7 جمله معروف فتح پلاسان امیل زولا: در این مطلب 7 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب فتح پلاسان امیل زولا را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا امیل زولا
7 جمله معروف فتح پلاسان امیل زولا
موره حرکتی از روی عدم رضایت کرد. او زودتر از پسفردا انتظار مستاجرش را نداشت. هنگامی که داشت به سرعت از جایش بلند میشد آبهفوژا در آستانه در راهرو ظاهر شد. او مرد بلندقامت و نیرومندی بود. صورتی چهارگوش با خطوطی محو رنگی پریده داشت. پست سر او، در سایهاش، زنی مسن ایستاده بود که به طور حیرتانگیزی به وی شبیه بود اما قامت کوچکتر و حالت زمختتری داشت.
از روی بغض دل به این خوش داشت که بگوید ساکنین طبقه دوم آدمهای بیاهمیتی هستند. اندکاندک بین آشنایانش عقیدهای رواج داد که بعداً عقیده تمام مردم شهر شد. آبهفوژا به عنوان کشیشی بیچیز، فاقد هرگونه جاهطلبی و به کلی خارج از دسیسههای قلمرو اسقف شناخته شد. همه فکر کردند که او از تنگدستیاش خجلتزده است، کارهای پست کلیسا را قبول میکند، تا حد امکان خود را کنار میکشد و کنج عزلت میگزیند و انگار همانجا خوش است.
دو ماه به این ترتیب گذشت. آبهفوژا و مادرش جزئی از عادتهای خانواده موره شده بودند. شب هرکس جای معین خودش را در دور میز داشت؛ چراغ در همان جای همیشگی خودش قرار داشت، کلمات همیشگی بازیکنان در میان همان سکوتهای همیشگی، در میان همان سخنان ملایم کشیش و مارت فرو میافتاد. موره، هر بار که مادام فوژا او را به صورتی بیش از حد خشونتبار مغلوب نکرده بود، مستاجرینش را «آدمهای بسیار حسابی» میخواند.
جملات معروف کتاب فتح پلاسان امیل زولا
آسمان شما بسته است. شما مرا تا آنجا بردید تا به این دیوار بکوبید. قطعا یادتان هست که وقتی شما آمدید من خیلی آسوده و آرام بودم. بدون آرزو و بدون کنجکاوی در گوشه خودم زندگی میکردم، و شما بودید که مرا با سخنانی که دلم را دگرگون میکرد بیدار کردید. شما بودید که مرا وارد جوانی دیگری کردید.
آه! بعضی روزها به شدت دلم میخواهد به صومعهای بروم و در به روی خود ببندم. در این صورت کتابهایم را با خود خواهم برد و زندگی آرام و بیسر و صدایی خواهم داشت.
دوران انتخابات در شرف آغاز بود. پلاسان، که معمولاً آرامش کامل خود را در قبال مسائل سیاسی حفظ میکرد، دچار بهت خفیفی گردیده بود. انگار دهانی نامرئی در کوچههای ساکت و آرام جنگ افروزی میکرد.
در سلول انفرادی تولت تاریکی مطلق حکمفرما بود. جریان هوای بسیار سردی موره را از حالت کرخی و گیجی توام با جمود که بحران اول شب او را بدان دچار ساخته بود خارج کرد. در حالی که چسبیده به دیوار چمباتمه زده بود با چشمان باز لحظهای بیحرکت ماند، سرش را آهسته روی سنگ سرد میغلتاند و مانند بچهای که از خواب بیدار میشود ناله میکرد. ولی یک جریان هوای بسیار مرطوب ساقهایش را چنان آزار میداد که از جایش بلند شد و به اطراف نگاه کرد. در برابر خودش درِ سلول انفرادی را که کاملاً باز بود مشاهده کرد.
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان فتح پلاسان امیل زولا
6 جمله معروف زن در ریگ روان کوبو آبه تکه کتاب
6 جمله معروف کتاب مقدس نئون جان کندی تول تکه کتاب
11 جمله معروف اتحادیه ابلهان جان کندی تول تکه کتاب
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023