی تو

خانه ای نساختی تو – نان و نمک

خانه ای نساختی تو – شعر نان و نمک – اولا هان   خانه‌ ای نساختی تو بساز پس بر من نکاشتی درختی دراز بکش در سایۀ من فرزندی به دنیا نیاوردی در آغوش بگیر مرا بگذار نان تو و نمک زمین باشم مترجم : مصطفی صمدی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: در نخستین ساعت[…]

روی تخت آواز میخواندم با برادرم

روی تخت آواز میخواندم با برادرم – سرود کودکانه

روی تخت آواز میخواندم با برادرم – شعر سرود کودکانه – اولا هان   روی تخت آواز میخواندم با برادرم در شب‌های داغ تابستان پدرم یک رهرو بود ولی خسته بود و کوفته از گرما و قیل وقال در کارخانه نعره می‌کشید؛ ساکت! ما آرام همچنان می‌خواندیم پدر ولی گوش‌هایش را تیز می‌کرد نعره می‌کشید[…]

نگاهم کردی

نگاهم کردی – تماشا شده

نگاهم کردی – شعر تماشا شده – اولا هان   نگاهم کردی ناگهان حداقل دو چشم دارم یک دهان و زیباترین بینی در میان صورت لمسم کردی رشد می‌کند پوست فرشته‌ای در آن‌جا که شکایت داشتی مرا بوسیدی پرواز می‌کنند از دهانم کفتران کباب شده کبک‌های بریان و خروسکان اخته آه تو کیف کردی فراموشم[…]

شوهرم مرده

شوهرم مرده – سرت را بالا بگیر

شوهرم مرده – شعر سرت را بالا بگیر – اولا هان   شوهرم مرده من هرگز شوهری نداشتم فرزندم مرده من هرگز او را به دنیا نیاورده‌ام حال من خوب است هیچ چیزی را از دست نداده‌ام و خود را اشباع می‌سازم با عصارۀ رؤیاها مترجم : مصطفی صمدی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: تا[…]

تو نیستی اما من کاملا آرامم

تو نیستی اما من کاملا آرامم – آرام

تو نیستی اما من کاملا آرامم –  شعر آرام – اولا هان   تو نیستی اما من کاملا آرامم به‌موقع حرکت می‌کنند قطارها هواپیماها بلند می‌شوند پهلو می‌گیرند کشتی‌ها من نیستم اما تو کاملا آرامی ما دیگر نیازی نداریم این بلا را برسر یکدیگر بیاوریم در این مورد هرگز اگر هنوز می‌تپد قلب یکی از[…]

زنی هستم

زنی هستم

شعر زنی هستم – اولا هان   زنی هستم که می‌توان دوباره به او زنگ زد وقتی تلویزیون حوصله سربر است زنی هستم که می‌توان دوباره دعوتش کرد وقتی دیگری رد کرده است زنی هستم که ترجیحاً فرانمی‌خواند کسی مرا به ازدواج زنی که کسی تقاضا نمی‌کند کسی از من بچه‌ای من زنی هستم که[…]

موهایم تارهای تنیده

موهایم تارهای تنیده – وجه امری

موهایم تارهای تنیده – شعر وجه امری – اولا هان   موهایم تارهای تنیده اسیر شو! دهانم هزارتویِ پر پیچ و خم راهت راه گم کن! پوستم پیراهنی از گزنه بسوزان! چشم‌هایم دو دریاچه غرق شو! سینه‌هایم تپه‌های زیبا آرام بیاسای! مترجم : مصطفی صمدی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: بر سر کنم از عشق[…]

خرید: آب البالو، اسفناج، کچالو

خرید: آب البالو، اسفناج، کچالو – او می آید

خرید: آب البالو، اسفناج، کچالو – شعر او می آید – اولا هان   خرید: آب البالو، اسفناج، کچالو مارچوبه نه، گران است هنوز یا نه، بیخیال دو کیلو هم مارچوبه لطفن اوه خدای من: لعنتی رنگ تمام کرده آرایشگر به جای سرخ شرابی باید بریزم به موهام بپا! کوتاه نکنی از پیش رو چه[…]

این کیه ؟ می پرسند دوستانم

این کیه ؟ می پرسند دوستانم – پدرم

این کیه ؟ می پرسند دوستانم – شعر پدرم – اولا هان   این کیه ؟ می‌ پرسند دوستانم و اشاره می‌کنند به عکس مردی بین “سالوادور آلنده” و “آنجلا داویس” بر روی میز تحریر می‌گویم: پدرم   مرده‌ست دیگر کسی چیزی نمی‌پرسد این کیه؟ می‌ پرسم از مردی که هیچ‌گاه در عکس‌هایش نخندید و کوتاه[…]

به خاطر آوردن

به خاطر آوردن

شعر به خاطر آوردن – اریش فرید   به خاطر آوردن شاید آزار دهنده ترین شیوه ی از یاد بردن ست و احتمالا دوستانه ترین راه برای تخفیف این عذاب   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: آفتاب از کوه سر بر می‌زند – 234 آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد – 173 ای خزیده[…]

عقل می گوید

عقل می گوید – عشق می گوید

عقل می گوید – شعر عشق می گوید – اریش فرید   عقل می گوید که دیوانگی ست عشق میگوید همانی که هست هشیاری می‌گوید که ناخرسندیست ترس می گوید جز رنج ، هیچ‌چیز نیست فراست می گوید آینده‌ای ندارد عشق می گوید همانی که هست غرور می گوید مضحک است هشیاری می‌گوید احمقانه است[…]

به کجا ؟ به عشق

به کجا ؟ به عشق – زندگی را چه معنایی است

به کجا ؟ به عشق – شعر زندگی را چه معنایی است – اریش فرید   به کجا ؟ به عشق اما عشق که به اندیشه ات فرو می برد به اندیشه اما اندیشه که اندوهگینت می کند به اندوه اما اندوه که به ترحم می انجامد به ترحم اما ترحم که به نومیدی می[…]

پیش از آن که بمیرم

پیش از آن که بمیرم

شعر پیش از آن که بمیرم – اریش فرید   پیش از آن که بمیرم دگرباره سخن می‌گویم از گرمی زندگی تا تنی چند بدانند زندگی گرم نیست می‌توانست ولی گرم باشد پیش از آن که بمیرم دگرباره سخن می‌گویم از عشق تا تنی چند بگویند عشق بود عشق باید باشد پیش از آن که[…]

در آغاز عاشق شدم

در آغاز عاشق شدم

شعر در آغاز عاشق شدم – اریش فرید   در آغاز عاشق شدم به برق نگاهت به خنده ات به اشتیاقت به زندگی اکنون نیز دوست می دارم گریه ات را و بیم ات را و نگرانی ات را از فردا و درماندگی نهفته در چشمانت را اما در برابر هراسی که داری می خواهم[…]

زندگی شاید آسانتر می بود

زندگی شاید آسانتر می بود – اگر هرگز تو را ندیده بودم

زندگی شاید آسانتر بود – شعر اگر هرگز تو را ندیده بودم – اریش فرید   زندگی شاید آسانتر می بود اگر هرگز تو را ندیده بودم اندوهمان کم تر می بود هر بار که ناگزیریم از هم جدا شویم ترسمان کم تر می بود از جدایی بعدها و بعدترها و نیز وقتی نیستی این[…]

پس از وصال و رسیدن به معشوق

پس از وصال و رسیدن به معشوق

شعر پس از وصال و رسیدن به معشوق – اریش فرید   پس از وصال و رسیدن به معشوق چه بسا دیگر کسی شعری نسراید دستت را دراز می کنی جست و جو می کنی لمس می کنی گوش می سپاری نزدیک می شوی اما آن بلوغِ همیشه وصف ناپذیرِ عشق را که من می نویسم[…]