برای غزالان غزل بگو

برای غزالان غزل بگو

  • برای غزالان غزل بگو

    شاعر
    برای غزالان غزل بگو
    بگو به پایانِ حادثه نزدیکیم

    به کاروانِ خسته ی مانده به راه
    بگو به انتهای بادیه نزدیکیم

    به مرغانِ کوچیده از غارتِ آب
    بگو به ابتدای برکه نزدیکیم

    به ساکنانِ این شهرِ بی سحر
    بگو به شب های بی گریه نزدیکیم

    به سرمازدگانِ این زمستانِ مدام
    به ماهی ها
    که در اندامشان یخ زده رود
    به درختان
    که در رگ هایشان یخ زده خواب
    بگو به پایانِ فصلِ سردِ این قصه نزدیکیم

    به چشمانِ خسته از غلظتِ شب
    به امید
    در پسِ این ابرِ سیاه
    به نفس
    در حجمِ این دودِ غلیظ
    بگو به زلالِ آب و آیینه نزدیکیم

    به پرستو
    پر بسته به زنجیرِ ستم
    به قناری
    دهان بسته به ژرفای قفس
    به زنجیریان
    ز بُهتان در دخمه و گور
    به زنان
    قربانیانِ جهل و جنون
    بگو به زوالِ یوغ و ارابه نزدیکیم

    برای

    سکوت و درد و داغِ بردگی
    تاراجِ آب و خاک و زندگی

    برای

    ساکنانِ پیله ها
    فرسودگانِ میله ها

    برای

    آرزوهای زیرِ پا
    یغمای خنده ها و نغمه ها

    برای

    قربانیانِ بی صدا

    برای غزالان غزل بگو
    بگو به پایان حادثه نزدیکیم
    .

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    hamidmoradi
    Latest posts by hamidmoradi (see all)

    2 دیدگاه برای “برای غزالان غزل بگو

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *