میراثِ زندانی

میراثِ زندانی

میراثِ زندانی   اینک یک‌بار هم به بی‌قراری ماهی در تلّه‌ی مرگ آفرین بگو چه بی‌پروایانه به چالش می‌کشد بند اسارت را؛ زیرا می‌داند بعد از خودش هم ماهی‌های هستند که در تکاپوی رهایی از تور و ظلمت‌اند. زیرا می‌خواهد فرزندانش در اقیانوسی امن و آزاد شنا کنند یا چون او فریب بازیِ زندان‌بان را[…]

دندان‌ِ زندگی

دندان‌ِ زندگی

دندان‌ِ زندگی   دندان‌هایش را حس می‌کنم. تیزِ تیز، برنده‌ی برنده، خشمگین‌ِ خشمگین، آلوده به زهر.              با ذره‌‌ ذره‌ی سلول‌هایم و با همه‌ی جهان بیرون و درون‌ام احساسش می‌کنم؛ دندان‌های مشعوقه‌‌‌‌ام‌ در انحنای گردنم را نه، این دندانِ درد است‌.     من، ابد بی‌پایانی‌ست که گرفتار فریاد و غرش[…]