شعرهایم را بتکان

شعرهایم را بتکان

شعرهایم را بتکان   بیا تا مجالی هست یکدیگر را بغل کنیم   شعرهایم را بتکان و هرچه دوستت دارم که افتاد به خودت بگیر   آغوش من به زبان درخت‌ها سخن می‌گوید

کاش کمی با هم مهربان بودیم...

کاش کمی با هم مهربان بودیم…

کاش کمی با هم مهربان بودیم…   تا دیروز شبها، آسمان پر از ستاره بود می‌شد بی اضطراب بغضت را در گوشِ ستاره خواند اما انگار تازگی‌ها ستاره‌ها هم خود را به خواب می زنند تا دیروز رودها پر از نبضِ ماهی بود می شد همراه ماهی ها تا آن سوی دریا رفت اما انگار[…]

برای غزالان غزل بگو

برای غزالان غزل بگو

برای غزالان غزل بگو شاعر برای غزالان غزل بگو بگو به پایانِ حادثه نزدیکیم به کاروانِ خسته ی مانده به راه بگو به انتهای بادیه نزدیکیم به مرغانِ کوچیده از غارتِ آب بگو به ابتدای برکه نزدیکیم به ساکنانِ این شهرِ بی سحر بگو به شب های بی گریه نزدیکیم به سرمازدگانِ این زمستانِ مدام[…]

اسارت

اسارت

اسارت   اسارت مگر چیست مگر نه اینکه پر داشته باشی مجالِ پرواز نه دوست داشته باشی مجالِ ابراز نه سینه مخزن شعر باشد مجالِ آواز نه لبخند به لبت باشد عمقِ دلت شاد نه مرغانِ مهاجر در هجرت از این برکه ی خشک مرغِ تو آزاد نه گریز از عشق تو اجبار گریز از[…]

برنخواهیم گشت

برنخواهیم گشت

برنخواهیم گشت   ما آمدیم ما این راه را به سوی تو اگرچه ناهموار آمدیم   ما آمدیم یا می رسیم یا برنخواهیم گشت …   / حمید مرادی از کتاب «این شکوه شعر من است» انتشارات ایجاز /  

دوگانه ریشه در رویا

دوگانه ریشه در رویا

دوگانه ریشه در رویا   قفس که باز شد بالهایش جا ماند و رفت   شوقِ رفته باز نمی‌آید به بال   عشق را امکان دوباره شدن نیست   حمید مرادی/ شعری از کتاب دوگانه ریشه در رویا/

سرباز گریه می کرد

سرباز گریه می کرد

سرباز گریه می کرد   سرباز گریه می کرد تفنگ گریه می کرد گلوله گریه می کرد جنازه گریه می کرد پس چه کسی جنگ را به این اقلیم شعر و ترانه آورد (حمید مرادی از کتاب دوگانه ریشه در رویا)

مگذار بعد از من عشق بمیرد

مگذار بعد از من عشق بمیرد

مگذار بعد از من عشق بمیرد من آمده بودم ببینی شاعران چگونه عاشق می‌شوند تو آمده بودی ببینی عاشقان چگونه می‌میرند دیدی اما مگذار بعد از من عشق بمیرد… جهان، یک شاعرش کمتر چه‌تفاوت من نگران مرگِ عشق در پیِ کوچ‌ِ غزلم… بعد از من چه‌کسی بذر مهربانی خواهد کاشت چه‌کسی اشتیاقِ خاک را آب[…]

باد آمد و شعرهای مرا با خود برد

باد آمد و شعرهای مرا با خود برد

باد آمد و شعرهای مرا با خود برد   دیشب کنار پنجره خوابم برد باد آمد و شعرهای مرا با خود برد صبح باد عاشق شده بود   (حمید مرادی_ برشی از کتاب این شکوه شعر من است)