مجموعه شعر حجم سبز

شعر تا نبض خیس صبح سهراب سپهری

آه در ایثار سطح ها چه شکوهی است – تا نبض خیس صبح

آه، در ایثار سطح ها چه شکوهی است – شعر تا نبض خیس صبح سهراب سپهری   آه، در ایثار سطح ها چه شکوهی است ای سرطان شریف عزلت سطح من ارزانی تو باد یک نفر آمد تا عضلات بهشت دست مرا امتداد داد. یک نفر آمد که نور صبح مذاهب در وسط دگمه های[…]

شعر همیشه سهراب سپهری

عصر چند عدد سار – همیشه سهراب سپهری

عصر چند عدد سار – شعر همیشه سهراب سپهری   عصر چند عدد سار دور شدند از مدار حافظه کاج نیکی جسمانی درخت به جا ماند عفت اشراق روی شانه من ریخت حرف بزن ای زن شبانه موعود زیر همین شاخه های عاطفی باد کودکی ام رابه دست من بسپار در وسط این همیشه هیا[…]

شعر دوست سهراب سپهری

بزرگ بود و از اهالی امروز بود – دوست

بزرگ بود و از اهالی امروز بود – شعر دوست سهراب سپهری   شعر سهراب سپهری برای فروغ فرخزاد   بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و پلک هاش[…]

شعر به باغ همسفران سهراب سپهری

صدا کن مرا صدای تو خوب است – به باغ همسفران

صدا کن مرا صدای تو خوب است – شعر به باغ همسفران سهراب سپهری   صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه اندازه[…]

شعر ندای آغاز سهراب سپهری

کفش هایم کو چه کسی بود صدا زد سهراب – ندای آغاز

کفش هایم کو چه کسی بود صدا زد سهراب – شعر ندای آغاز سهراب سپهری   کفش هایم کو چه کسی بود صدا زد سهراب؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ مادرم در خواب است و منوچهر و پروانه و شاید همه ی مردم شهر. شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی[…]

شعر از سبز به سبز سهراب سپهری

من در اين تاريكي – از سبز به سبز

من در اين تاريكي – شعر از سبز به سبز سهراب سپهری   من در اين تاريكي فكر يك بره‌ي روشن هستم كه بيايد علف خستگي‌ام را بچرد. من در اين تاريكي امتداد تر بازوهايم را زير باراني مي‌بينم كه دعاهاي نخستين بشر را تر كرد. من در اين تاريكي در گشودم به چمن‌هاي قديم،[…]

شعر جنبش واژه زیست سهراب سپهری

پشت كاجستان برف – جنبش واژه زیست

پشت كاجستان برف – شعر جنبش واژه زیست سهراب سپهری   پشت كاجستان برف برف، يك دسته كلاغ جاده يعني غربت باد، آواز، مسافر، و كمي ميل به خواب شاخ پيچك و رسيدن، و حياط من ، و دلتنگ، و اين شيشه خيس. مي نويسم، و فضا. مي نويسم ، و دو ديوار ، و[…]

شعر آفتابی سهراب سپهری

صدای آب می آید مگر در نهر تنهایی چه می شویند – آفتابی

صدای آب می آید مگر در نهر تنهایی چه می شویند – شعر آفتابی سهراب سپهری   صدای آب می آید مگر در نهر تنهایی چه می شویند لباس لحظه ها پاک است میان آفتاب هشتم دی ماه طنین برف نخ های تماشا چکه های وقت طراوت روی آجرهاست روی استخوان روز چه میخواهیم ؟[…]

شعر ورق روشن وقت سهراب سپهری

از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد – ورق روشن وقت

از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد – شعر ورق روشن وقت سهراب سپهری   از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد صبح شد آفتاب آمد چای را خوردیم روی سبزه زار میز ساعت نه ابر آمد نرده ها تر شد لحظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند یک[…]

شعر پرهای زمزمه سهراب سپهری

مانده تا برف زمين آب شود – پرهای زمزمه

مانده تا برف زمين آب شود – شعر پرهای زمزمه سهراب سپهری   مانده تا برف زمين آب شود مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر ناتمام است درخت زير برف است تمنای شنا كردن كاغذ در باد و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوك از افق درك حيات. مانده تا[…]

شعر سوره تماشا سهراب سپهری

به تماشا سوگند و به آغاز کلام – سوره تماشا

به تماشا سوگند و به آغاز کلام – شعر سوره تماشا سهراب سپهری   به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار[…]

شعر شب تنهایی خوب سهراب سپهری

گوش كن دورترين مرغ جهان مي خواند – شب تنهایی خوب

گوش كن دورترين مرغ جهان مي خواند – شعر شب تنهایی خوب سهراب سپهری   گوش كن دورترين مرغ جهان مي خواند شب سليس است، و يكدست ، و باز شمعداني ها و صدادارترين شاخه فصل ، ماه را مي شنوند پلكان جلو ساختمان ، در فانوس به دست و در اسراف نسيم ، گوش[…]

شعر صدای دیدار سهراب سپهری

دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش – صدای دیدار

دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش – شعر صدای دیدار سهراب سپهری   با سبد رفتم به میدان صبحگاهی بود ميوه‌ها آواز مي‌خواندند ميوه‌ها در آفتاب آواز مي‌خواندند در طبق‌ها، زندگي روي كمال پوست‌ها خواب سطوح جاودان مي‌ديد اضطراب باغ‌ها در سايه هر ميوه روشن بود. گاه مجهولي ميان تابش به‌ها شنا مي‌كرد. هر[…]

شعر سایه دوست سهراب سپهری

تا سواد قريه راهي بود – تپش سایه ی دوست

تا سواد قريه راهي بود – شعر تپش سایه ی دوست سهراب سپهری   تا سواد قريه راهي بود چشم هاي ما پر از تفسير ماه زنده بومي شب درون آستين هامان مي گذشتيم از ميان آبكندي خشك. از كلام سبزه زاران گوش ها سرشار، كوله بار از انعكاس شهر هاي دور. منطق زبر زمين[…]

شعر پشت دریاها سهراب سپهری

قایقی خواهم ساخت – پشت دریاها

قایقی خواهم ساخت – شعر پشت دریاها سهراب سپهری   قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند قایق از تور تهی و دل از آروزی مروارید، همچنان خواهم راند نه به آبیها دل خواهم[…]

شعر واحه ای در لحظه سهراب سپهری

به سراغ من اگر می آييد – واحه ای در لحظه

به سراغ من اگر می آييد – شعر واحه ای در لحظه سهراب سپهری   به سراغ من اگر می آييد پشت هیچستانم پشت هيچستان جايي است‌ پشت هيچستان رگ هاي هوا، پر قاصدهايي است كه خبر مي آرند، از گل واشده ی دورترين بوته خاک. روی شن ها هم‌، نقش های سم اسبان سواران[…]

شعر نشانی سهراب سپهری

خانه دوست كجاست – نشانی

خانه دوست كجاست – شعر نشانی سهراب سپهری   خانه دوست كجاست؟ در فلق بود كه پرسيد سوار آسمان مكثي كرد رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت نرسيده به درخت كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است و در[…]

شعر پیغام ماهی ها سهراب سپهری

رفته بودم سر حوض – پیغام ماهی ها

رفته بودم سر حوض – شعر پیغام ماهی ها سهراب سپهری   رفته بودم سر حوض تا ببينم شايد عکس تنهايي خود را در آب آب درحوض نبود ماهيان مي گفتند هيچ تقصير درختان نيست ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب, لب پاشويه نشست و عقاب خورشيد, آمد او را به هوا برد[…]

شعر غربت سهراب سپهری

ماه بالای سر آبادی است – غربت

ماه بالای سر آبادی است – شعر غربت سهراب سپهری   ماه بالای سر آبادی است اهل آبادی در خواب روی این مهتابی خشت غربت را می بویم باغ همسایه چراغش روشن من چراغم خاموش ماه تابیده به بشقاب خیار به لب کوزه آب غوک ها می خوانند مرغ حق هم گاهی کوه نزدیک من[…]

شعر در گلستانه سهراب سپهری

دشت‌هایی چه فراخ – در گلستانه

دشت‌هایی چه فراخ – شعر در گلستانه سهراب سپهری   دشت‌هایی چه فراخ کوه‌هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم پی خوابی شاید پی نوری، ریگی، لبخندی پشت تبریزی‌ها غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد. پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم: چه کسی با من،[…]

شعر آب سهراب سپهری

آب را گل نکنیم در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب – آب

آب را گل نکنیم در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب – شعر آب سهراب سپهری   آب را گل نکنیم در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد آب را گل نکنیم شاید این آب روان می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه[…]

شعر ساده رنگ سهراب سپهری

آسمان آبی تر آب آبی تر – ساده رنگ

آسمان آبی تر آب آبی تر – شعر ساده رنگ سهراب سپهری   آسمان آبی تر آب آبی تر من درایوانم رعنا سر حوض رخت می شوید رعنا برگ ها می ریزد مادرم صبحی می گفت موسم دلگیری است من به او گفتم : زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست زن همسایه در[…]

شعر و پیامی در راه سهراب سپهری

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد – و پیامی در راه

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد – شعر و پیامی در راه سهراب سپهری   روزی خواهم آمد ، و پیامی خواهم آورد در رگ ها ، نور خواهم ریخت و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم ، سیب سرخ خورشید خواهم آمد ، گل یاسی به گدا خواهم داد.[…]

شعر روشنی من گل آب سهراب سپهری

ابری نیست بادی نیست – روشنی من گل آب

ابری نیست بادی نیست – شعر روشنی من گل آب سهراب سپهری   ابری نیست بادی نیست می نشینم لب حوض : گردش ماهی ها ، روشنی، من، گل، آب. پاکی خوشه ی زیست . مادرم ریحان می چیند نان و ریحان و پنیر ، آسمانی بی ابر ، اطلسی هایی تر رستگاری نزدیک :[…]

شعر از روی پلک شب سهراب سپهری

شب سرشاری بود – از روی پلک شب

شب سرشاری بود – شعر از روی پلک شب سهراب سپهری   شب سرشاری بود رود از پای صنوبرها تا فراتر می رفت دره مهتاب اندود و چنان روشن کوه که خدا پیدا بود در بلندی ها ما دورها گم سطح ها شسته و نگاه از همه شب نازک تر دست هایت ساقه سبز پیامی[…]

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»