8 جمله معروف میرا کریستوفر فرانک

8 جمله معروف میرا کریستوفر فرانک – تکه کتاب

  • 8 جمله معروف میرا کریستوفر فرانک: در این مطلب 8 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب میرا کریستوفر فرانک را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا کریستوفر فرانک

     

     

    8 جمله معروف میرا کریستوفر فرانک

     

    لابد دارند از اولین ملاقات‌شان حرف می‌زنند، ویا از اولین شبشان. بدون شک دارند از یک اولین حرف می‌زنند، چون دارد به آخرینش نزدیک می‌شود.

     

     

    دوست داشتنِ خوبی‌های دیگری دلیل عشق نیست، بلکه دوست داشتنِ عیب‌های دیگری بزرگ‌ترین دلیل عشق است.

     

     

    نمیدانم چه قدر وقت لازم است تا دیگران دردی را که در زیر نقاب خندان من وجود دارد کشف کنند.

     

     

    هنوز در چشم هایش پرتوی از بدبختی دارد که جرئیاتش را فراموش کرده ولی سنگینی بارش را حفظ کرده است… چون دیگر آینده یی ندارد، از گذشته حرف می زند. وقتی خیلی دویده باشیم و نفسمان بند آمده باشد، برمی گردیم و راهی را که دویده ایم انداره می گیریم…

     

    جملات معروف کتاب میرا کریستوفر فرانک

     

    به تو یاد خواهند داد که هر وقت تنها شدی از ترس فریاد بکشی، یاد خواهند داد که مثل بدبخت‌ها به دیوار بچسبی، یاد خواهند داد که به پای رفقایت بیافتی و کمی گرمای بشری گدایی کنی. یادت خواهند داد که بخواهی دوستت بدارند، بخواهی قبولت داشته باشند، بخواهی شریکت باشند. مجبورت خواهند کرد که با دخترها بخوابی، با چاق‌ها، با لاغرها، با جوان‌ها، با پیرها. همه چیز را در سرت به هم می‌ریزند، برای اینکه مشمئز شوی، مخصوصاً برای اینکه از امیال شخصی‌ات بترسی، برای این‌که از چیزهای مورد علاقه‌ات استفراغت بگیرد. و بعد با زن‌های زشت خواهی رفت و از ترحم آن‌ها بهره‌مند خواهی شد و همچنین از لذت آن‌ها، برای آنها کار خواهی کرد و در میان‌شان خودت را قوی حس خواهی کرد، و گله‌وار به دشت خواهی دوید، با دوستانت، با دوستان بیشمارت، و وقتی مردی را ببینید که تنها راه می‌رود ، کینه‌یی بس بزرگ در دل گروهی‌تان به وجود خواهد آمد و با پای گروهی‌تان آنقدر به صورت او خواهید زد که چیزی از صورتش باقی نماند و دیگر خنده‌اش را نبینید، چون او می‌خندیده است…

     

     

    همه با او حرف می‌زنند به جر من. او با همه حرف می‌زند به جز من…

     

     

    من شما را دوست دارم. من باید شما را دوست بدارم؛ پس شما را دوست دارم. شما انسان هستید پس من شما را دوست دارم. من همه انسان‌ها را – هرطور که باشند – دوست دارم. من هرگز انتخاب نمی‌کنم. دانشمند و عمله هردو برای من یکسان اند. چون هردو نفس می‌کشند، پس با هم برابرند. چون آدمها نفس می‌کشند، پس به هم شبیه‌اند و چون شبیه‌اند پس ارزش دارند. انسان ارزش ندارد مگر با عشق به دیگران. انسان بدون عشق وجود ندارد. من باید به شما کمک کنم؛ پس می‌خوام کمکتان کنم…

     

     

    ندیدن برایشان ناراحت کننده نیست بلکه دیده نشدن برایشانن تحمل ناپذیر است.

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان میرا کریستوفر فرانک

    اشعار فروغ فرخزاد

    اشعار احمدرضا احمدی

    اشعار سهراب سپهری

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *