7 جمله معروف در انتظار گودو ساموئل بکت: در این مطلب 7 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب در انتظار گودو ساموئل بکت را گلچین کردهایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا ساموئل بکت
7 جمله معروف در انتظار گودو ساموئل بکت
تکرار، شاید مهمترین فاکتور نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت باشد که به بیمعنایی و خستگیاش اضافه میکند. استراگون انسانیست که از فراموشی و عدم آگاهی رنج میبرد. او نقطه مقابل ولادیمیر که انسانی آگاه است قرار گرفته. بارها در طول نمایشنامه استراگون موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند و دلیل حضورشان را از یاد میبرد، اما هر بار ولادیمیر از ابتدا برای او توضیح میدهد که آنها آنجا انتظارِ شخصی به نام گودو را میکشند. و ما هم به این شکل، هربار به چرخه تکرار و باطل آنها پرتاب میشویم. این وضعیت درست مانند حالتی است که گویی ما یک دفعه از خلسهای طولانی بیرون آمده، لحظهای به خودمان بیاییم و از خود بپرسیم واقعا اینجا چکار میکنیم؟ و بعد دوباره با بادآوری مسائلی تکراری، به راه خود ادامه دهیم
دیدی آخرش باز رسیدیم به هم؟پس باید جشن بگیریم. حالا چه طوری؟ (فکر میکند) بلند شو همدیگر را بغل کنیم. (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۷)
ذلادیمیر: جرئت خندیدن را هم از آدم گرفتهاند.
ستراگون: یعنی فلاکت اندر فلاکت.
ولادیمیر: فقط حق داری لبخند بزنی. (یکهو نیشش را گوش تا گوش باز میکند، یک مدت همانطور میماند و دوباره یکهو قیافهی جدی به خودش میگیرد.) نه، فایدهای ندارد. خنده یک چیز دیگر است. (مکث). (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۱۱)
جملات معروف نمایشنامه در انتظار گودو ساموئل بکت
استراگون: حالا این چی هست؟
ولادیمیر: چه میدانم. بید مجنون.
استراگون: پس شاخ و برگش کو؟
ولادیمیر: لابد خشکیده.
استراگون: پس دیگر مجنون نیست.
ولادیمیر: شاید هم فصلش نشده. (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۱۴)
استراگون: چه با نمک. (ته ماندهی هویج را، به دو انگشت، جلو چشمش میچرخاند.) مسخره است، هر چی بیشتر میخوری بیشتر گندش در میآید.
ولادیمیر: برای من برعکس است.
استراگون: یعنی چی؟
ولادیمیر: من هر چی جلوتر میروم گندش برایم عادیتر میشود. (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۲۵)
ولادیمیر: حتما ته دلات خوشحال هم هستی. حیف که خودت خبر نداری.
استراگون: خوشحالام؟ واسه چی؟
ولادیمیر: واسه این که برگشتهای پیش خودم.
استراگون: نه بابا؟ بگو تو بمیری!
ولادیمیر: حالا تو بگو هستم. آسمان که به زمین نمیآید.
استراگون: یعنی بگویم چی هستم؟
ولادیمیر: بگو خوشحالام.
استراگون: خوشحالام.
ولادیمیر: من هم خوشحالام.
استراگون: من هم خوشحالام.
ولادیمیر: هر دو خوشحالایم.
استراگون: هر دو خوشحالایم. (سکوت) خب، حالا خوشحالایم که خوشحالایم. که چی؟
ولادیمیر: هیچی، میمانیم تا گودو بیاید. (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۸۲)
ولادیمیر: یعنی تو به همین زودی فراموش میکنی؟
استراگون: من اینام. یا فوری فراموش میکنم یا اصلا فراموش نمیکنم. (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۸۳)
ولادیمیر: (با لحن موعظهگر) هرکس باید بار درد خودش را به دوش بکشد. (آه می کشد.) تا بمیرد. (بعدِ یک لحظه تامل.) و از یادها برود. (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۸۵)
البته، الحق و الانصاف، خود ما هم همچین تخم دوزردهای برای بشریت نکردهایم. حتی ببر هم که ببر است، وقتی پای کمک به هم نوعش به میان میآید، یا فی المجلس میپرد وسط، یا دماش را میگذارد رو کولاش میرود تو بیشه پیِ کارش. منتها مسئله این نیست که. مسئله این است که که ما این وسط چه کارهایم. و دست بر قضا جوابِ این یک مسئله را خدا را شکر میدانیم. خلاصه، تو این هیر و ویری که سگ صاحبش را نمیشناسد، لااقل یک چیز روشن است. آن هم این است که ما منتظر ماندهایم که یا گودو بیاید.
استراگون: آخ، آره!
ولادیمیر: یا شب بشود برویم پی کارمان. (مکث) ما به قول و فرار خودمان عمل کردهایم، حالا هرچه میخواهد بشود بشود. نمیگوییم جزوِ اولیاالله هستیم نه، ولی به قولی که دادهایم عمل کردهایم. انصافا چند نفر سراغ داری که بتوانند یک همچو ادعایی بکنند؟ (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۱۱۲)
اصلا ما از دم خل و چل به دنیا آمدهایم. منتها بعضیها خل و چل میمانند که میمانند. (نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت – صفحه ۱۱۳)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان در انتظار گودو ساموئل بکت
- رستَم ازین نفس و هوی، زنده بلا مرده بلا-38 - فوریه 21, 2023
- یارْ مرا، غارْ مرا، عشقِ جگَرخوار مرا-37 - فوریه 18, 2023
- خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا -36 - فوریه 18, 2023