5 جمله معروف تبر دانلد ای وست لیک

5 جمله معروف تبر دانلد ای وست لیک – تکه کتاب

  • 5 جمله معروف تبر دانلد ای وست لیک: در این مطلب5 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب تبر دانلد ای وست لیک  را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا دانلد ای وست لیک

     

     

    5 جمله معروف تبر دانلد ای وست لیک

     

    یازده ماه تمام به هر سازی که زدند رقصیدم. یا شانزده ماه، اگر آن پنج ماه آخر توی کارخانه را هم به‌ش اضافه کنیم، بعد این‌که تکه کاغذ زرد رسید دستم ولی قبل این‌که، به قول خودشان، کارم دیگر پیش نرفت، همان روزی که مشاوره و آموزش رزومه نوشتن و «بررسی گزینه‌ها» تمام شده بود. این‌همه اداواصول، انگار همه‌ی ما، شرکت و نماینده‌ها و متخصص‌ها و مشاورها و این بنده‌ی حقیر، انگار همه‌مان دست‌به‌دست هم داده بودیم کاری طاقت‌فرسا ولی باارزش را انجام دهیم، کاری که قرار بود نتیجه‌ی نهایی‌اش رضایت‌ خاطر من باشد. احساس خرسندی، خوشبختی.

     

     

     

    خدا می‌داند که امثال من خیلی زیاد بودند. ۲۱۰۰ کارمند کارخانه‌ی بلیعال متعلق به هالسیون میلز به ۱۵۷۵ نفر کاهش پیدا کردند، یعنی حدوداً یک‌چهارم. حرفه‌ی تولیدی من که به‌کل قیچی شد. دستگاه خدابیامرز شماره‌ی ۱۱ را فروختند به اوراقچی، کار افتاد دست واسطه‌ی کانادایی شرکت. این فرصت طولانی پنج‌ماهه – یا شاید آن موقع این‌جوری به نظر می‌رسید – نه‌تنها کلی وقت به من داد که پی کار دیگری بگردم، تازه معنی‌اش این بود که در طول فصل کریسمس همچنان حقوقم سر جایش بود؛ خدا خیرشان بدهد انصافاً.

     

     

     

    جملات معروف کتاب تبر دانلد ای وست لیک

     

     

    حالا که به پشت سرم نگاه می‌کنم می‌فهمم اولین باری که به توده‌ی رزومه‌هایی که تعدادشان روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شد دست زدم، یک جور قدرت سرخوشانه بهم دست داد. من این آدم‌ها را وادار به کاری کرده‌ام، به رقابت، من به رازهایشان پی برده‌ام و آن‌ها اصلا شستشان از وجود من توی تاریکی، میان سایه‌ها، توی صندوق پستی، در حال دزدیدن، خبردار نبود.

     

     

     

    این روزها توی این مملکت حرفه‌ی تازه‌ای رونق گرفته، صنعت شکوفای «متخصص‌هایی» که کارشان تربیت کردن بیکارهای تازه‌نفسی است که دربه‌در دنبال شغل تازه می‌گردند، یا دقیق‌تر، چگونه رزومه‌ای به‌دردبخور مهیا کنند، چگونه توی این رقابت روزافزون برگ برنده را رو کنند و شغلی جدید دست و پا کنند، شغلی دیگر، شغل بعدی، هر شغلی.

     

     

    من آدمکش نیستم. قاتل نیستم، از اولش هم نبودم، نمی‌خواهم چنین موجودی باشم، بی‌روح و سنگدل و تهی. از آن‌ها نیستم. من مجبورم به کاری که الان دارم می‌کنم، منطق حوادث به این روزم انداخت؛ منطق سهام دارها، منطق مدیران اجرایی، منطق بازار، منطق نیروی کار، منطق هزاره، و آخر سر، منطق خودم.

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان تبر دانلد ای وست لیک

     

    9 جمله معروف راز فیلیپ گرمبر  تکه کتاب

     

    10 جمله معروف هـ هـ ـحـ هـ لوران بینه  تکه کتاب

     

    5 جمله معروف قول فریدریش دورنمات  تکه کتاب

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»