7 جمله معروف رمانی با یک طوطی آندری ولوس: در این مطلب 7 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب رمانی با یک طوطی آندری ولوس را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا آندری ولوس
7 جمله معروف رمانی با یک طوطی آندری ولوس
پاشنهی کفشها گاهی حسابی در پارکت ترکخورده و نشستکرده گیر میکرد. یکبار هم چیزی نمانده بود شخص ماخروشکینا با کله برود توی قفسهی کتابها. سیمکشیهای برق هزار بار سوخته و مثل مار روی سقفهای رنگریخته چنبره زده بودند. پر کشیدن به توالت که اصلا کار وحشتناکی بود: یکهو میدیدی سیفون زنگزده از آن بالا درست میافتد وسط ملاجت. (کتاب رمانی با یک طوطی اثر آندری ولوس – صفحه ۷۷)
قبلا گفتم که کتابخانهی ما معمولا خلوت است. خدا میداند چند سال یکبار ممکن است شانهبهسری به سراغ ما بیاید که یکدفعه به کتاب آموزش مکرمهبافی نیاز مبرم پیدا کرده است و بدون آن نمیتواند زندگی کند. یا پیرزنی از راه برسد که باید به او کتاب راهنمای باغبانی داد: شتههای چغندر به باغچهی خارج شهرش هجوم آوردهاند و او سر پیری شبها با رویای ریشهکنشدن نسل آنها به خواب میرود. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۲۸)
تمام زندگی من در اینجا سپری شده است، در کتابخانه، وسط کتابها. هر چیزی که میدانم کتابها به من دادهاند، کتابهایی اینقدر متنوع و اینقدر زنده… در هر کدامشان قلب فناناپذیر خالقی میتپد؛ گیریم گاهی این قلب ابله است، گیریم گاهی حتی سیاه و بدذات است، اما دقیقا همینها هستند که شخصیت مرا شکل دادهاند. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۳۷)
طرف اسهال قلم داره، مگه نه؟ (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۰۳)
جملات معروف کتاب رمانی با یک طوطی آندری ولوس
میگوید چیزهایی هست که بهتر است دربارهشان حرف نزنیم و قضاوتی نکنیم، زیرا هنوز تازه باید تجربهشان کرد. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۴۰)
بحث بر سر اسطورهی اورفئوس و ائورودیکه بود. میگفتند در این اسطوره، بحث نه بر سر عشق است و نه بر سر مرگی که آنها را از هم جدا میکند، بلکه بر سر آن است که اگر هنرمند میخواهد زیبایی را بیابد، باید پا به جهنم بگذارد، به قعر دنیای زیرین که آکنده از رنج و عذاب است. باید روح خود را در آنجا غوطهور سازد و با دست خود آن را به بلایای جهنمی محکوم کند. وحشتآور است آن کرانههای مرده، هولناک است آن زمین خشکیده و تفتیده، که گاه شعله میکشد و گاه با ابرهای تیره و بیفروغ و مهی زهرآگین پوشیده میشود. ولی فقط آنجاست که هنرمند، فرسوده از اندیشهای که قلب او را تلختر از آتش کینهتوز میسوزاند، میتواند امید داشته باشد که زمانی او را خواهد، ائورودیکهی خود را… (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۴۰)
کاری از دست من ساخته نیست. انحصارطلبی همهی منافذ رو بسته، همهی شریانها رو فشرده، تموم چیزهای زنده رو خفه کرده! (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۶۵)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان رمانی با یک طوطی آندری ولوس
شعر زمانی با تکه ای نان سیر می شدم احمدرضا احمدی
شعر زهره و منوچهر ایرج میرزا _ 4 بخش
شعر ای بر کچلان دهر سرهنگ ایرج میرزا
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023