سیب لبنانی

سیب لبنانی

سیب لبنانی   رجوع کن و بیا چون عزیز کنعانی عزیز گم شده با چشم های کیهانی قفس چگونه تو را در میان خود جا داد؟ کجای خاک زمین در کدام زندانی؟ به شوق اشک شدن؛ بغض در گلو شده است بهانه گیر تر از ابر های بارانی برای چیدن لبخند های تو زده لک[…]

شش ماهه ی تو یک شبه شد پیر عباس

شش ماهه ی تو یک شبه شد پیر عباس

شش ماهه ی تو یک شبه شد پیر عباس شش ماهه ی تو یک شبه شد پیر عباس از خون گلو بخورد و شد سیر عباس این حرمله مانند تو ساقی شده است سیراب نموده طفل با تیر عباس در خیمه رقیه تشنه و منتظر است ای وای از آن لحظه ی زنجیر عباس بر[…]

فی حقیقه العشق

فی حقیقه العشق

فی حقیقه العشق چشمت کشید خالق، موسی چو زد عصا را زان گشت اژدهایی آتش زننده ما رااز بس که می نویسم شعر ثنایت ای جان ترسم که کفر ورزم بر شعر خود خدا را صدرا نوشته اسفار از روی خنده هایت در شرح عشوه هایت هم بوعلی شفا را جان لاک عاجز است از[…]

فلسطین

فلسطین

فلسطین   ای نطفه ی صهیونی ناپاک عنودان ای والده ات مکر و همه حیل یهودان این لشکر عشق است به پا گشته به فریاد از شام و دمشق و حلب و مردم سودان بگریز و برو خیبر خود را به کلون کن چون وارث حیدر به قیام است چو طوفان از یاد اگر برده[…]

ربطی به قسمت من و بخت شما نداشت

ربطی به قسمت من و بخت شما نداشت

ربطی به قسمت من و بخت شما نداشت   ربطی به قسمت من و بخت شما نداشت دنیا برای این همه دلداده جا نداشت آه این جهان تلخ ما ، این کرکس سیاه چشمی برای دیدن پروانه ها نداشت تقصیر ما نبود که گشتیم ، کیش و مات شطرنج زندگی ما شاه سیا نداشت بنیاد[…]

قنوت کوثر (ولادت حضرت زهرا)

قنوت کوثر (ولادت حضرت زهرا)

قنوت کوثر (ولادت حضرت زهرا)   خبر دهید به خلایق ، خدیجه مادر گشت که عالمی همه از عطر و یاس و عنبر گشت دوباره باز دل احمد به نور روشن گشت قلوب اهل دو علم یقین و باور گشت کنار چشمه ی کوثر دلیل خلق خدا و عرش و فرش عظیمش وجود دختر گشت[…]

اثر ارسالی شما به شعر و مهر

دل آشفتگی

دل آشفتگی   به دل آشفتگی حجم صدایت سوگند به پناهندگی تن به ردایت سوگند که منم از همه جا رانده و دل وامانده بده بر خویش مکانم به خدایت سوگند شب من بی تو غمین است،ندارم خوابی به برازندگی ماه نگاهت سوگند زلف تو بس که سیاه است به سان گنه است من گنهکارم[…]

دوبیتی/ابوالقاسم کریمی

شعر در شبی تیره و تار (سیناعباسی)

شعر در شبی تیره و تار (سیناعباسی)   ابر آرام خزید غم به تعقیبش بود. پرده بر نقره‌ی پهناورِ مهتاب کشید لکه‌ی خاطره‌ای خواب ز چشمم بربود آسمان بود,سیاه بود ولی ماه نبود… ناگهان رعد بزد همه عالم غرید آسمان, بی‌مهتاب… چشم من دور از خواب. آسمان آن هنگام تاریک چنان می‌بارید؛ که نبود هیچ[…]

سیناعباسی -نبودن های تکراری

سیناعباسی -نبودن های تکراری

سیناعباسی -نبودن های تکراری   نرگس مضمر عار است که مجنونم و دلدار ندارم ننگ است که سر دارم و سردار ندارم   من راکب خود را به فراموشی و نسیان بسپردم و صد حیف که افسار ندارم   از بار گنه تا به قیامت خجلم من ای آنکه بجز درگهت ایثار ندارم   از[…]

شعر چند روزی است سینا عباسی

شعر چند روزی است سینا عباسی

شعر چند روزی است سینا عباسی   چند روزی است که پنهان شده باران از من اشک بر چشم ندارد که ببارد گاهی چند روزی است زمین ساز دلش ناکوک است قصد دارد غم خود را بتراود گاهی چند روزی است همه مست و دد و دیوانه اند کس ندارد رمقی ساز نوازد گاهی چند[…]

شعر نبودن های تکراری سینا عباسی

شعر نبودن های تکراری سینا عباسی

شعر نبودن های تکراری سینا عباسی   نبودن های تکراری ســرم لبــریــزِ از فکــرت، و شــایـد گــاه میریزی کــنــارم نیــســتـی امـــا، بـه افــکـــارم گـلـاویــزی دلـم بـا تـوسـت ای آنـکـه، سفــر کردی تـو از پیشم بــرای ایــن زمیــنِ دل، تـو آب و خـاک و من ریـشم تـــو رفـتی و نفهمیدی که مـن خشکیده تر گشتم کــمـی[…]

شعر ای خفتگان سینا عباسی

شعر ای خفتگان سینا عباسی

شعر ای خفتگان سینا عباسی   ای خفتگان مپرسید احوال شـب روان را خوابی نباشد هرگز؛ در عشق رهـروان را آرام و نرم بخوابید بر بستـر و به بالیــن هیچ دگر مجوییـد درمان شاعــران را در درد و فکر یاران ؛ رها بســاز ما را نکوهشی اگر هست ؛ سزاست دلبران را خلوت خویشتن ما[…]

شعر تا کی؟ سینا عباسی

شعر تا کی؟ سینا عباسی

  شعر تا کی؟ سینا عباسی   تو ز ما غافل و از خویش گریزان تا کی؟ تو دلت سنگ و دلم شیشه‌ی لرزان تا کی؟ تو به ما پشت کنی و ز خسوفت شب تار بدمد چشم مرا یکسره طوفان تا کی؟   تو زنی پرسه بر اعماق خیالم شب و روز من بمانم[…]

شعر ماهی بی پروا سینا عباسی

شعر ماهی بی پروا سینا عباسی

  شعر ماهی بی پروا سینا عباسی   منم یک مـرد اعدامـی که فـردا دردسـر دارد چو ماهم حکـم مرگـم را به دستانش سحر دارد منم بهمـن که در برنو هـزاران تیـر پر دارد ولی از مهـر در چشمـان آذر هم خبـر دارد منم پروانـه ای خشکیـده بر متروکـی پیـله که از بی مهـری گـلدان[…]